دعوتی به آفرینش: چرا فیلم پترسون امروز اهمیت دارد

دعوتی به آفرینش: چرا فیلم پترسون امروز اهمیت دارد

۱۴۰۴-۰۶-۰۱
0 نظرات ترانه علوی

6 دقیقه

دعوتی به آفرینش: چرا فیلم پترسون امروز اهمیت دارد

اگر تا به حال در زندگی خلاقانه‌تان احساس رکود کرده‌اید — در انتظار یک گشایش که هرگز نمی‌آید — فیلم پترسون ساختهٔ جیم جارموش (2016) نوعی مرهم سینمایی است. این فیلم فراتر از بررسی یک شخصیت است؛ بیانیه‌ای ملایم برای خلق هنر بدون هیجان‌نمایی است و نشان می‌دهد الهام اغلب در عادات روزمره، مشاهدهٔ دقیق و آیین‌های کوچک جای دارد. آدام درایور در نقش رانندهٔ اتوبوسی به نام پترسون بازی می‌کند که در حاشیهٔ زندگی‌اش شعر می‌نویسد؛ فیلم ستایشی است از عادی بودن و یادآوری اینکه هنر می‌تواند پناهگاهی روزانه باشد نه نمایشی پرهیاهو.

آنچه فیلم دربارهٔ تمرین هنری به ما نشان می‌دهد

پترسون در طول یک هفته در شهر پترسون، نیوجرسی روایت می‌شود و قصه‌اش عمداً ساده است: کار، پیاده‌روی با سگش ماروین، گفت‌وگو با دوست بارتندرش داک (بری شعباکا هنلی)، و شب‌هایی در خانه در کنار همسر پرانرژی‌اش، لورا (گلشیفتهٔ فراهانی)، که رویاهای موسیقایی خودش را دنبال می‌کند. در فیلم هیچ تعارض پرتنشی، هیچ ضدقهرمان و هیچ نقطهٔ اوج ساختگی دیده نمی‌شود — و این خود مقصود است. فیلم نشان می‌دهد که زندگی خلاقانه برای معنادار شدن نیازی به آسیب بزرگ ندارد. در عوض، پترسون صنعتگری را به‌عنوان شیوه‌ای از دیدن جشن می‌گیرد؛ یک تمرین خصوصی که نحوهٔ تجربهٔ جهان را شکل می‌دهد.

شعر به‌مثابه موتورِ آرام

شاعرانی که فیلم را جان می‌بخشند — بسیاری از اشعار در همکاری با شاعر رون پَدیگِت خلق شده و به میراث شعر «پترسون» ویلیام کارلوس ویلیامز ارجاع دارند — نقش جغرافیای درونی شخصیت اصلی را ایفا می‌کنند. این اشعار به‌عنوان کالا یا سکوی پرتاب شغلی ارائه نمی‌شوند؛ بلکه به‌عنوان یک انضباط وجود دارند، روشی برای پاسخ به چیزهای معمولی. این پیام با هر کسی که می‌نویسد، می‌نوازد، نقاشی می‌کند یا موسیقی می‌سازد هم‌صدا است: معیار هنر لزوماً شهرت نیست، بلکه پایبندی به یک تمرین است که درک و لذت را عمیق‌تر می‌کند. درج کلیدواژه‌های مرتبط با فیلم پترسون و شعر معاصر در متن می‌تواند به خوانندگان علاقه‌مند به سینمای مستقل و تمرین خلاقانه کمک کند.

پترسون کجا در سینمای معاصر قرار می‌گیرد

پترسون در دل موجی از سینمای کند و مطالعات شخصیتی صمیمی قرار می‌گیرد که حال و مشاهده را بر مکانیک داستان ترجیح می‌دهد. در دورانی که بازار سینما با فرنچایزهای بزرگ و آثار پربینندهٔ استریم اشباع شده، فیلم جارموش جزئی از جریانی مخالف است که آثاری مانند Certain Women از کلی ریچاردت و ساخته‌های تأملی برادران کوئن مثل Inside Llewyn Davis را نیز در بر می‌گیرد. مخاطبان و منتقدانی که به سینمای مستقل گرایش دارند اغلب پترسون را به‌خاطر خویشتن‌داری‌اش ستایش می‌کنند: قدرتش آرام، تجمعی و انسان‌محور است.

مقایسه‌ها و زمینهٔ تاریخی

در قیاس با دیگر فیلم‌های جیم جارموش، پترسون خنک‌منشی گوتیک یا طنز خشک را (همان‌گونه که در Only Lovers Left Alive یا Dead Man دیده‌ایم) به حداقل رسانده و به مینیمالیسم مهرآمیز نزدیک شده است. اجرای آدام درایور به‌صورتی مهارشده است که با روح فیلم تطابق دارد: پترسون او ناظر است، نه نمایشگر. تماشاگرانی که از اندوه ملایم Lost in Translation اثر سوفیا کوپولا یا صمیمیت روزمرهٔ کارهای اولیهٔ گرتا گاورگ پیشین لذت برده‌اند، ریتم پترسون را آشنا و رضایت‌بخش خواهند یافت. ارائهٔ این دیدگاه‌ها همچنین به درک بهتر جایگاه فیلم در ژانر سینمای آرام و سینمای مستقل کمک می‌کند.

