9 دقیقه
واکنش چهرههای صنعت به فراخوان بایکوت گسترده
بیش از ۱۲۰۰ نام از حوزههای سینما، تلویزیون و موسیقی امضاهای خود را پای نامهای سرگشاده گذاشتهاند که با هدف مخالفت با یک فراخوان عمومی برای بایکوت مؤسسات سینمایی اسرائیل منتشر شده است. این بیانیه — که توسط سازمانهای غیرانتفاعی Creative Community for Peace و The Brigade سازماندهی شده — از هنرمندانی که قبلاً اعلام کردهاند به مؤسسات اسرائیلی پشت خواهند کرد، میخواهد تصمیم خود را بازنگری کنند؛ تصمیمی که نویسندگان نامه معتقدند میتواند به سانسور صداهای هنری و تشدید شکافهای فرهنگی بینجامد.
امضاکنندگان شامل چهرههای شناختهشدهای از تئاتر و صفحه نمایش مانند لیو شریبر، ماییم بیالیک و دبرا مسینگ هستند و در کنار آنها موسیقیدانان، تهیهکنندگان و مدیران اجرایی نیز قرار دارند. این نامه بطور مشخص به فراخوان دیگری اشاره دارد که تحت عنوان Film Workers for Palestine منتشر شده و گزارش شده است نزدیک به ۴۰۰۰ امضا از سینماگران، بازیگران و حرفهایهای صنعت فیلم در سطح بینالمللی جمعآوری کرده است.
محورهای اصلی استدلال نامه
ادعای مرکزی این نامه سرگشاده آن است که فرهنگ و روایتپردازی دارند به عنوان ابزاری سیاسی به کار گرفته میشوند وقتی یک بایکوت کلی متوجه هنرمندان صرفاً بر اساس تابعیت یا وابستگی سازمانی آنها شود. نویسندگان نامه تأکید میکنند که سینمای اسرائیل همگن نیست: این صنعت شامل صداهای انتقادی، همکارانه و مخالف نیز هست — از جمله هنرمندان یهودی و فلسطینی که با هم روی فیلمها و جشنوارههایی کار میکنند که اغلب سیاستهای رسمی را نقد میکنند.
نامه هشدار میدهد که واژگانی مانند «دخیل» یا «همدستی» ابزارهایی مبهماند که میتوانند برای سیاهنمایی کل جوامع به جای هدف قرار دادن تخلفات مشخص استفاده شوند. نویسندگان همچنین نمونههای تاریخی از سانسور و فهرستگذاری هنرمندان را مطرح میکنند تا نشان دهند که فهرستهای سیاه هنری تمایل دارند فراتر از هدف اولیه خود گسترش پیدا کنند و در عمل بسیاری از صدای متفاوت و منتقد را خاموش کنند.
زمینه: بایکوت اولیه و حامیان آن
فراخوان بایکوت که نخستینبار اوایل سپتامبر منتشر شد، از امضاکنندگان میخواهد از همکاری با مؤسسات و شرکتهایی که آنان را «دخیل در نسلکشی و آپارتاید علیه مردم فلسطین» میدانند، خودداری کنند. اسامی مطرحی که به این فراخوان پیوستهاند از جامعه جهانی سینما آمدهاند و دامنهٔ آن از فیلمسازان مستقل تا بازیگران شناختهشده و فعالان صنعتی را دربر میگیرد.
