8 دقیقه
پژوهشگران مسیر شگفتآوری برای بازیابی خاطرات دفنشده یافتهاند: دیدن کوتاهمدت و تجسم یک نسخهٔ کودکانه از صورت خود میتواند به افراد کمک کند تا خاطرات خودزندگینامهایِ قدیمیتر و غنیتری را بازیابی کنند. این یافته پیوندی میان نحوهٔ ادراکِ بدن و چگونگی بهیادآوریِ زندگی ما برقرار میکند و به ابزارهای نوینی برای مطالعه و احتمالأ تقویت بازیابی حافظه اشاره دارد که در حوزهٔ حافظهٔ خودزندگینامهای و پژوهشهای علوم اعصاب بالینی اهمیت دارد.
نحوهٔ بازسازی «خودِ کودکی» در آزمایش
این مطالعه که در Scientific Reports منتشر شد و توسط گروهی از دانشمندان اعصاب در دانشگاه Anglia Ruskin در کمبریج هدایت شد، از تکنیکی شناختهشده به نام توهم «enfacement» استفاده کرد. بهزبان ساده، شرکتکنندگان ویدیوی زندهای از صورت خود را تماشا کردند که بهصورت دیجیتال جوانسازی شده بود. صورتِ ویرایششده در زمان واقعی حرکات سر شرکتکننده را بازتاب میداد و حس قانعکنندهای از تعلق آن تصویر کودکانه به همان فرد ایجاد میکرد؛ یعنی ادراکِ مالکیت بدنی ـ بصری تحریک شد که در روانشناسی خودتصوری و مالکیت بدنی مهم است.
در این پژوهش پنجاه بزرگسال شرکت داشتند. یک گروه نسخهٔ فیلترشده و کودکشدهٔ صورت خود را تجربه کردند؛ درحالیکه گروه کنترل در طول همان فرایند تصویرِ بدون تغییرِ بزرگسالی از صورتِ خود را مشاهده کردند. بلافاصله پس از ایجاد توهم، پژوهشگران یک مصاحبهٔ حافظهٔ خودزندگینامهای انجام دادند و از شرکتکنندگان خواستند که از رویدادهایی از دوران کودکی زودرس و نیز اتفاقات سال گذشته گزارش دهند. طراحیِ تجربی شامل کنترلِ عوامل محیطی و زمانبندی برای کاهش متغیرهای مزاحم بود و تلاش شد تا تفاوتها به مداخلهٔ تصویری نسبت داده شود.
.avif)
دکتر اوتکارش گوپتا توهم enfacement را نشان میدهد؛ فیلتر تصویری در سمت راست اعمال شده است. اعتبار: Anglia Ruskin University
اندازهگیری جزئیات حافظه، نه صرفاً یادآوری
بهجای آنکه صرفاً بپرسند آیا یک خاطره ظاهر شده یا نه، تیم پژوهشی میزان جزئیاتِ اپیزودیکِ ارائهشده توسط شرکتکنندگان را کمّیسازی کرد. حافظهٔ خودزندگینامهایِ اپیزودیک نوعی از یادآوریِ زنده و قابلتجربه است که شامل برداشتیهای حسی، جزئیات زمینهای (زمان، مکان، افراد حاضر)، و احساس ذهنیِ بازگشت به گذشته میشود. برای سنجش، پژوهشگران از چارچوبهایی مشابه «مصاحبهٔ خودزندگینامهای/Autobiographical Interview» استفاده کردند که به تمایز بین محتوای اپیزودیک و اطلاعاتِ عمومی کمک میکند و برای تحلیلِ جزئیاتِ حسی، مکانی و زمانی، شاخصهایی تعریف میکند.
افرادی که نسخهٔ کودکشدهٔ صورت را مجسم کردند، گزارش دادند که در بازخوانی خاطراتِ زودرسِ زندگی جزئیاتِ بیشتری ارائه میکنند نسبت به کسانی که چهرهٔ بزرگسالیِ بدون تغییر را دیدند. این اثر بهویژه در یادآوریهای کودکی قویتر بود تا در رویدادهای اخیر، که نشان میدهد این دستکاری ادراکی ترجیحاً دسترسی به مادهٔ خودزندگینامهایِ دورتر را تسهیل میکند. این یافته برای پژوهشهایی دربارهٔ بازیابیِ حافظه، نقشِ محرکهای بدنی در فرایند بازیابی و توسعهٔ نشانههای بازیابیِ مبتنیبر بدن اهمیت دارد.
