8 دقیقه
Seeing sick faces rapidly activates the immune system
فقط مشاهدهٔ فردی که ظاهراً بیمار به نظر میرسد میتواند در عرض ثانیهها تغییرات قابلتوجهی در هر دو حوزهٔ فعالیت مغزی و عملکرد ایمنی ایجاد کند؛ این نتیجهٔ یک مطالعهٔ اروپایی تازه است. داوطلبانی که در محیطهای شبیهسازیشدهٔ واقعیت مجازی (VR) چهرههای بیمار را دیدند، پاسخهای عصبی تقویتشدهای در نواحی مغزی مربوط به نظارت بر فضای شخصی و شناسایی سیگنالهای مهم محیط نشان دادند، و از نظر ایمنیشناسی خون آنها نشانههایی از فعال شدن سلولهای ایمنی اولیه که در تشخیص عفونت نقش دارند، داشت.
Study design and methods
پژوهشگران 248 بزرگسال سالم و جوان را جذب کردند و از سناریوهای همهجانبهٔ واقعیت مجازی برای نمایش چهرههایی استفاده کردند که از نظر نشانههای سلامتی متفاوت بودند: برخی آواتارها علائم بیماری مانند سرفه یا راشهای قابلمشاهده نشان میدادند، برخی دیگر چهرهای پر از ترس داشتند، و گروه سوم در حالت خنثی باقی میماندند. در حالی که شرکتکنندگان شاهد نزدیک شدن این چهرهها به فضای شخصی مجازی خود بودند، دانشمندان فعالیت مغزی را ثبت کردند و نمونهٔ خون گرفتند تا پاسخهای سلولی ایمنی را اندازهگیری کنند.
استفاده از VR به تیم اجازه داد تا جاروب بصری و نشانههای رفتاری را بدون قرار دادن داوطلبان در معرض پاتوژنهای واقعی کنترل کند؛ این رویکرد آزمایشیِ امن و قابل تکرار برای بررسی روابط بین ادراک اجتماعی و پاسخهای بیولوژیک فراهم میآورد. پروتکل شامل آزمونهای رفتاری نیز بود: زمان واکنش شرکتکنندگان نسبت به لمس سبک صورت اندازهگیری شد که نشانگر آمادگی تدافعی بود و نشان داد واکنشهای تماسی سریعتر هنگامی رخ میدهد که آواتار بیمار به فضای پیرامونی شخص وارد شود. این واکنشهای تماسی سریعتر معمولاً بهعنوان افزایش هوشیاری و وضعیت دفاعی آمادهسازی شده تفسیر میشوند؛ یعنی مغز و بدن ممکن است بهصورت پیشدفاعی برای مقابله با خطر بالقوه، از جمله احتمال آلودگی، آماده شوند.
Neural and immune responses observed
تصویربرداری عملکردی نشان داد دو سامانهٔ عصبی متمایز به سیگنالهای بیماری پاسخ میدهند. یکی از این سامانهها فضای پیرامونی بدن را پایش میکند (فضایی که درست اطراف بدن قرار دارد) و رفتارهای دفاعی را تنظیم مینماید؛ سامانهٔ دیگر شبکهٔ شناسایی اهمیت یا salience network است که رویدادها و سیگنالهای محیطی مهم را برجسته میکند. آندرهآ سرینو (Andrea Serino)، نویسندهٔ مشترک و نوروساینتیست در دانشگاه لوزان، توضیح داد: «این دو سامانه بهطرز متفاوتی توسط آواتار بیمار فعال شدند» — و این فعالسازی حتی در مقایسه با چهرههای ترسان متفاوت بود، که حاکی از آن است که این واکنش بیش از آنکه یک پاسخ تهدید عمومی باشد، به یک سیگنال اختصاصی مرتبط با احتمال عفونت مربوط میشود.

