11 دقیقه
در چند دهه اخیر فرضیههای بنیادین درباره جایگاه ما در کیهان دستخوش بازبینی شدهاند. آیا زمین و ما انسانها واقعاً نمونهای معمولی از ناظران هوشمند در جهان هستیم؟ پژوهشهای آماری تازه این پرسش را روشنتر اما پیچیدهتر کردهاند؛ این مقاله مسیر منطقی، شواهد و پیامدهای این بحث را به زبان ساده و حرفهای توضیح میدهد.
نگاهی سریع: بازاندیشیِ اصل کوپرنیکی
اصل کوپرنیکی میگوید زمین و ساکنانش موقعیتی ویژه یا استثنایی در کیهان ندارند. این ایده که از دوران رنسانس علمی به بعد رشد کرده، زیربنای اخترزیستشناسی و جستجوی هوش فرازمینی (SETI) بوده است: اگر زمین نمونهای معمولی است، وجود حیات و هوش باید شایع باشد. اما تحلیلهای آماری تازه، بهویژه کارِ پروفسور دیوید کیپینگ از دانشگاه کلمبیا، نشان میدهد آنقدرها هم ساده نیست.
چرا این بحث مهم است؟
اگر ما در میان نخستین هوشمندان قرار داشته باشیم یا ستارهٔ میزبانمان (خورشید) انتخابی نامتعارف باشد، آنگاه پیامدهای علمی و عملی برای نگاه به آسمان و اولویتبندی مأموریتها تغییر میکند. این موضوع تعیین میکند کدام ستارگان و سیارات را اول بررسی کنیم، کجا برای جستجوی سیگنالهای مصنوعی تمرکز کنیم و چه فناوریهایی برای آینده توسعه دهیم.
پیشزمینه علمی: نوع ستارگان، زیستپذیری و خط زمانی کیهان
دو واقعیت نجومی در پاسخ به این پرسشها کلیدیاند:
- دیموگرافی ستارگان: تقریباً 75 تا 80 درصد ستارگان راه شیری را ستارههای کمجرم M-گِرد یا همان کوتولههای سرخ تشکیل میدهند؛ ستارههایی کوچکتر، خنکتر و بسیار بلندمدتتر از خورشیدِ نوع G.
- مقیاسهای زمانیِ کیهانی: عمر کنونیِ جهان حدود 13.8 میلیارد سال است، اما کوتولههای سرخ میتوانند برای تریلیونها تا دهها تریلیون سال در فازِ همجوشی هیدروژنی قرار گیرند. به این ترتیب بخش بسیار بزرگی از «عصر ستِلیفرِس» (دورهای که ستارگان فعال میسوزند) در آینده دور اتفاق میافتد.
اگر احتمال پدید آمدن ناظران هوشمند در همهٔ ستارگان بلندعمر یکسان بود، انتظار میرفت بیشترین ناظران در آیندهٔ دور و پیرامون کوتولههای سرخ شکل بگیرند. اما واقعیت این است که ما اکنون و حول یک ستارهٔ نوع G زندگی میکنیم — آماری که تعجبآور به نظر میرسد مگر اینکه عوامل انتخابی یا تفاوتهای زیستپذیری وجود داشته باشد.
دو معمای اصلیِ کیپینگ: «پارادوکس آسمان سرخ» و زمانبندی کیهانی
دیود کیپینگ این موضوع را با دو معما توضیح میدهد:
- پارادوکس آسمان سرخ: اگر حدود 80٪ ستارگان، کوتولههای سرخ باشند و سیارات سنگی در نواحی زیستپذیرشان رایجاند، پس چرا ما پیرامون یک ستارهٔ G زندگی میکنیم؟ اگر احتمال تکامل ناظران برابر باشد، باید اغلب ناظران خود را در اطراف کوتولههای سرخ ببینند—اما ما چنین نیستیم.
