8 دقیقه
بسیاری از سگهای خانگی ردی از خویشاوندان وحشی خود را در ژنوم دارند: یک تحلیل ژنومی جدید نشان میدهد که نسب گرگی در اکثریت نژادهای مدرن سگ قابل ردیابی است. این کشف، دیدگاه دانشمندان را درباره تعاملات بلندمدت سگ و گرگ دگرگون میکند و سرنخهایی درباره چگونگی تأثیر ژنهای وحشی بر اندازه، حس بویایی و خلقوخو در سگهای اهلی ارائه میدهد.
آنچه پژوهشگران بررسی کردند و چرا اهمیت دارد
پژوهشگران از مؤسسات مختلف ایالات متحده هزاران نمونه ژنومی عمومی را برای یافتن نشانههای هیبریداسیون بین سگهای اهلی و گرگهای وحشی غربال کردند. مقاله آنها که در نشریه Proceedings of the National Academy of Sciences در سال 2025 منتشر شد، گزارش میدهد بیش از 64٪ از نژادهای مدرن نشانههای قابلاندازهگیری از نسب گرگ را نشان میدهند. این پدیده تنها یک بازمانده از فرآیند اهلیسازی حدود 20 هزار سال پیش نیست؛ الگوهای ژنتیکی بهجای آن نشاندهنده رویدادهای مکرر آمیختگی در چند هزار سال اخیر است.
آدری لین، نویسنده ارشد از موزه تاریخ طبیعی آمریکا، گفت یافتهها دیدگاهی را که در ژنتیک کانین (سگشناسی ژنتیکی) گسترده بود به چالش میکشد. پیش از این مطالعه، بسیاری از پژوهشگران تصور میکردند که نژادهای مدرن تقریباً فاقد DNA گرگی هستند. لین مشاهده کرد که نسب کمدامنه گرگ در واقع فراگیر است و گاهی برای صفاتی که معمولاً با نژادهای مشخصی مرتبط میدانیم تاثیرگذار است. این نتایج نهتنها اهمیت تبادل ژن بین جمعیتهای وحشی و اهلی را نشان میدهد، بلکه بر نیاز به بازنگری در تفسیر نتایج تستهای ژنتیکی و استانداردهای نژادی تأکید میکند.
کدام نژادها بیشترین میزان DNA گرگ را دارند؟
میزان مشارکت ژنتیکی گرگ بسیار متغیر است. نژادهای کاری و هیبرید مانند سگهای گرگ چکسلواکی (Czechoslovakian) و سارسلوس (Saarloos) برخی از بالاترین مقادیر را ثبت میکنند—در برخی افراد تا حدود 40٪ نسب گرگی گزارش شده است. در میان نژادهای همراه، سگ شکاری Grand Anglo-Francais Tricolore در حدود 5٪ DNA گرگی برجسته شد، در حالی که سگهای تیزبین مانند سلوکیها و افغانها نیز سطوح بالاتری نشان دادند. با این حال، رابطه بین نسب گرگ و اندازه بدنی ساده نیست: برخی نژادهای بزرگ مانند سنت برناردها علامت یا سیگنال گرگی اندکی یا حتی هیچ نشانهای نشان دادند.

سگهای گرگسان سارسلوس بر اساس این مطالعه برخی از بیشترین میزان DNA گرگی را داشتند.
تأثیرات ظریف اما گسترده بر صفات
حتی نسبتهای بسیار اندک DNA گرگی میتواند با تفاوتهای قابلاندازهگیری همبستگی داشته باشد. تیم پژوهشی آللهای مشتقشده از گرگ را به واریاسیونهایی در اندازه بدنی، عملکرد حسی و توصیفهای رفتاری مورد استفاده در پروفایلهای باشگاههای پرورش مرتبط دانست. برای مثال، نژادهایی که نسب گرگ در آنها ناچیز بود معمولاً در پروفایلهای باشگاهها بهعنوان دوستانه، قابلآموزش و مهربان توصیف میشدند؛ در حالی که سگهایی با مشارکت گرگی بالاتر اغلب صفاتی مانند مستقل، محتاط نسبت به غریبهها، باوقار یا قلمروطلب توصیف میشدند.
