چرا برخی سریال های بزرگ به فصل دوم نیاز دارند

چرا برخی سریال های بزرگ به فصل دوم نیاز دارند

۱۴۰۴-۰۵-۳۰
0 نظرات ترانه علوی

7 دقیقه

چرا برخی سریال‌های بزرگ به فصل دوم نیاز دارند

هر سریال موفقی لزوماً کامل و بی‌کم‌وکاست ظاهر نمی‌شود. برای بسیاری از پربازتاب‌ترین سریال‌های تلویزیونی، فصل آغازین حکم یک آزمایشگاه را دارد: نویسندگان لحن مناسب را می‌یابند، بازیگران شخصیت‌های خود را بررسی می‌کنند و شبکه‌ها تصمیم می‌گیرند آیا روی بازطراحی سرمایه‌گذاری کنند یا نه. وقتی فصل اول یک اثر ناامیدکننده است، یک فصل دوم فکرشده می‌تواند مانند عملیات نجات عمل کند — شخصیت‌ها را تیزتر کند، ریتم را تغییر دهد و گاهی اوقات تیم خلاق را بازچیدمان کند. در ادامه شش سریال مشهور را می‌بینید که تنها پس از دریافت یک فرصت دوباره توانستند رشد کنند.

The Office — از تقلید بریتانیایی تا یک کمدی آمریکایی متمایز

چه چیز در فصل اول اشتباه بود

سریال دِ آفس (2005) آمریکا با بدهی‌های فراوانی به نسخهٔ بریتانیایی ساختهٔ ریکی جرویس و استفن مرچنت وارد شد. قسمت‌های اولیه بیشتر به طنزی خشک و آزاردهنده متمایل بودند که به‌نظر منتقل‌شده تا ترجمه‌شده می‌آمد. منتقدان و تماشاگران شخصیت‌ها را بیش از حد مشتق‌شده و لحن را برای مخاطب جریان اصلی آمریکا خیلی محتاط دیدند.

چه تغییراتی در فصل دوم رخ داد

فصل دوم از چسبندگی به منبع اصلی فاصله گرفت. نویسندگان و بازیگران مجموعه را عمیق‌تر کردند، اجازه دادند مایکل اسکات دردآورتر و در عین حال دوست‌داشتنی‌تر شود و جیم، پام و دوایت را به شخصیت‌های به‌یادماندنی تبدیل کردند. نتیجه: یک سیتکام که طنز خجالت‌آور را با گرمای واقعی متعادل می‌کند — و در نهایت به یک کلاسیک آمریکایی بدل شد. این مسیر مشابه بازسازی‌هایی است که وقتی از تقلید صرف دست می‌کشند، صدای مستقل خود را پیدا می‌کنند.

Parks and Recreation — یافتن قلب لزلی نوپ

دام‌های فصل اول

در پخش اولیه، پارکس اند ریکریشِن شبیه خویشاوندی نزدیکِ دِ آفس به‌نظر می‌رسید: فرمت مستندسازنما، همکاران عجیب و ضرباهنگ‌های طنز خجالت‌آور. منتقدان آن را تقلیدی خواندند و لزلی نوپِ ایمی پولِر در ابتدا شبیه نسخه‌ای از مایکل اسکات برداشت می‌شد.

بازآفرینی در فصل دوم

تا فصل دوم نویسندگان لزلی را به‌عنوان یک خدمتگزار عمومی ایده‌آل‌گرا و پرتلاش بازتعریف کردند، نه یک رئیس غافل. ورود شخصیت‌های تازه — به‌ویژه کریس تراگرِ راب لوو و بن وایاتِ آدام اسکات — پالت کمدی و احساسات را گسترش داد. این مسیر مانند دیگر کمدی‌های محیط کاری است که وقتی شخصیت مرکزی از انعکاس یک پیشینی فاصله می‌گیرد و به صدای خود می‌رسد، موفق می‌شوند.

Seinfeld — تبدیل شدن به «نمایشی دربارهٔ هیچ‌چیز» که در واقع هیچ‌چیز نبود

آغاز متواضع

وقتی ساینفلد آغاز شد، یکی دیگر از سیتکام‌های مجموعهٔ NBC به‌نظر می‌رسید. قسمت‌های اولیه مشاهده‌گرانه اما معمولی بودند — گروه چهارنفره هنوز به کاریکاتورهای خودمحور و نوروتیک که بعدها سریال را تعریف می‌کردند، تکامل نیافته بودند.

تیزبخشی صدا

به‌مرور جری ساینفلد و لری دیوید سناریوهای تاریک‌تر و عجیب‌تری را پذیرفتند و اجازه دادند خودخواهی شخصیت‌ها تشدید شود. تغییر سریال از احساسات متعارف سیتکام به منطق کمدی بی‌پرواتر و تا حدودی غیراخلاقی، قسمت‌هایی خلق کرد که تبدیل به نقاط عطف فرهنگی شدند و تعریف جدیدی از یک سیتکام ارائه دادند.

The Simpsons — از کوتاه‌های ناپخته تا یک جهان فرهنگی گسترده

محدودیت‌های اولیه

که در ابتدا به‌صورت کوتاه در نمایش تری اولمن پخش می‌شدند، فصل اول سیمپسون‌ها از انیمیشن ناپخته، گویندگی ناپایدار و تمرکز محدودتر بر شیطنت‌های بارت رنج می‌برد. سریال هنوز اکوسیستم وسیع و هجوآمیز اسپرینگ‌فیلد را کشف نکرده بود.