- ظهور زودهنگام در عصر ستلیفرس: با توجه به اینکه کوتولهها قرنها خواهند درخشید و بخش عظیمی از زمانهای زیستپذیر در آینده رخ میدهند، چرا ناظران در ابتدای تاریخ ستارهایِ جهان ظاهر شدهاند؟ اگر احتمال پدید آمدن هوش در همه زمانها برابر باشد، بیشترین ناظران باید در آیندهٔ خیلی دور باشند.
کیپینگ برای سنجش میزان شگفتیِ چنین موقعیتی از روشهای آماری بیزی استفاده میکند: او جمعیت ستارگان، طول عمر ستارهای و احتمال پدید آمدن ناظران را در طول زمان و برای انواع مختلف ستارگان مدلسازی کرده و سپس احتمال مشاهدهٔ شرایط ما را تحت فرضیههای متفاوت محاسبه میکند.
تحلیل بیزی و یافتههای اصلی
نتایجِ کیپینگ نشان میدهد که توضیح صرفاً مبتنی بر «شانس»—یعنی توزیع یکنواخت ناظران میان انواع ستارگان و در طول زمان—قویأَ بعید است. او گزارش میدهد که شواهد آماری حدود 1600 به 1 علیه فرضیهٔ شانس است؛ در زبان بیزی این نسبت بسیار قابلتوجه بهشمار میآید.
او دو دسته راهحل را بررسی میکند:
- محدودیت زمانی برای پدید آمدن ناظران: اگر پنجرههای زمانی مشخصی برای تولد حیات پیچیده وجود داشته باشد، توزیع ناظران تغییر میکند. اما این تنها توضیح کاملی ارائه نمیدهد.
- وابستگی زیستپذیری به جرم ستاره: اگر ستارگان پایینتر از یک جرمِ آستانه به ندرت ناظران تولید کنند—بهسبب فعالیتهای ستارهای شدید، از دست رفتن جو، قفل جزر و مدی یا سایر عوامل—آنگاه دادهها بهتر توجیه میشوند. کیپینگ برآورد میکند آستانهای در حدود 0.34 جرم خورشیدی وجود دارد؛ یعنی ستارگان کمتر از ≈0.34 M☉ (حدود دو سوم ستارگان) با احتمال زیاد ناظران را شکل نمیدهند، با اطمینانِ 95٪ تحت مدل او.
البته ارقام به مدل وابستهاند و باید با احتیاط خوانده شوند: کیپینگ خود تأکید میکند که تحلیلِ او مکانیزم فیزیکی مشخصی معرفی نمیکند، بلکه نشان میدهد که موقعیت ما تحت مفروضات ساده احتمالاً نادر است و کدام توضیحات کلی با واقعیت سازگارترند.
پیامدها برای اخترزیستشناسی و SETI
اگر کوتولههای سرخ بهصورت ذاتی کمتر محتمل برای میزبانی حیات پیچیده باشند، این موضوع فوراً بر اولویتهای پژوهشی تأثیر میگذارد:
- انتخاب اهداف برای SETI: کوتولههای سرخ هدفهای جذابی بودهاند چون ستارگان نزدیکی مانند پروکسیما قنطورس سیارات سنگی دارند. اما اگر احتمال تولد ناظران در اطراف M-dwarfها پایین باشد، SETI باید توازنی میان جستجوی کوتولههای سرخ و سیستمهای شبیه خورشید برقرار کند.
- شناسایی و توصیف فراخورشیدیها: بسیاری از سیارات زمینمانند گذریِ نزدیک به ما دورِ ستارههای M میچرخند و بههمینسبب با ابزارهای فعلی قابل بررسیاند. با این حال، یافتن آنالوگهای زمین در اطراف ستارگان G و تصویربرداری مستقیم از آنها اهمیت علمی بالایی دارد.
- برنامهریزی مأموریتها: طرحهایی مانند Habitable Worlds Observatory (HWO) که هدف تصویربرداری مستقیم از سیارات زمینانداز حول ستارگان شبیه خورشید را دارند، با نتایج کیپینگ تقویت میشوند؛ زیرا اگر G-dwarfها مناسبتر باشند، منابع باید به چنین مأموریتهایی اختصاص یابند.