پژوهشگران هشدار میدهند که این توصیفها کلیگویی هستند و رفتار سگهای فردی را پیشبینی نمیکنند. لاگان کیستلر، نگهبان موزه تاریخ طبیعی اسمیتسونین و یکی از نویسندگان مقاله، چنین بیان کرد: «این به این معنا نیست که گرگها به خانه شما میآیند و با سگ خانگی شما مخلوط میشوند.» در عوض، هیبریداسیون به نظر میرسد که واریانتهای ژنتیکی را معرفی کرده است که در محیطهای مشخص مزیتهایی فراهم میکردهاند. این واریانتها ممکن است عملکرد سیستم بویایی (ژنهای گیرنده بو)، متابولیسم انرژی یا ویژگیهای عصبی را تغییر دهند، و بنابراین با انتخاب طبیعی یا انسانی حفظ شده باشند.
چگونه DNA گرگ به این تعداد از سگها وارد شد؟
یک مسیر محتمل از طریق سگهای روستایی است—حیوانات آزادگردی که در سکونتگاههای انسانی زندگی میکنند اما بهعنوان حیوانات خانگی ثبتشده نیستند. مطالعه نشان داد 100٪ از سگهای روستایی نمونهبرداریشده نسب گرگ را حمل میکنند که نشاندهنده تماس مداوم بین کانیدها (Caniidae) اهلی و وحشی است. تخریب زیستگاه و اختلالات انسانی میتواند باعث از هم گسیختگی گلهها و جدا شدن مادههای گرگ از گروههایشان شود که احتمال جفتگیری با سگهای ولگرد یا روستایی را افزایش میدهد. در طول نسلها، آن ژنهای مشتقشده از گرگ میتوانند وارد جمعیت نژادهای محلی شوند و بهتدریج در پراکندگی جغرافیایی گستردهتر پخش شوند.

نموداری که صفات سگ را در نسبت به مقدار DNA گرگ در ژنوم نشان میدهد.
چارچوب علمی و پیامدهای گستردهتر
این مطالعه به بدنه رو به رشدی از تحقیقات اضافه میکند که نشان میدهد جریان ژن بین گونههای وحشی و اهلی معمول و اغلب سازگارانه است. برای نمونه، نژادهای سگ تبت دارای واریانتهای EPAS1 مرتبط با سازگاری به ارتفاعات بالا هستند؛ همان واریانتها در گرگهای تبت نیز یافت شدهاند که نشاندهنده یک پاسخ تکاملی مشترک به محیطهای کماکسیژن است. موارد مشابه در دیگر گونهها نشان میدهد که introgression تطبیقی—انتقال ژنهای مفید از طریق هیبریداسیون—میتواند به سازگاری محلی سریع کمک کند.
برای پرورشدهندگان، محافظتکنندگان حیات وحش و صاحبان حیوانات خانگی، این نتایج بر سیالیت ژنومهای کانین تأکید میکند. همچنین سوالات عملی درباره چگونگی در نظر گرفتن نسب هیبرید در استانداردهای نژادی، تستهای ژنتیکی تجاری و مدیریت حیات وحش مطرح میکند. بهعنوان مثال، آیا معیارهای ثبت نژاد باید بازنگری شوند اگر نیمی از صفات شاخص یک نژاد ناشی از انتقال ژن از جمعیتهای وحشی باشد؟ یا چگونه باید اطلاعات نسب گرگ را در ارزیابی بهداشت جمعیتهای کوچک و در معرض خطر لحاظ کرد؟
بینش کارشناسی
دکتر مایا رویز، ژنتیکدان حفاظت که در این مطالعه مشارکت نداشت، اظهار داشت: «این پژوهش به ما یادآوری میکند که اهلیسازی یک نقطه قطع واحد نیست. سگها و گرگها همچنان در طول حرکت خود در چشماندازهای شکلگرفته توسط انسان تبادل ژن داشتهاند. آن انتقالهای گهگاه ژنی میتوانند ردپایی ماندگار بر صفاتی برجا بگذارند که برای بقا و کاربرد انسانی اهمیت دارند.»