گسترش جهان

وقتی نویسندگان دامنهٔ نمایش را به جمع شهر — شخصیت‌هایی مانند آقای برنز، مدیر مدرسه اسکینر و آپو — گسترش دادند، هجو سریال تیزتر شد. کیفیت تولید نیز بهتر شد و آنچه که در ابتدا خانواده‌ای انیمیشنی عجیب بود، تبدیل به یکی از تأثیرگذارترین نیروها در کمدی تلویزیونی و فرهنگ پاپ شد.

Star Trek: The Next Generation — صیقل دادنِ آینده

قیدهای فلسفی در فصل اول

قسمت‌های اولیهٔ Star Trek: The Next Generation بازتاب دیدگاه خوش‌بینانهٔ خالق، جین رودنبری، از آینده‌ای تقریباً بدون تعارض بود و همین باعث درام گفتگویی و کم‌تنش می‌شد. تماشاگرانی که انتظار تعارضات بین‌فردی پویا یا علمی‌تخیلی پرتنش داشتند، ناامید شدند.

تنظیم خلاقانه

وقتی رهبری برنامه محدودیت‌های سخت رودنبری را نرم‌تر کرد، نویسندگان تنش‌های بین‌فردی تیزتر و قوس‌های شخصیتی سریالی‌تری وارد کردند. خدمهٔ اِنتِرپرایز انسانی‌تر و تماشاگرپسندتر شد. مسیر TNG نشان می‌دهد که چگونه ژانر علمی‌تخیلی از تعادل بین ایده‌های فلسفی و تعارضات قابل‌لمس بهره‌مند می‌شود؛ درسی که آثار بعدی استار ترک نیز پی گرفتند.

It’s Always Sunny in Philadelphia — کمدی سیاه که لبهٔ خود را یافت

عنصر مفقود

فصل آغازین It’s Always Sunny in Philadelphia از قطعیت آشفته‌ای که فصل‌های بعد تعریف کردند بی‌بهره بود: دنی دویتو هنوز به جمع بازیگران نپیوسته بود. قسمت‌های اولیه خام‌تر و با دامنه‌ای محدودتر به‌نظر می‌رسیدند.

افزایش تیرگی

پس از پیوستن دویتو و تشدید تدریجی رفتارهای اخلاقی نامطلوب توسط بازیگران اصلی، سریال به سمت شخصیت‌هایی پیش رفت که با گذر زمان بدتر می‌شوند. آن ناخوشایندی آشکار تبدیل به جسورانه‌ترین نقطهٔ قوت برنامه شد و آن را در کنار کمدی‌های تحریک‌آمیزی مانند ساوت پارک و Arrested Development قرار داد، در حالی که جایگاه منحصربه‌فرد خود را نیز ایجاد کرد.

پشت صحنه: چه چیزهایی شبکه‌ها و نویسندگان آموختند

این داستان‌های بازگشت نشان می‌دهند که الگوهایی وجود دارد: صبر شبکه‌ها، انعطاف‌پذیری شو رانر و تمایل به بازطراحی — چه با پالایش یک شخصیت محوری، چه با گسترش گروه بازیگران یا شل‌تر کردن قیود خلاقانه — ضروری است. روندهای صنعتی نشان می‌دهد که مجموعه‌ها و بازسازی‌ها به‌ویژه از هرس زودهنگام سود می‌برند؛ تماشاگران اصالت و صدای متمایز را بیش از تقلید کورکورانه ارزش می‌نهند.

نکتهٔ کارشناسی: «فصل دوم جایی است که ریسک به شهرت تبدیل می‌شود»، می‌گوید تاریخ‌نگار سینما النا مارکز. «سریال‌هایی که از نقدهای اولیه جان سالم به در می‌برند معمولاً یک وجه مشترک دارند: سازندگانی که گوش می‌دهند و تحول می‌یابند. گذار از تقلید به هویت، جهش خلاقانهٔ تعیین‌کننده است.»

نتیجه‌گیری: چرا لغزش‌های اولیه می‌توانند نویدبخش باشند

بسیاری از سریال‌های افسانه‌ای ثابت می‌کنند که آغاز کند پیش‌بینی‌کنندهٔ شکست بلندمدت نیست. فصل اول اغلب حکم میدان آزمایش را دارد: جایی برای کشف اینکه چه چیز کار می‌کند، چه چیز کار نمی‌کند و کدام شخصیت‌ها شایستگی فضای بیشتر را دارند. برای طرفداران و سازندگان، رضایت‌بخش‌ترین مجموعه‌ها آن‌هایی هستند که رشد می‌کنند — گاهی دست‌پاچه و ناهماهنگ — تا به بهترین شکل خود برسند. اگر تاریخ تلویزیون را بررسی می‌کنید، این شش مثال درس امیدوارکننده‌ای ارائه می‌دهند: صبر، تکرار و انتخاب‌های خلاقانهٔ جسورانه می‌توانند یک آغاز لرزان را به پدیده‌ای فرهنگی تبدیل کنند.

منبع: thoughtcatalog

من ترانه‌ام، عاشق نوشتن درباره دنیای فیلم و هنر. سعی می‌کنم هر چیزی که به زندگی جذابیت بیشتری بده رو باهات به اشتراک بذارم.

نظرات

ارسال نظر