- طرحهای بینستارهای: مفاهیمی مثل Breakthrough Starshot که به سمت نزدیکترین ستارگان (اغلب M-dwarfها) هدفگذاری شدهاند، همچنان ارزش مهندسی و علمی دارند؛ اما انتظارات درباره یافتن تمدنهای پیشرفته باید متعادل باشند اگر فرضِ عدم زیستپذیریِ M-dwarfها درست باشد.
کیپینگ تأکید میکند که این تحلیل بهمعنی نفی کامل احتمال حیات یا حیات پیچیده در اطراف کوتولههای سرخ نیست؛ بلکه یک تنش آماری را نشان میدهد و میگوید یا زندگی روی این دنیاها کمیاب است، یا اثرات انتخابی دیگر وجود دارد. بررسیهای مشاهدهای بیشتر—شامل مطالعهٔ جوها، ارزیابی اثرات فلرها و اندازهگیری میدانهای مغناطیسی سیارات—برای رفع این ابهام حیاتیاند.
چه مکانیزمهایی ممکن است احتمال ناظران را در M-dwarfها کاهش دهند؟
هرچند مقالهٔ کیپینگ خود به مکانیزم مشخصی متعهد نمیشود، ادبیات علمی چند عامل فیزیکی را پیشنهاد داده که میتوانند شانس شکلگیری حیات پیچیده را کم کنند:
- فرسایش جو توسط بادهای ستارهای و فلرها، خصوصاً در دورهٔ فعال اولیهٔ کوتولهها که ممکن است میلیاردها سال طول بکشد.
- اشعههای X و فرابنفش شدید که باعث فرار جو و از بین رفتن مواد فرّار سطحی میشوند.
- قفل جزر و مدی که به اختلاف دمای شدید بین نیمکرهٔ رو به ستاره و دور از آن میانجامد؛ گرچه اتمسفرها یا اقیانوسها میتوانند این اختلاف را ملایم کنند، نتیجهٔ نهایی به فشار و ترکیب جو وابسته است.
- جریان ذرات پرانرژی و سوپرفلرها که میتوانند دوزهای تابشی را افزایش داده و محیطهای سطحی را استریل کنند.
- شرایط دیسک پیشسیارهای که در تحویل فرّارها و ترکیب شیمیایی سیارات دور ستارههای کمجرم تأثیر میگذارد.
هر یک از این عوامل موضوع پژوهش فعال است؛ برنامههای مشاهدهای، آزمایشگاههای شیمی جوی و مدلسازیهای اقلیمی دقیقتر، برآوردهای زیستپذیری را برای سیاراتِ اطراف کوتولهها بهبود خواهند داد.
فناوریها و افقهای نزدیک
چند پیشرفتِ مشاهدهای و فناورانه میتوانند در دهههای آینده فرضیههای کیپینگ را آزمون کنند:
- طیفنگاریِ با وضوح بالا از زمین و تلسکوپهای بسیار بزرگ (ELTها) برای ردیابی نشانگرهای زیستی و گازهای کمیابی در جوهای سیارات نزدیک.
- ماموریتهای فضایی: تلسکوپ جیمز وب (JWST) هماکنون خواص جوئیِ سیارات گذری (اغلب حول M-dwarfها) را اندازهگیری میکند. مأموریتهای آینده مثل HWO برای تصویربرداری مستقیم و بدست آوردن طیفهای حساس به بیوسگنیچرها از آنالوگهای زمین حول ستارگان شبیه خورشید طراحی شدهاند.
- پایش بلندمدت ستارگان: رصدهای فوتومتریک و طیفسنجی طولانیمدتِ M-dwarfها آماری درباره فراوانی فلرها و فعالیت ستارهای ارائه میدهد و مدلهای فرسایش جو را بهبود میبخشد.
