6 دقیقه
ریدلی اسکات، ۲۰ میلیون دلار و خطی که در برابر «ترمیناتور» رد نکرد
کارنامهٔ ریدلی اسکات او را از شنزارهای رومیِ Gladiator تا راهروهای نفسگیر Alien و چشماندازهای کویری Thelma and Louise برده است. با این حال، در گفتوگویی اخیر با The Guardian، نامزد چهار بار اسکار افشا کرد که پیشنهادی گزارششده به مبلغ ۲۰ میلیون دلار برای کارگردانی Terminator 3: Rise of the Machines را رد کرده است. اسکات توضیح داد که نگران بوده تلاش برای «واقعیسازی» فیلم انرژی کمیکاستریپی این فرنچایز را تضعیف کند — به عبارت دیگر، فکر میکرد این کار را خراب خواهد کرد.
آنچه گفت — و منظورش چه بود
اسکات تصمیمش را از منظر حس لحن و تُن داستانی توصیف کرد. بهنظر او، مجموعهٔ ترمیناتور در جهانی از نمایشهای اغراقشده و ضربآهنگهای پالپی و کمیکاستریپی زندگی میکند — همان ویژگیهایی که کارگردانی مثل اسکات، که به سمت واقعگرایی زمخت و ساختجهان با بافتهای ملموس تمایل دارد، ممکن است وسوسه شود آن را «واقعی» کند. اسکات با مقایسهٔ این کار با ساخت یک فیلم جیمز باند گفت برخی آثار نیاز به کارگردانی دارند که با جنبههای کمپی و هیجانمحور آنها همراهی کند، نه اینکه آنها را به درام طبیعینمایانهٔ خشک تبدیل کند.
زمینه: فرنچایزی با کارگردانان و لحنهای مختلف
این سری ترمیناتور مدتهاست که اثری است که ژانرها را پشت سر میگذارد. جیمز کامرون در ۱۹۸۴ یک علمیتخیلی سیاه و کابوسوار خام عرضه کرد و سپس با Terminator 2: Judgment Day در ۱۹۹۱ آن را به شعری بلاکباستری پرجنبوجوش بدل کرد. قسمتهای بعدی — Jonathan Mostow’s Terminator 3 (2003)، McG’s Genisys (2015)، و دنبالههای دیگر — بین تلاش برای بازسازی دید کامرون و جستوجوی هویتهای لحنمند جدید نوسان کردند، با بازخوردهای انتقادی و فروشِ متنوع.
تصمیم اسکات در بطن یک روند صنعتی قرار دارد که در آن حساسیتهای آرتِوری و خواستههای فرنچایزها اغلب با هم در تضادند. استودیوها معمولاً دنبال نامهای بزرگ میروند تا امتیازهای فکری (IP) را تازه کنند، اما هر کارگردان برجستهای لزوماً نمیخواهد یا نباید با هر اثری جفت شود. امتناع اسکات نمونهای از خودآگاهی خلاقانه است: کارگردانی که میپذیرد نقاط قوتش ممکن است برای یک ضربآهنگ خاص فرنچایز مناسب نباشد.
مقایسهها و تضادها: اسکات در برابر کامرون، باند و دیگر کارگردانان فرنچایز
رویکرد ریدلی اسکات به ساخت فرنچایز را با جیمز کامرون مقایسه کنید. کامرون ترمیناتور را به نمایشی سرشار از اسطوره و بار عاطفی تبدیل کرد؛ اسکات اما شهرتش را بر ساختههای دنیاسازِ فراگیر و واقعگرایی لمسی بنا کرده است که برای Alien و Blade Runner جواب داده اما ممکن بود تهدید کارتونی و اغراقآمیز ترمیناتور را نرم کند.