بهطور همزمان، آزمونهای خونی افزایش فعالیت را در سلولهای لنفویید ذاتی (innate lymphoid cells یا ILCs) نشان داد — یک کلاس از سلولهای پاسخ اولیهٔ ایمنی که در هدایت سیگنالینگ ایمنی پاییندست نقش دارند. ایمنولوژیست کامیلا یاندوس (Camilla Jandus) از دانشگاه ژنو اشاره کرد که پژوهشگران از دیدن این بسیج ایمنی صرفاً در پاسخ به یک محرک بصری شگفتزده شدند: «من انتظار نداشتم این فعالسازی صورت بگیرد مگر اینکه پاتوژن وارد بدن شود.» الگوی فعالسازی شباهتهایی به پاسخ لنفوییدی اولیهٔ دیدهشده پس از واکسیناسیون آنفلوآنزا داشت و این امر نشان میدهد که محرکهای بصری میتوانند برخی عناصر سیستم ایمنی ذاتی را در حالت آمادهباش قرار دهند.
با این حال، مطالعه تغییر قابلاندازهگیری در سطح سلولهای طبیعی کشنده (natural killer یا NK) گزارش نکرد، که نشان میدهد این اثر انتخابی است و پیچیدگی شبکهٔ سیگنالینگ ایمنی را برجسته میسازد. عدم تغییر در NKها میتواند به دلیل ماهیت اختصاصی مسیری که توسط ادراک بصری فعال میشود، زمانبندی نمونهبرداری یا حساسیت روشهای تحلیل باشد؛ برای مثال برخی سلولها ممکن است پروفایلهای سیتوکینی یا مهاجرت موضعی نشان دهند نه تغییر عددی در گردش خون.
Implications, limitations and future directions
این یافتهها امکانات مهمی را مطرح میکنند: اگر اطلاعات بصری بتوانند مدارهای ایمنی را آماده کنند، ممکن است بتوان مداخلات رفتاری یا حسی طراحی کرد که پاسخ ایمنی به واکسنها یا کارایی داروها را افزایش دهند. آندرهآ سرینو پیشنهاد کرده که بهرهگیری از آمادگی ایمنی هدایتشده توسط حسها میتواند در آینده درمانهای ایمنی موجود را تقویت کند. چنین استراتژیهایی در حوزهٔ «نورواِیمونولوژی کاربردی» و «مدیریت پاسخ ایمنی از طریق محیط» میتوانند کاربردهای نوآورانهای داشته باشند، از جمله بهینهسازی محیطهای کلینیکی برای افزایش پاسخ واکسن یا بهبود اثربخشی ایمونوتراپیها.
بااینحال، کارشناسان هشدار میدهند که تحلیل کنونی مقدماتی است. فیلیپ سویرسکی (Filip Swirski) از دانشکدهٔ پزشکی آیکان در مانت سینای بر نیاز به پروفایل گستردهتر ایمنیشناختی تأکید میکند: «بسیاری از آزمایشها باید انجام شود تا این موضوع بهصورت کاملتر بررسی شود.» تیم اروپایی در تلاش است تا اندازهگیریها را گسترش دهد و انواع سلولی و مولکولهای علامتدهندهٔ بیشتری را شامل کند و همچنین در حال بررسی مدت زمان باقیماندن اثرات مشاهدهشده پس از مواجههٔ بصری کوتاه هستند. این گسترشها میتواند شامل ارزیابی سیتوکینها، کموتاکسینها، نشانگرهای فعالسازی سلولی و ناوگانهای سلولی حاشیهای باشد تا یک نقشهٔ دقیقتر از پاسخهای زنجیروار ایمنی ارائه شود.
علاوه بر محدودیتهای ایمنولوژیک، متغیرهای جمعیتی نیز هنوز آزمایش نشدهاند: نمونه شامل بزرگسالان جوان بود، بنابراین پاسخ در افراد مسنتر، کودکان، یا در میان پسزمینههای قومی و جنسیتی مختلف نامشخص است. مایکل اروین (Michael Irwin)، پژوهشگر مستقل در UCLA، این نتیجه را «واقعاً قابلتوجه» توصیف کرد و در عین حال اشاره کرد که کار بیشتری لازم است تا تغییرپذیری در جمعیتهای وسیعتر و نقش فاکتورهای زمینهای مانند سن، وضعیت سلامت همزمان، تاریخچهٔ ایمنی و شرایط روانشناختی بررسی شود. مانند بسیاری از یافتههای نو، بازتولید مستقل در نمونههای بزرگتر و متنوعتر برای تایید عمومیسازی ضروری است.