طرفداران بایکوت میگویند این اقدام نوعی فشار فرهنگی است، مشابه تحریمهای موفق پیشین که رژیمها یا نهادهای خاصی را هدف قرار دادهاند؛ در مقابل مخالفان استدلال میکنند که محروم کردن پلتفرمها از هنرمندان صرفاً به دلیل تابعیت، خالقان مستقل را مجازات میکند، فضای گفتوگو را سرد میکند و میتواند به زیان فرهنگی ناخواسته منجر شود. این تضاد دیدگاهها، مسئلهٔ مهمی را پیش میکشد: آیا فشار جمعی فرهنگی ابزاری مؤثر برای رسیدن به تغییر سیاسی است یا اینکه به قیمت از بین رفتن گفتوگوی بینفرهنگی و فرصتهای هنری تمام میشود؟

فیلم «دریا»، سیاست جوایز و پیامدهای عملی
رخدادهای اخیر بحث را تشدید کردهاند. فیلمی از اسرائیل که داستان یک پسر جوان فلسطینی را روایت میکند، با عنوان The Sea، جایزهٔ بزرگ در مراسم اَفیر (Ophir Awards) را کسب کرد و بهعنوان نمایندهٔ آن کشور برای رقابت در شاخهٔ بهترین فیلم بینالمللی اسکار معرفی شد. این انتخاب واکنشهای سیاسی شدیدی به دنبال داشت: وزیر ورزش و فرهنگ عملاً اعلام کرد بودجهٔ مربوط به این جوایز را قطع خواهد کرد. چنین اپیزودی نشان میدهد که چگونه تصمیمهای جشنوارهای و شناسایی هنری میتواند با سیاستهای دولت درآمیخته شود و چرا بسیاری از فیلمسازان نگراناند که یک بایکوت همهجانبه کانالهای لازم برای صدای انتقادی را ببندد.
علاوه بر پیامدهای سیاسی آشکار، آثار عملیِ این نوع تنشها گسترده است: از کاهش سرمایهگذاری بینالمللی در تولید مشترک و دشوارتر شدن فرآیندهای تأمین مالی، تا محدود شدن امکان نمایش در جشنوارهها و افزایش مشکلات توزیع بینالمللی. اینگونه مشکلات میتواند همهٔ بازیگران مستقل را، از فیلمسازان جوان تا برنامهریزانی که به دنبال وارد کردن آثار حساس به چرخهٔ جشنوارهای هستند، تحتتأثیر قرار دهد.
واکنش صنعت: استودیوها، جشنوارهها و سابقهٔ تحریمهای فرهنگی
برخی نهادهای بزرگ صنعتی نسبت به این بایکوت موضع گرفتند. برای مثال، پارامونت در بیانیهای تلاشها برای خاموشکردن صدای افراد بر اساس ملیت را رد کرده و خواستار تعامل بیشتر بهجای حذف شده است. این موضع بازتابدهندهٔ بحثهای فرهنگی پیشین است — همانگونه که واکنشهای قطبی به فراخوانهایی برای بایکوت علیه روسیه پس از سال ۲۰۲۲ نشان داد و تاریخ طولانی محرومیتهای سیاسیشده را به یاد میآورد که در دورههای دیگر، فیلمسازان مختلف را نشانه گرفت.
تاریخنگاران فیلم و منتقدان اشاره میکنند که هنر هم میتواند عرصهای برای مقاومت باشد و هم هدف کارزارهای سیاسی. تجربیات گذشته نشان دادهاند که ممنوعیتهای کلی به ندرت منتقدان درون ساختار را نجات میدهند و میتوانند ناخواسته صدای تندروها را تقویت کنند. در نتیجه، بسیاری از کارشناسان هشدار میدهند که بایکوتهای فراگیر ممکن است پیامدهای معکوس داشته باشند: به جای ایجاد فشار برای اصلاح، فضا را برای سرکوب کنشگران مستقل و بسته شدن مجاری گفتوگو فراهم کنند.
مقایسهها و دیدگاه فرهنگی
برای مخاطبانی که آثار مرتبط با پویاییهای اسرائیل–فلسطین را دنبال میکنند، این لحظه یادآور آثاری است که پیش از این مرزهای روایتهای ملی را کمرنگ کردهاند: فیلمهایی مانند Ajami، Paradise Now و Foxtrot از مدلهای تولید ترکیبی و خدمههای مشترک استفاده کردهاند تا روایتهای دشوار و پیچیده را بیان کنند. این آثار نشان میدهند که همکاریهای بینالمللی و تولیدات مشترک میتوانند فضاهایی برای همدلی و پیچیدگی ایجاد کنند — همان چیزی که مدافعان تعامل فرهنگی بینفرهنگی تلاش دارند حفظ کنند.