بهطور مشابه، مجموعهٔ باند تحت کارگردانانی که به ترکیب خاصِ جذابیت، طنازی و اکشن پرمخاطرهٔ آن اشتیاق دارند، رونق یافته است؛ وقتی کسی بخواهد باند را بیش از حد «واقعی» کند، نتیجه ممکن است از نظر لحن ناهماهنگ بهنظر برسد. اسکات اشاره میکند که احتمالاً همان اشتباه را با ترمیناتور مرتکب میشد، و صراحتش اعترافی آموزنده و نادر از سوی کارگردانی است که به موفقیت تجاری و انتقادی خو کرده است.

حواشی و نکات پشتصحنه
- گزارش شده که پیشنهاد به ریدلی اسکات مشابه دستمزدهای آرنولد شوارتزنگر برای برخی فیلمها بوده است، که نشان میدهد چگونه استودیوها از بودجههای ستارهای برای جذب کارگردانان برجسته استفاده میکنند.
- فرنچایز ترمیناتور از آن پس فراتر از دنبالههای لایو-اکشن گسترش یافته و شامل تلویزیون (Terminator: The Sarah Connor Chronicles) و انیمیشن (Terminator Zero نتفلیکس) شده است، که نشاندهنده تلاش استودیوها برای بازآرایی IP برای مخاطبان جدید است.
- پس از رد اسکات، Jonathan Mostow کارگردانی Terminator 3 را بر عهده گرفت؛ این فیلم آرنولد شوارتزنگر را دوباره با بازیگران جدیدی مانند Claire Danes و Nick Stahl همراه کرد و داستان را به سمت مسیر خود برد.
دیدگاه انتقادی و بازخورد طرفداران
طرفداران در مورد تغییرات لحن فرنچایز تقسیم شدهاند: بعضی تحولهای جسورانه را میپسندند، در حالی که دیگران دلتنگ همآهنگی دوران کامرون هستند. امتناع اسکات هم تحسین و هم کنجکاوی را برانگیخت — تحسین برای اولویتدادن به تناسب اثر نسبت به پول، و کنجکاوی نسبت به فیلمِ جهانِ موازی که هرگز ساخته نشد. مورخ سینما مارا سینگ این برداشت را ارائه میدهد:
«تصمیم اسکات نمونهای نادر از یک آرتور است که بهخاطر ناسازگاری لحن، پیشنهادی پرسود از استودیو را رد میکند. این نشانهٔ درکی است که داستانسرایی فرنچایز فقط دربارهٔ نمایش بزرگ نیست، بلکه دربارهٔ تطبیق صدای کارگردانی با سبک اثر است.»
بینش صنعتی: وقتی آرتورها و فرنچایزها برخورد میکنند
استودیوها اغلب گمان میکنند که حضور یک کارگردان مطرح بهطور خودکار اعتبار و توجه را به همراه میآورد. اما انتخاب اسکات درس متفاوتی را نشان میدهد: اعتبار لزوماً به معنای مناسببودن نیست. سلامت طولانیمدت یک فرنچایز میتواند بیشتر به مراقبت از لحن و انتظارات مخاطب وابسته باشد تا به نام بزرگ کارگردان یا اندازهٔ چک پرداختی.
نتیجهگیری: این امتناع چه درسی به فیلمسازان و مخاطبان میدهد
اینکه ریدلی اسکات از یک پرداخت ۲۰ میلیون دلاری چشم پوشید، بیش از یک قصهٔ جذاب است — یادآوری است که فیلمسازی خوب گاهی به معنی نه گفتن است. برای طرفداران و فیلمسازان، این داستان تأکید میکند که ساخت فرنچایز موفق نیازمند تواضع در برابر لحن، احترام به میراث و وضوح در مورد نقاط قوت خلاقانهٔ خود است. امتناع اسکات هم برند هنری او را حفظ کرد و هم این ایده را تقویت کرد که هر کارگردانی مناسب هر فرنچایزی نیست — و این میتواند برای سینما مفید باشد.
منبع: deadline
ارسال نظر