چگونه مسئله مونتی هال تصمیم گیری انسان را روشن می کند

چگونه مسئله مونتی هال تصمیم گیری انسان را روشن می کند

0 نظرات نگار بابایی

7 دقیقه

چگونه مسئله مونتی هال تصمیم‌گیری انسان را روشن می‌کند

مسئله مونتی هال — انتخاب یکی از سه در، مجری درِ خالی را نشان می‌دهد و سپس پیشنهاد می‌کند که گزینه‌تان را عوض کنید — یک تمرین کلاسیک در احتمال است که به‌عنوان یک استعاره روشن برای فرآیندهای تصمیم‌گیری انسانی نیز عمل می‌کند. اگر انتخاب‌تان را تغییر دهید، شانس بردن دو برابر می‌شود؛ اگر با انتخاب اولیه بمانید، احتمال برد پایین‌تر می‌ماند. فراتر از محاسبات ریاضی، پژوهش‌های اخیر در عصب‌شناسی شناختی نشان می‌دهد که مغز گاهی پیش از این‌که فرد آگاهانه تصمیمش را تصحیح کند، نشانه‌هایی از تغییر نظر را ارسال می‌کند. درک این پیش‌نشانه‌های عصبی کمک می‌کند توضیح دهیم چرا بعضی افراد تغییر می‌دهند و دیگران پایدار می‌مانند، و نشان می‌دهد چگونه می‌توان در دنیای واقعی — از پزشکی تا دفاع — تصمیم‌ها را بهبود بخشید.

متاکاگنیشن: ناظر درونی که بازنگری‌ها را هدایت می‌کند

متاکاگنیشن — مجموعه فرآیندهایی که عملکرد شناختی خودمان را رصد و ارزیابی می‌کنند — اساس تصمیم‌ها برای تجدید نظر یا حفظ انتخاب‌ها را شکل می‌دهد. این «صدای درونی» میزان اطمینان را ثبت می‌کند، بی‌قطعیتی را علامت‌گذاری می‌کند و وقتی مهره‌ها مهم هستند می‌تواند تحلیل اضافی را برانگیزد. پژوهش‌ها درباره حساسیت متاکاگنیتی می‌سنجند که مردم چقدر دقیق متوجه می‌شوند تغییر نظر می‌تواند نتیجه را بهتر کند. شگفت‌آور این است که با وجود بی‌اطمینانی ذهنی مکرر، افراد کمتر از آنچه انتظار می‌رود نظرشان را عوض می‌کنند. وقتی تجدید نظر می‌کنند، اغلب دقیق‌ترند: متاکاگنیشن مؤثر معمولاً کیفیت تصمیم را بهبود می‌بخشد.

محققان همچنین دریافته‌اند که فشار زمان گاهی به‌شکل پارادوکسی، قضاوت‌های متاکاگنیتی درباره تغییر نظر را تیزتر می‌کند. وقتی افراد مجبور به عمل سریع می‌شوند، برخی تصمیم‌گیرندگان به نشانه‌های درونی سریع تکیه می‌کنند و گاهی تصمیم‌های بهتر برای تغییر عقیده می‌گیرند تا زمانی که فرصت نامحدودی برای تامل داشته باشند. این یافته به حوزه‌های مطالعه تصمیم‌گیری و پشتیبانی تصمیم، از جمله کاربردهای بالینی و محیط‌های حساس زمانی مرتبط است.

