8 دقیقه
هفده سال پس از عرضه Grand Theft Auto IV، یک نکتهٔ پشتصحنهٔ غافلگیرکننده افشا شده است. دن هاوزر، همبنیانگذار شرکت راکاستار و نویسندهٔ ارشد بازی، در یک مصاحبه فاش کرد که در ابتدا پایان بسیار تاریکتری را برای بازی در نظر گرفته بود — پایانی که در آن نیکو بلیک میمرد.
The lost ending: how Niko was almost written out
وقتی Grand Theft Auto IV در سال 2008 منتشر شد، بازیکنان با یک قهرمان زمختتر و انسانیتر به نام نیکو بلیک آشنا شدند. گذشتهٔ تلخ و ایرادات اخلاقیِ شخصیت باعث شد نیکو بلافاصله در ذهن مخاطب تثبیت شود. به گفتهٔ هاوزر، پیشنویسهای اولیهٔ داستان با مرگ نیکو به پایان میرسید — پایانی تراژیک و قطعی که قوس روایی شخصیت را بسته و دنیای Liberty City را برای همیشه تغییر میداد.
Why Rockstar pulled back: design vs. destiny
پس چه چیزی مانع از اجرای آن پایان تیره شد؟ هاوزر توضیح میدهد که طراحی جهان باز و نحوهٔ تجربهٔ بازیکنان از Liberty City تأثیر بزرگی داشت. یک بازی جهان باز برای این ساخته میشود که بازیکنان کاوش کنند، انتخاب کنند و نسبت به محیط وابستگی پیدا کنند — و همین رابطهٔ پدیدار با جهان بازی باعث شد که یک پایان واحد و مطلق برای محصول نهایی نامناسب به نظر برسد. در عمل، وقتی بازیکنان بهطور فعال در شهر زندگی میکنند، تجربهٔ احساسی و پیوندها با شخصیتها پیچیدهتر از آن هستند که بتوان با یک مرگ نهایی همه چیز را جمعبندی کرد.
بهاختصار: ماهیت زنده و مبتنی بر انتخاب GTA IV سبب شد روایت به سمتی برود که بقا و زندگی نیکو حفظ شود، حتی اگر این تصمیم او را از نظر عاطفی زخمی و تحتتأثیر فقدانهای عمیق نشان دهد. این انتخاب رویکردی نسبت به حفظ امکان همذاتپنداری بازیکن بود و نوعی انعطافپذیری در روایت ایجاد کرد که با ساختار بازیهای جهان باز سازگارتر بود.

What Houser said on the Lex Fridman podcast
در گفتوگویی که دن هاوزر در پادکست لک فرایدمن داشت، او روند خلاقانهٔ پشت GTA IV و دیگر عناوین راکاستار را شرح داد. هاوزر تعادل بین داستانسرایی بلندپروازانه و واقعیتهای جهانهای تعاملی را توضیح داد — و اشاره کرد که همین تنشها پروژههایی مانند Red Dead Redemption و دنبالهٔ آن را نیز شکل دادهاند. مصاحبه تصویری نادر از تصمیماتی ارائه کرد که معمولاً پشت درهای بسته نگه داشته میشوند و نشان داد چگونه تیم توسعه میان خواست روایتگر و آزادی عمل بازیکن سازش ایجاد میکرد.
Why this revelation matters for players and writers
- این موضوع نشان میدهد که نویسندگان هنگام گذار از پیشنویسهای خطی به بازیهای جهان باز چه مصالحههایی انجام میدهند؛ مصالحههایی که شامل تغییر پایانها، تعدیل قوس شخصیتی و بازتعریف پیامهای اخلاقی شخصیتها میشود.
- این رویداد قوس نیکو بلیک را بهعنوان یک انتخاب خلاقانهٔ آگاهانه معرفی میکند، نه صرفاً یک فرصت از دسترفته؛ انتخابی که با هدف حفظ تعامل بازیکن و انعکاس تجربیات او در شهر طراحی شده بود.