نویسندگان تأکید میکنند که رویدادهای آمیزش به نظر میرسد در سطح جفتهای فردی نادر بودهاند اما از نظر جغرافیا و زمان به اندازهای گسترده رخ دادهاند که ژنوم بسیاری از نژادها را شکل دادهاند. کارهای بعدی زمانبندی این رویدادها را دقیقتر خواهد کرد و لوکوسهای خاصی را که واریانتهای مشتقشده از گرگ در آنها بر مورفولوژی، حس بویایی یا رفتار تأثیر میگذارند نگارهگذاری خواهد نمود.
پژوهش و گامهای بعدی
نظرسنجیهای ژنومی مداوم، همراه با نمونهگیری بهتر از جمعیتهای گرگ وحشی و تبارهای تاریخی سگ، تصویر ما از تاریخ تکاملی کانینها را شفافتر خواهد کرد. پژوهشگران همچنین برنامهریزی کردهاند تا پیامدهای عملکردی آللهای خاص گرگ را بررسی کنند—آیا این آللها ژنهای گیرنده بو (OR)، خانوادههای ژنی مرتبط با متابولیسم، یا مدارهای عصبی دخیل در رفتار را تغییر میدهند؟ پاسخها درک ما را از هر دو فرآیند اهلیسازی و گفتوگوی تکاملی مستمر بین کانیدهای وحشی و اهلی عمیقتر خواهند کرد.
از منظر روششناختی، مطالعه از ترکیبی از دادههای توالییابی کل ژنوم (WGS)، آنالیزهای ساختار جمعیتی و شاخصهایی مثل آمارهای D و f4-ratio برای تشخیص و کمیتبندی جریان ژن استفاده کرده است. این روشها به تمایز بین بقایای باستانی مشترک و رویدادهای آمیختگی نسبتاً اخیر کمک میکنند. همچنین تحلیلهای محلینسلی (local ancestry inference) به تیم امکان داد بخشهای خاصی از ژنوم را که بسیار شبیه به توالیهای گرگ هستند شناسایی کند و نسبت مشارکت را در لوکوسهای مجزا برآورد نماید.
علاوه بر نکات فوق، این پژوهش سوالات اخلاقی و مدیریتی را نیز مطرح میکند: چگونه باید با سگهای دارای نسب قابلتوجه گرگ رفتار شود؟ آیا سیاستهای کنترل جمعیت ولگرد باید بازتنظیم شوند تا از آمیختگی ناخواسته جلوگیری کنند، یا باید به نقش سازگارانه احتمالی این آمیختگی در حفظ تنوع ژنتیکی نگریست؟ پاسخها به این پرسشها نیازمند گفتوگو بین دانشمندان، پرورشدهندگان، حفاظتکنندگان و جوامع محلی خواهد بود.
در مجموع، یافتهها تصویری پیچیده اما واضح از یک تاریخ تکاملی پویا ارائه میدهند: ژنوم سگها حاصل نه فقط اهلیسازی اولیه، بلکه تبادل مکرر و پراکندهای است که با چشماندازهای انسانی و زیستمحیطی همگام بوده است. شناخت بهتر این الگوها به بهبود آزمونهای ژنتیکی، مدیریت بهتر منابع ژنتیکی و فهم عمیقتر رابطه دیرپای بین انسان، سگ و گرگ کمک خواهد کرد.
منبع: sciencealert
نظرات
مکس_ایکس
زیباست ولی یه کم اغراق داره، مثلا نسبتها تو افراد متفاوتن، نباید صفات رو فقط به نسب گرگ ربط داد
آرمین
تصویر تکاملی پیچیدهتری از کانیدا، یعنی باید تستهای ژنتیکی و استانداردها رو بازبینی کنیم. قدم بعدی نقشهی دقیق لوکوسهاست
بیوانیکس
من توی میدون حفاظت دیدم سگهای روستایی واقعا با گرگها تلاقی دارن، نتایجش منطقیه، نکات مدیریتی باید جدی گرفته بشه
توربو
کمی شک دارم، این درصدها چطور محاسبه شده؟ نمونههای تاریخی و گرگهای وحشی بهاندازه کافی نمونهبرداری شدن یا نه...
کوینپایل
هم منطقیه، هم شگفتانگیز. ایدهی اینکه ژن گرگ تو نژادها هست به درد پرورش و حفاظت میخوره
رودایکس
وااای نه انتظار نداشتم، فکر میکردم سگهای خونهای کاملا جدا باشن از گرگ! یعنی تو ژنومشون هنوز ردپاست؟!
ارسال نظر