- طرحهای بینستارهای و پروبهای نزدیک: باز هم، حتی نتایج منفی از اعزام پروبها به همسایگان نزدیک مثل پروکسیما میتوانند مدلها را محدود کنند و معیارهای هدفگذاری را بهتر کنند.
دیدگاهِ کارشناسان: چه میگویند دانشمندان؟
یک دیدگاه فرضی اما نمادین از زبانِ یک اخترسیارهشناس کمک میکند قضیه را ملموس ببینیم. دکتر النا رویز (نام و موضع فرضی برای این بررسی) میگوید: "رویکرد آماری کیپینگ ما را وادار میکند با این احتمال ناخوشایند روبهرو شویم که انتظار شهودی ما مبنی بر توزیع یکنواخت ناظران نادرست باشد. این بدین معنی نیست که در اطراف کوتولهها حیات وجود ندارد، بلکه نشان میدهد باید فیزیک را آزمایش کنیم. برنامههای مشاهدهای که بتوانند نگهداری جو، محیطهای تابشی و دینامیک اقلیمی را بین سیارات M-dwarf و G-dwarf مقایسه کنند، تعیینکننده خواهند بود."
این دیدگاه روی یک نقشهٔ راه پژوهشی عملی تأکید میکند: بررسیِ متمرکزِ سیاراتِ قابلدسترسِ M-dwarfها بهخاطر سهولت مشاهده، اما سرمایهگذاری قوی در قابلیتهای تصویربرداری مستقیم برای یافتن و توصیف آنالوگهای زمین در اطراف ستارگان شبیه خورشید.
استراتژی SETI و جستجوی تکنوسایگنچرها
برای پژوهشگران SETI، نتایج کیپینگ نشان میدهد که فهرست اهداف باید متوازنتر باشد. گذشته از موج کلیِ هدفگیریِ نزدیکترین ستارگان، اگر احتمال تمدنهای فناور پیرامون کوتولهها کمتر باشد، تمرکز بیشتر روی ستارگان نوع G و جمعیتهای ستارهایِ قدیمیتر میتواند شانس کشف را به ازای ساعت رصد افزایش دهد.
همچنین استراتژیهای متنوعِ تکنوسایگنچر ضروریاند: رصدهای رادیویی و نوری، جستجوی مادونقرمز برای گرمای زائد (waste heat)، و هدفگیریِ گازهای صنعتی یا سازههای بزرگ. ترکیب روشها و توزیع اهداف روی طیفهای ستارهای مختلف، ریسکِ پذیرش فروض نادرست را کاهش میدهد.
در پایان، کارِ کیپینگ نقطهای مهم را برجسته میکند: ساختار دموگرافیک و زمانیِ جهان برای اخترزیستشناسی مهم است. تحلیلهای بیزی نشان میدهد که تحت مفروضات ساده، بعید است که بیشترین ناظران در اطراف کوتولههای سرخ و در آیندهٔ دور قرار گیرند؛ بهتر است یا پنجرهٔ زمانیِ پیدایش ناظران محدود باشد یا ستارگان زیر یک جرمِ آستانه بهندرت ناظران را تولید کنند.
این نتیجه درِ امید را بهروی حیاتِ فرازمینی نمیبندد، بلکه نشان میدهد راه روشن علمی از طریق دادههای بهتر قابل پیجویی است: توصیف جوها، تحلیل اثرات فلرها، مطالعات اقلیمی دقیقتر و گسترش قابلیتهای تصویربرداری مستقیم از سیارات شبیه زمین حول ستارگان شبیه خورشید. دهههایِ آینده، با تلسکوپهای بهتر و برنامههای هدفمند، تعیین خواهند کرد که آیا ما یک هوشمندِ زودرس و نادر در کیهانیم یا عضوی از جمعیتی گسترده که هنوز بخش اعظم آن در آینده ظهور خواهد کرد.
منبع: sciencealert
ارسال نظر