چرا تغییرِ ادراکِ خودِ بدنی بر یادآوری تأثیر میگذارد
تیم پژوهشی مطرح میکند که خاطرات نهفقط بهصورت صحنهها و حقایق کدگذاری میشوند، بلکه بهعنوان تجربههای بدنی نیز ثبت میشوند. هنگام شکلگیریِ خاطراتِ کودکی، اندازهٔ بدن، ظاهر و حسهای پروپریوسپتیو (دربارهٔ موقعیت اعضای بدن) و سایر نشانههای چندحسی درگیر بودهاند. بازگرداندنِ یک نشانهٔ بدنی آشنا — در این مورد، چهرهای کودکانه که با حرکات خود فرد همگام است — ممکن است به مغز کمک کند تا ردِ حافظهٔ اولیه را بازسازی (reinstatement) کند و جزئیاتی را آشکار سازد که در حالت عادی دسترسیپذیر نیستند.
این دیدگاه با نظریهٔ «رمزگذاری-بازیابیِ زمینهمحور» (encoding-retrieval context) و رویکردهای پردازشِ تجسمی منطبق است؛ یعنی هرچه نشانههای محیطی و بدنی در زمان بازیابی بیشتر با شرایط رمزگذاری همخوانی داشته باشند، احتمالِ بازیابیِ موفق افزایش مییابد. علاوه بر این، شواهد رفتاری و نوروفیزیولوژیک نشان میدهد نواحیای مانند هیپوکامپ، پریکونئوس و شبکهٔ پیشفرض (default mode network) در یکپارچهسازیِ اطلاعات اپیزودیک و خودِ بدنی نقش دارند؛ بنابراین دستکاریِ حسِ مالکیتِ بدنی میتواند مسیرهایی را در این شبکهها فعال کند که یادآوریِ خاطرات دور را تسهیل میکنند.
نویسندهٔ مسئول، دکتر اوتکارش گوپتا، که این کار را در دوران دکترای خود در دانشگاه Anglia Ruskin انجام داد و اکنون بهعنوان پژوهشگر علوم اعصاب شناختی در دانشگاه North Dakota ادامه میدهد، تأکید کرده که بدن بخشی ذاتی از هر رویداد خاطرهشده است. او معتقد است که تغییر موقتِ ادراکِ خودِ بدنی میتواند حتی دههها پس از شکلگیریِ خاطره، امکان بازیابیِ بهترِ آن را فراهم سازد؛ اگرچه دوامِ اثر و سازوکارهای عصبی دقیقِ آن نیازمند مطالعههای بیشتر است.
پیامدها برای علوم حافظه و درمانهای بالقوه
پروفسور جین اسپل، رئیس آزمایشگاه Self & Body در Anglia Ruskin، یک احتمال تحریکآمیز را مطرح میکند: اگر توهمات بصری-بدنی ساده قادر به بازگشاییِ خاطراتِ کودکی باشند، دستکاریهای بدنی پیشرفتهتر میتوانند دسترسی به خاطرات شکلگرفته در دوران نوزادی را امکانپذیر کنند یا بهعنوان بخشی از مداخلات درمانی سازگار شوند. این موضوع میتواند برای افرادی با اختلالات حافظه، یا در زمینههای بالینی که بازیابی جزئیات خودزندگینامهای اهمیت دارد، مفید باشد؛ مانند توانبخشیهای شناختی، مشاورهٔ روانشناختی و بازسازیِ خاطرات در محیطهای قانونی برای مصاحبههای ادلهای.
با این حال، مطالعه سؤالات مهمی را نیز گشوده است: این اثر تا چه اندازه ماندگار است؟ آیا میتوان توهمهای مشابه را طوری تنظیم کرد که دورانهای زندگی متفاوت یا مؤلفههای حسی خاصی از حافظه را هدف قرار دهند؟ و چه ملاحظات اخلاقی هنگام عمداً تغییرِ دسترسی به خاطرات شخصی باید در نظر گرفته شوند؟ بهعنوان مثال، خطرِ ایجاد خاطرات نادرست یا تحریف شده (false memories)، نیاز به اطلاعرسانی و رضایت آگاهانه، و تضمین مراقبتهای حمایتی در صورت بروز تنشهای روانی از مواردیاند که باید بررسی شوند.