Expert Insight
دکتر النا پارک، ایمونولوژیست رفتاری (نمونهٔ فرضی)، میگوید: «این مطالعه نشان میدهد که سامانههای حسی، عصبی و ایمنی ما تا چه اندازه با یکدیگر یکپارچهاند. نشانههای بصری احتمالاً بهعنوان سیگنالهای هشدار اولیه تکامل یافتهاند؛ مغز آنها را تفسیر میکند و میتواند ایمنی محیطی را پیشفعال کند. پتانسیل ترجمهٔ این یافتهها جالب است — برای مثال، کلینیکهای واکسیناسیون ممکن است از محیطهای حسی هدفمند برای حداکثرسازی پاسخ استفاده کنند — اما ابتدا باید مسیرهای دقیق نقشهبرداری شوند و اثرات در گروههای سنی و وضعیتهای سلامتی مختلف تایید گردد.»
Conclusion
این مطالعهٔ مبتنی بر واقعیت مجازی شواهد قانعکنندهای ارائه میدهد که تنها دیدن علائم بیماری در دیگران میتواند مدارهای عصبی مشخصی را فعال کند و سلولهای اولیهٔ ایمنی را آماده نماید. اگرچه این پاسخ انتخابی و مقدماتی است، کار مسیرهای جدیدی را در نوروساینس اجتماعی و ایمنولوژی باز میکند و نشان میدهد که نشانههای اجتماعی بصری میتوانند بهعنوان محرکهای پیشگیرانه برای دفاع در برابر عفونت عمل کنند. پژوهشهای آینده نیاز دارند که پروفایل ایمنی را گسترش دهند، مدتزمان اثر را ارزیابی کنند و تغییرپذیری جمعیتی را بررسی نمایند تا پیش از توسعهٔ کاربردهای عملی، اطمینان لازم حاصل شود.
در خاتمه، ترکیب روشهای تصویربرداری عملکردی، واقعیت مجازی و آزمونهای ایمونولوژیک در این مطالعه نمونهٔ روشنی از رویکرد بینرشتهای است که میتواند به درک بهتر تعاملات بین ادراک اجتماعی و پاسخهای زیستی منتهی شود. گرچه برای ترجمهٔ بالینی مسیر طولانی پیش روست، این یافتهها چارچوب مفهومی جدیدی برای بررسی اینکه چگونه محیطهای حسی و طراحی محیطی میتوانند سلامت جمعی را تحت تأثیر قرار دهند، فراهم میآورند. پژوهشهای بعدی میتوانند از این پایه برای آزمایش مداخلات کنترلشده استفاده کنند، از جمله بررسی اینکه آیا محرکهای بصری خاص میتوانند پاسخ ایمنی را در زمان واکسیناسیون تقویت کنند، و اینکه چه مکانیزمهای عصبی-علایی (مانند مسیرهای خودکار عصبی، محور هیپوتالاموس-هیپوفیز-آدرنال، یا فعالسازی واسطههای سیتوکینی) در این فرآیند نقش دارند.
کلید پیشرفت در این حوزه ترکیبی از رویکردهای چندمتغیره خواهد بود: نمونهبرداری زمانی دقیقتر، تحلیلهای مولکولی و سلولی جامع، و مطالعات میانرشتهای که نوروساینس، ایمنیشناسی، روانشناسی اجتماعی و تکنولوژیهای واقعیت افزوده/مجازی را تلفیق میکنند. چنین برنامهٔ پژوهشیِ منظم و گستردهای نه تنها به تایید و بسیارعمیقتر کردن یافتههای اولیه کمک میکند، بلکه میتواند راه را برای کاربردهای نوآورانه در بهداشت عمومی و مراقبتهای پزشکی هموار سازد.»
منبع: snexplores
ارسال نظر