اندازه‌گیری فعالیت مغز پیش از انتخاب اول

در الگوهای آزمایشگاهی طراحی‌شده برای مطالعه تجدید نظر، شرکت‌کنندگان محرک‌های دیداری پویا — برای مثال نقطه‌های متحرک یا تصاویر در حال تغییر — را می‌بینند و یک انتخاب اجباری اولیه انجام می‌دهند. آن‌ها بعدها فرصت تجدید نظر درباره آن انتخاب را دارند. با ثبت فعالیت غیر تهاجمی مغز در طول وظیفه (اندازه‌گیری‌های الکتروفیزیولوژیک مانند EEG، همراه با تحلیل‌های زمان‌مند و طبقه‌بندهای یادگیری ماشینی)، پژوهشگران موفق شده‌اند با دقتی بالاتر از شانس، پیش‌بینی کنند که آیا شرکت‌کننده ثانیه‌ها پیش از انجام پاسخ آشکار اولیه نظرش را تغییر خواهد داد یا نه.

این پیش‌بین‌های عصبی اغلب به‌صورت الگوهایی از فعالیت در شبکه‌هایی دیده می‌شوند که با توجه، پایش تعارض و پردازش بی‌قطعیتی مرتبط‌اند. سیگنال‌های پیش‌بینی‌کننده پیش از اجرای تصمیم اولیه ظاهر می‌شوند که دلالت دارد فرآیندهای ارزیابی نهفته همچنان حتی هنگام فرموله شدن یک انتخاب در جریان‌اند. از منظر عملی، این نشان می‌دهد مغز ارزیابی‌های موازی از جایگزین‌ها را اجرا می‌کند و گاهی زودتر از آگاهی خودآگاه به سمت بازنگری متمایل می‌شود.

جزئیات آزمایش و روش‌های تحلیلی

آزمایش‌های معمول از ضبط‌هایی با وضوح زمانی بالا (EEG/MEG) استفاده می‌کنند در حالی که شرکت‌کنندگان نمایش‌های مبهم یا پرصدای حرکت را مشاهده می‌کنند. مدل‌های یادگیری ماشینی آموزش‌دیده روی این سیگنال‌ها می‌توانند تغییر نظر قریب‌الوقوع را با دقتی بالاتر از شانس طبقه‌بندی کنند. اهمیت دارد که پژوهشگران این طبقه‌بندها را در میان شرکت‌کنندگان و وظایف مختلف اعتبارسنجی می‌کنند تا نشانگرهای عصبی پایدار مرتبط با رفتار بعدیِ سویچ کردن را شناسایی کنند.

چرا مردم بیشتر اوقات نظر خود را تغییر نمی‌دهند

اگر تغییر نظر معمولاً نتایج را بهبود می‌بخشد، چرا مردم اغلب از تجدید نظر خودداری می‌کنند؟ دو توضیح اصلی مطرح می‌شود. اول این‌که تغییر نظر نیازمند تلاش شناختی است: بازارزیابی شواهد، سرکوب تعهد اولیه و متعهد شدن به جایگزین به منابع ذهنی نیاز دارد. برای انتخاب‌های کم‌اهمیت — مثلاً انتخاب یک نوشیدنی — بار شناختی به‌صرفه نیست. پژوهش‌های مصرف‌کننده نیز نشان می‌دهند که وقتی گزینه‌ها کمتر باشند، رضایت بیشتر گزارش می‌شود؛ این تأثیر به‌عنوان پارادوکس انتخاب شناخته می‌شود.

دوم این‌که هزینه‌های اجتماعی انعطاف‌پذیری تصمیم را شکل می‌دهند. تغییرات مکرر یا نامنظم می‌تواند فرد را غیرقابل‌اعتماد جلوه دهد و اعتماد در تیم‌ها و روابط را تضعیف کند. بنابراین افراد ممکن است پیامدهای اجتماعی سویچ کردن را در برابر منافع احتمالی وزن کنند و حتی وقتی بازنگری احتمالاً بهتر باشد، به ثبات پایبند بمانند.