- این افشا علاقه را نسبت به روش راکاستار در روایتپردازی احساسی در میان فرنچایزهایش دوباره جلب میکند و پرسشهایی درباره ارتباط میان طراحی بازی و قصهگویی بلندمدت مطرح میسازد.
تصور کنید نسخهای از GTA IV که با یک یادداشت نهایی فاجعهبار برای قهرمانش به پایان میرسد — لحن کلی بازی، میراث احساسی و بحثهای پیرامون آن امروز بسیار متفاوت به نظر میرسیدند. در عوض، پایانی که ما میشناسیم پایانِ دوپهلو و انسانی را حفظ کرده که هنوز هم بین بازیکنان و منتقدان بحثبرانگیز است. آیا روزی طرفداران خواهند توانست پیشنویسهای کنار گذاشتهشده را ببینند؟ شاید نه. اما دانستن اینکه این انتخاب اتخاذ شده است، نور تازهای بر مهارت و فرآیند خلق یکی از بحثبرانگیزترین روایتهای دنیای بازی میتاباند.
برای درک بهتر اهمیت چنین تصمیمی باید چند جنبهٔ فنی و نظری را در نظر گرفت: نحوهٔ ساخت مأموریتها و نقاط حساس داستانی در بازیهای جهان باز، سیستمهای انگیزشی برای بازیکن، و شیوهٔ همپوشانی روایت خطی با روایتِ مبتنی بر تجربه. در مواردی مثل GTA IV، تیم طراحی باید بین کنترل داستانی (نویسندهمحور) و آزادی تجربی (بازیکنمحور) تعادل برقرار کند؛ این تعادل تعیین میکند که چه اندازهای از پیام اخلاقی و پیامدهای روایی باید بهصورت صریح نشان داده شود و چه مقدار باید از طریق رفتار بازیکن و تعاملات بیواسطه با جهان منتقل شود.
همچنین بد نیست اشاره کنیم که تغییر پایانها در طول توسعه میتواند پیامدهای فنی و تولیدی هم داشته باشد: ضبط دوبارهٔ دیالوگها، تنظیم مجدد هوش مصنوعی همراهان و دشمنان، بازطراحی مأموریتهای میانی و تغییر در موسیقی متن جهت همراستا شدن با بار احساسی جدید. این موارد هزینهٔ تولید را بالا میبرند و گاهی تیم را مجبور به بازنگریهای عمیق در ساختار بازی میکنند.
در بحث طراحی روایت و بازیسازی، مفهوم agency یا توانمندی بازیکن نقش محوری دارد. اگر پایانِ قطعیای ارائه شود که برخلاف تصمیمات و سرمایهگذاری احساسی بازیکن باشد، احساس بیاثر بودن یا تضاد میان تجربهٔ بازیکن و خواست نویسنده رخ میدهد. به همین دلیل است که در بازیهای جهان باز مدرن شاهد تمهیدات متعددی برای حفظ همخوانی میان انتخابهای بازیکن و نتیجهٔ داستان هستیم؛ از سیستمهای پایان چندگانه و حالات متغیر روابط شخصیتها تا نتایج منطقیِ وابسته به سبک بازی فرد.
GTA IV مثال قابلتوجهی از مواجههٔ راکاستار با این چالشهاست: آنها میخواستند داستانی بالغ و سنگین ارائه کنند و در عین حال ساختار بازی را طوری حفظ کنند که بازیکنان احساس کنند اختیار و تأثیرگذاریشان واقعی است. حفظ نیکو به جای مرگ او، به تیم اجازه داد تا کثرت تجربیات بازیکنان در Liberty City را محترم بشمارد و ارتباطات متفاوتی که بازیکنان با شخصیتها میسازند را در نتیجهٔ نهایی لحاظ کند.
از منظر نقد ادبی و نظریهٔ بازی، چنین تغییری نشاندهندهٔ یک رویکرد روایتمحور انعطافپذیر است که سعی دارد میان اثر هنری و تجربهٔ تعاملی یک همزیستی برقرار کند؛ یعنی روایت بهعنوان یک سیستمِ باز خوانده میشود، نه یک خط ثابت که پایان قطعی و افسانهای برای تمام بازیکنان داشته باشد. این دیدگاه در طول یک دههٔ گذشته در بازیسازی افزایش یافته و GTA IV را میتوان یکی از نقاط عطفی دانست که بر این روند تأثیر گذاشت.