تکنولوژیهای مرتبط و جهتگیریهای آینده
توهم enfacement در چارچوب ابزارهای گستردهتری از دستکاریِ مالکیتِ بدن و واقعیت مجازی قرار میگیرد که برای کاوشِ خودتصوری، شناخت اجتماعی و حافظه بهکار میروند. پیشرفتها در مورفینگ چهره در زمان واقعی، تجسم در واقعیت مجازی (VR embodiment)، و یکپارچهسازیِ چندحسی (مثلاً ترکیب محرکهای بصری، شنوایی و لمسی) اکنون این امکان را فراهم آوردهاند که آزمایشهای کنترلشدهای طراحی شوند که جنبههایی از حالات بدنیِ گذشته را با وفاداری نسبتاً بالایی بازسازی کنند.
مطالعات آینده باید نمونههای بزرگتر، تکرارهای بینفرهنگی، و آزمایش در گروههای بالینی مانند افراد مبتلا به بیماری آلزایمر، فراموشی رشدی (developmental amnesia) یا اختلالات حافظهٔ دیگر را شامل شود. از نظر کاربردی، «نشانههای حافظهٔ مبتنیبر بدن» میتوانند مکملِ درمانهای شناختی، مصاحبههای قضاییِ حساس به حافظه، یا راهکارهای توانبخشی شوند؛ اما نیاز به مطالعات کنترلشدهٔ بالینی و ارزیابیِ ریسک-فایده است.
دیدگاهِ کارشناسان
دکتر مینا ریزِز، عصبشناس شناختی و ارتباطگر علمی که در این مطالعه مشارکت نداشت، گفته است: «این پژوهش بهطور ظریف نشان میدهد که حافظه تنها یک بازپخش ذهنی نیست، بلکه بازسازی چندحسیِ مرتبط با خودِ بدنیِ ماست. این روش حافظهٔ جدیدی خلق نمیکند؛ بلکه به مغز کمک میکند خاطراتی را پیدا کند که دستیابی به آنها دشوارتر است. این درهای هیجانانگیزی برای علم پایه و نوآوریهای درمانی باز میکند، اما باید با احتیاط پیش رفت تا حدود و ملاحظات اخلاقیِ تنظیمِ حافظه روشن شود.»
بهطور کلی، این مطالعه شواهد قانعکنندهای ارائه میدهد که تغییرات کوتاهمدت در نحوهٔ ادراکِ بدن میتواند بر بازیابی حافظه تأثیر بگذارد. با در نظر گرفتنِ بدن بهعنوان بخشی از زمینهٔ یادسپاری (mnemonic context)، پژوهشگران میتوانند به طراحیِ آزمایشها و ابزارهای جدیدی بپردازند تا بهتر بفهمند چگونه گذشتهٔ ما ذخیره، دسترسی و گاهی بازگشایی میشود. استقبال از رویکردهای میانرشتهای — ترکیب علوم اعصاب، روانشناسی شناختی، تکنولوژی واقعیت مجازی و اخلاق پژوهشی — برای پیشبردِ این حوزه ضروری خواهد بود.
منبع: scitechdaily
نظرات
دانیکس
حرفهای هیجانانگیزیه اما یه سوال اخلاقی بزرگ هست: کی قراره از این روش استفاده کنه؟ سوءاستفاده امکانپذیره، مراقبت و شفافیت لازمه
آرمین
خب، ایده جالبیه که بدن خودش یه نشونهٔ حافظهس؛ ولی باید نمونه بزرگتر و بینفرهنگی هم ببینیم، والا زود قضاوت نشه
بیوانیکس
من تو کار بالینی دیدم که محرکهای بدنی خیلی کمک میکنن، ولی بازیابی خاطرات قدیمی خطر تحریف هم داره... اگه بشه کنترلش کرد، کاربردیه
توربو
آیا این تاثیر ماندگاره یا فقط کوتاهمدت؟ شبیه دستکاری خاطره ست، نگرانم کمی
اتمویو
وای، انگار میشه دوتا نسخه از خودمون تو ذهن داشت... اگه واقعا جواب بده، دنیاش تغییر میکنه! عجیب ولی هیجانانگیز
            
                
ارسال نظر