پیامدها و جهت‌های آتی برای پشتیبانی تصمیم

شناسایی نشانگرهای عصبی قابل‌اعتماد که تغییرات مفید نظر را پیش‌بینی می‌کنند می‌تواند به مداخلات عملی منجر شود. بازخورد عصبی یا پروتکل‌های آموزشی ممکن است حساسیت متاکاگنیتی را افزایش دهند و به پزشکان، افسران نظامی، کنترل‌کنندگان ترافیک هوایی و دیگر حرفه‌ای‌ها کمک کنند بدانند چه زمانی باید انتخاب‌ها را بازبینی کنند. سیستم‌های پشتیبانی تصمیم که شاخص‌های فیزیولوژیک را در زمان واقعی ترکیب می‌کنند می‌توانند به‌طور مخفیانه هشدارها یا برآوردهای اطمینان ارائه دهند و نتایج را در شرایطی که خطاها پرهزینه‌اند بهبود بخشند.

پژوهش‌های آینده هدف دارند نقشه‌ای از سیگنال‌های عصبی را ترسیم کنند که به‌طور مشخص تجدید نظرهای صحیح را از ناصحیح پیش‌بینی می‌کنند و بررسی کنند آیا آموزش هدفمند موجب افزایش سویچ‌های تطبیقی بدون افزایش هزینه‌های اجتماعی یا شناختی می‌شود. ملاحظات اخلاقی و حفظ حریم خصوصی هنگام حرکت ابزارهای عصب‌شناختی پشتیبانی تصمیم به سمت کاربردهای عملی، ضروری خواهند بود.

دیدگاه متخصص

«آنچه در این رشته پژوهشی برایم هیجان‌انگیز است، پیوند نظریه‌های انتزاعی با کاربردهای دنیای واقعی است»، دکتر آنيکا رائو، عصب‌شناس شناختی و مروج علمی، می‌گوید. «ما اکنون ابزارهایی داریم که امضاهای عصبی دودلی و تجدید نظر قریب‌الوقوع را آشکار می‌کنند. گام بعدی ترجمه مسئولانه این سیگنال‌ها به آموزش‌ها و رابط‌هایی است که به حرفه‌ای‌ها کمک کند تصمیم‌های بهتر و سریع‌تری بگیرند بدون اینکه خودمختاری یا اعتماد را تضعیف کنند.»

دکتر رائو اضافه می‌کند، «قاعده‌های ساده مانند «در سناریوی مونتی هال سویچ کن» می‌توانند تفکر احتمالاتی را آموزش دهند، اما پژوهش‌های عصب‌سنجی نشان می‌دهد که مغز ما چه زمانی و چرا آماده تغییر مسیر است. این بینش برای طراحی محیط‌های تصمیم‌گیری بهتر قدرتمند است.»

نتیجه‌گیری

ضربه‌های ثبت‌شده از مغز نشان می‌دهد که تصمیم به تغییر نظر اغلب سابقه‌های عصبی دارد که پیش از آن‌که انتخاب آشکاری صورت گیرد قابل‌تشخیص‌اند. مطالعه متاکاگنیشن — چگونگی رصد و بازنگری افکار خودمان — هم عوامل شناختی و هم اجتماعی را نشان می‌دهد که سویچ کردن را محدود می‌کنند و هم مسیرهای امیدوارکننده‌ای برای ارتقای کیفیت تصمیم در حوزه‌های حساس ارائه می‌دهد. چه در یک برنامه تلویزیونی و چه در اتاق عمل، دانستن زمان مناسب برای تغییر می‌تواند اهمیت زیادی داشته باشد؛ عصب‌شناسی کم‌کم سیگنال‌هایی را فراهم می‌کند که می‌گوید چه زمانی تغییر نظر احتمالاً نتایج را بهبود می‌بخشد. و اگر زمانی با معمای مونتی هال روبه‌رو شدید، ریاضیات — و شواهد — می‌گویند: تغییر دهید.»

منبع: theconversation

من نگارم، عاشق آسمون و کشف ناشناخته‌ها! اگر مثل من از دیدن تلسکوپ و کهکشان‌ها ذوق‌زده می‌شی، مطالب من رو از دست نده!

نظرات

ارسال نظر

مطالب مرتبط