در نهایت، این افشاگری اهمیت مستندسازی، حفظ آرشیو محتواهای پیشتولید و شفافیت در فرآیندهای خلاقانه را نیز یادآوری میکند. محققان، منتقدان و طرفداران همگی از دسترسی به این پیشنویسها سود میبرند، زیرا آنها کمک میکنند چگونگی تکامل یک روایت تعاملی را بهتر بفهمند و درسهای مهمی برای توسعهدهندگان آینده به دست آورند.
اگر بخواهیم خلاصه کنیم: انتخاب راکاستار برای نجات نیکو بلیک از مرگ، نشاندهندهٔ یک اولویتگذاری هدفمند بر تجربهٔ بازیکن و انعطافپذیری روایت در بازیهای جهان باز است. این تصمیم هم به کیفیت داستانی GTA IV کمک کرد و هم پایههایی برای بحثهای نظری حول روایتهای تعاملی و مدرن بودن شکل قصهگویی در ویدیوگیمها فراهم آورد.
در ادامه، چند نکتهٔ فنی و تحلیلی را مرور میکنیم که به درک بهتر این تصمیم کمک میکنند:
- پویایی تعامل بازیکن با NPCها: در GTA IV، تعاملهای میان نیکو و دیگر شخصیتها از طریق مأموریتها، گفتوگوها و رفتارهای غیرقابلپیشبینی شکل میگیرد؛ مرگ نیکو میتوانست بسیاری از آن تعاملها را بینتیجه کند.
- هزینههای تولید و بازطراحی محتوا: پیادهسازی یک پایان قطعی و غلیظ معمولاً نیاز به دوبارهکاری گسترده در قسمتهای پراکندهٔ بازی دارد؛ از ضبط صدا تا تغییر سینماتیکها و متنها.
- تأثیر بر میراث فرنچایز: پایانهای تکاندهنده ممکن است بحثبرانگیزی کوتاهمدت ایجاد کنند اما میتوانند جهتگیری کلی سری را در طول چند نسخهٔ بعدی تحتتأثیر قرار دهند.
- روابط میان بازیساز و بازیکن: حفظ بقا به جای مرگ به سازندگان امکان میدهد از فضای روایت برای ادامهٔ تحول شخصیت در آثار بعدی یا محتوای الحاقی استفاده کنند.
با توجه به همهٔ این موارد، تصمیمها در استودیوهایی مانند راکاستار کمتر مبتنی بر یک ایدهٔ هنری واحد و بیشتر نتیجهٔ ترکیبی از اهداف هنری، فنی و بازاریابی است. دانستن اینکه پیشنویس اولیه پایانی تراژیک را در نظر داشته، نهتنها کنجکاوی تاریخی را برمیانگیزد، بلکه فرآیندهای پیچیدهٔ خلق یک بازی بزرگ را نیز برای علاقهمندان روشنتر میکند.
منبع: smarti
نظرات
آستروست
قشنگه ولی یه جاهایی هم محافظهکاریه، فکر کنم ریسک بیشتر تاثیرگذارتر بود
آسمانچرخ
حفظ نیکو باعث شد بازیکنها هر کدوم روایت خودشونو بسازن، این همون هنر تعاملیه
ماکس_آ
خودم تو یه پروژه دیدم مرگ شخصیت کلی هزینه برداشت؛ دوبله، سینماتیک، باگ... پس میفهمم چرا عقبنشینی کردن
آرمین
این واقعیته؟ یا هاوزر داره داستانی برامون تعریف میکنه تا جذابتر بشه؟
توربو
به نظر منطقیه، بازی جهان باز با مرگ قطعی خیلی جور درنمیاد. انتخاب هوشمندانهای بود
دیتاپالس
وای... اگه نیکو میمرد، GTA IV کاملا یه چیز دیگه میشد. هنوز هم سردم میشه از فکرش
ارسال نظر