جزئیات، بازخورد و پشت‌صحنه

اصالت فیلم تا ریشه‌های ادبی آن ادامه دارد: جارموش آگاهانه فیلمنامه را به سنت شعری شهر پیوند داد و با شاعران معاصر همکاری کرد تا آثاری خلق شوند که زیسته به‌نظر برسند نه تنها تزیینی. منتقدان پترسون را به‌خاطر لیرکیسم و چشم‌انداز انسانی‌اش ستودند، در حالی که برخی تماشاگران آن را کند یا بی‌پلات خواندند — شکاف متداولی که معمولاً همراه فیلم‌هایی است که بر حال و هوا به‌جای حرکت روایت بنا شده‌اند. طرفداران آدام درایور اغلب پترسون را یکی از حساس‌ترین و ظریف‌ترین اجراهای او می‌دانند.

«کارگردانی جارموش هر صحنهٔ کوچک را مانند یک بند می‌بیند»، می‌گوید تاریخ‌دان سینما النا مارکز، «و درایور به آن بندها نبض انسانی می‌بخشد. فیلم به ما یادآوری می‌کند که شعر سینمایی را می‌توان در تکرار و مشاهدهٔ آرام یافت، نه فقط در شکوهمندی.»

دیدگاه‌های انتقادی: چرا برخی تماشاگران با فیلم همراهی نمی‌کنند

مقاومت پترسون در برابر تعارض سنتی نیز دلیل دیگری است که باعث تقسیم دیدگاه تماشاگران می‌شود. برای بینندگانی که به پیش‌رانش روایتی — پیچش‌ها، ضدقهرمان‌ها و اوج‌های فزاینده — عادت دارند، بزرگ‌ترین دستاورد فیلم ممکن است خالی به‌نظر برسد. اما آن خلأ آگاهانه است: جارموش تکانش را با تأمل جایگزین می‌کند و نشان می‌دهد که اقتصاد درونی یک زندگی می‌تواند به اندازهٔ هر داستان سینمایی دراماتیک باشد. برای فیلمسازان معاصر و تهیه‌کنندگان مستقل، پترسون نمونه‌ای است از اینکه چگونه روایت کم‌سر و صدا می‌تواند بازدهٔ عاطفی عمیقی فراهم کند.

چگونه پترسون می‌تواند تمرین خلاقانهٔ شما را الهام‌بخش کند

تماشای پترسون به‌معنای یافتن قالبی برای موفقیت هنری نیست؛ بلکه بازپس‌گیری لذت خلق است. فیلم آیین‌های ساده را تشویق می‌کند — عادت روزانهٔ نوشتن، بعدازظهری برای گوش دادن بی‌قضاوت، توجه به جزئیات کوچک شهری — به‌عنوان راه‌هایی برای زنده نگه‌داشتن خلاقیت. برای هر کسی که ارزش هنری را با شهرت می‌سنجد، پترسون اصلاحی است: ارزش هنر می‌تواند شخصی، ترمیمی و آرام‌بخش باشد. اشارهٔ ملایم به کلیدواژه‌های مرتبط با تمرین خلاقانه و شعر معاصر در این بخش می‌تواند خواننده را برای تحول در روش کار هنری ترغیب کند.

نتیجه‌گیری: فیلمی که به ما یادآوری می‌کند چرا خلق می‌کنیم

پترسون از معدود فیلم‌های معاصر است که پیشنهاد می‌دهد معنادارترین بینش‌ها در کنش‌های کوچک و قابل تکرار رخ می‌دهند. ترکیب اجرای مهارشدهٔ آدام درایور، کارگردانی سنجیدهٔ جارموش و صدای شاعرانه‌ای که در روایت تنیده شده، آن را برای هنرمندان، نویسندگان و هر کسی که نیاز به یادآوری دارد که الهام اغلب در زندگی روزمره منتظر است، تماشایی می‌کند. فیلم وعدهٔ گشایش یا نشان نمی‌دهد — بلکه چیزی نادرتر پیشنهاد می‌کند: دلیل دوست داشتنِ کار به‌خاطر خودِ کار.

اگر به دنبال فیلمی هستید که با آن بنشینید، بین پروژه‌های خلاقانه‌تان به آن بازگردید یا از آن به‌عنوان راهنمایی برای یک روش هنری کمتر قهرمانانه و پایدارتر استفاده کنید، پترسون یک کلاس استاد آرام است. بگذارید شما را متقاعد کند که حتی عادات کوچک می‌توانند زندگی‌ای سرشار از معنا تولید کنند.

منبع: thoughtcatalog

من ترانه‌ام، عاشق نوشتن درباره دنیای فیلم و هنر. سعی می‌کنم هر چیزی که به زندگی جذابیت بیشتری بده رو باهات به اشتراک بذارم.

نظرات

ارسال نظر