در عین حال، گفتوگوی فعلی دربارهٔ بایکوت بخشی از روند وسیعتری در صنعت است: خلاقان بیش از گذشته از بیانیههای جمعی برای پیشبرد مواضع سیاسی استفاده میکنند. تنش موجود اکنون این است که آیا چنین اقدام جمعی به تقویت زیستبوم حساس و شکنندهٔ تولید فیلمهای منتقدانه کمک میکند یا آن را تخریب مینماید. پاسخ به این سؤال، به شدت به نحوهٔ اجرای این کمینها، فضای گفتوگو و سازوکارهای حمایتی که برای هنرمندان فراهم میشود بستگی دارد.
مورخ سینما مارکو ینسن میگوید: "وقتی گفتوگو را به حذف محدود میکنید، خطر خاموشکردن همان هنرمندانی را که علیه وضع موجود میایستند به جان میخرید." از نگاه او، تحریمهای فرهنگی گاه ممکن است افراد اشتباه را مجازات کنند — کارگردانان مستقل و برنامهریزانی که اغلب قویترین منتقدان دولتهای خود هستند و نیاز به فضای عمل و نمایش دارند.
علاوه بر مباحث نظری و سیاستی، پیامدهای عملی نیز قابلتوجهاند: بایکوتها میتوانند تولید مشترک بینالمللی را دشوارتر کنند، برنامهریزی جشنوارهها را پیچیدهتر سازند و گزینههای پخش برای فیلمهایی که به موضوعات حساس سیاسی میپردازند کاهش دهند. در عمل، این تغییرات میتوانند به رکود نمایش فیلمهای منتقدانه منجر شوند و فرصتهای دیدهشدن آثار مستقل را محدود نمایند.
پیامد برای فیلمسازان و مخاطبان
این مناقشه تنها مجموعهای از بیانیهها نیست؛ بلکه در مدارس فیلمسازی، جلسات تولید و فهرستهای جشنوارهای جریان دارد. هنرمندانی که بین جنبشهای همبستگی و غریزهٔ حفظ تبادل خلاقانه قرار گرفتهاند، باید تصمیم بگیرند که فشار عمومی یا دیپلماسی خصوصی کدامیک میتواند بیشترین تأثیر را در پیشبرد عدالت و حفظ امنیت هنری داشته باشد. همهچیز به استراتژیهای عملی و اخلاقی بستگی دارد که گروههای مختلف انتخاب میکنند.
برای دوستداران سینما و افراد حرفهای در صنعت، این لحظه سؤالات فوری مطرح میکند: آیا جشنوارهها میتوانند همچنان مکانهایی برای روایتهای قابل مناقشه باقی بمانند؟ آیا همکاریهای بینالمللی در فضای بایکوتهای قطعی تاب خواهند آورد؟ و هنرمندان چگونه باید تعهدات اخلاقی خود را با نیاز به تولید و روایت هنری متوازن کنند؟ این پرسشها نه فقط سیاسی هستند بلکه عملی و سازمانی نیز هستند و پاسخ به آنها میتواند ساختارهای تولید، توزیع و نمایش را در سطح جهانی تحت تأثیر قرار دهد.
در پایان، نامهٔ سرگشاده جدید از همکاران میخواهد اولویت را به تعامل بدهند نه محو کردن، و هزینهٔ فرهنگی بلندمدتی که از کنار گذاشتن کل جوامع هنری ناشی میشود را مورد توجه قرار دهند. اینکه آیا این استدلال میتواند دیدگاه امضاکنندگان فراخوان اولیه را تغییر دهد یا نه، هنوز مشخص نیست؛ اما بحث ادامه دارد و احتمال دارد شکلها و راهحلهای جدیدی برای تعادل بین عمل سیاسی و آزادی هنری پدید آورد.
یادداشتی کوتاه در خاتمه: سینما اغلب جایی بوده که گفتگوهای دشوار آغاز میشوند. این مناقشه ممکن است دردناک باشد، اما همچنین میتواند صنعت را وادارد تا روشنتر تعیین کند چگونه از آزادی هنری حمایت میکند در حالی که با بحرانهای سیاسی روبهرو میشود.
منبع: variety
نظرات