8 دقیقه
مشاهدات جدید ماهوارهای و شبیهسازیهای مقیاس بزرگ یک فرضیه دیرینه درباره نحوه توزیع بار الکتریکی در سراسر مغناطیسکرهٔ زمین را به چالش کشیدهاند. برخلاف انتظار قدیمی که میگفت سمت صبح (dawn) بار مثبت و سمت غروب (dusk) بار منفی دارد، دادهها و مدلسازیها نشان میدهند در نواحی استوایی بخش عمدهای از سمت صبح بار منفی و سمت غروب بار مثبت دارد — کشفی که برداشتهای دانشمندان از فضای نزدیک زمین و مکانیزمهای آبوهوای فضایی (space weather) را بازتعریف میکند.
واگرد شگفتآور: ماهوارهها چه نشان دادند
برای دههها در کتابهای درسی و مدلهای استاندارد فرض بر این بود که میدان الکتریکی مغناطیسکره — نیروی پهنهای که پلاسما را از بخش صبح به بخش غروب زمین جابهجا میکند — باعث میشود بخش صبح دارای بار خالص مثبت و بخش غروب بار خالص منفی باشد. این انتظار از منطق سادهٔ الکتریکی ناشی میشد: نیروهای الکتریکی معمولاً از مثبت به منفی عمل میکنند. اما اندازهگیریهای جدید ماهوارهای همراه با کارهای مدلسازی تیمی در دانشگاه کیوتو و همکارانی از دانشگاه ناگویا و کیوشو یک وارونگی چشمگیر در ناحیههای استوایی نشان میدهد. در بسیاری از نقاط، سمت صبح عمدتاً بار منفی را نشان میدهد و سمت غروب یا غروبیات بهطور نسبی بار مثبتتری دارد.
چگونه پژوهشگران این وارونگی را آزمودند
تیم پژوهشی از شبیهسازیهای مغناطیسی-هیدرودینامیکی (MHD) برای بازسازی شرایط واقعی در فضای نزدیک زمین استفاده کردند. آنها جریان پیوسته و سریع باد خورشیدی را شبیهسازی کردند که چگونه با میدان مغناطیسی زمین تعامل میکند و بار، میدان الکتریکی و جریانهای پلاسما را در مدل با مشاهدات ماهوارهای مقایسه نمودند. این شبیهسازیها بار منفی غیرمنتظره در سمت صبح و بار مثبت در سمت غروب را در صفحه استوایی بازتولید کردند، هرچند الگو در تمامی ارتفاعها و طولهای جغرافیایی یکسان نبود و وابستگی مکانی و ارتفاعی نشان میداد.

چرا استوا رفتار متفاوتی نشان میدهد
کلید این پارادوکس در هندسه میدانهای مغناطیسی و الگوهای حرکت پلاسما نهفته است. وقتی انرژی مغناطیسی همراه باد خورشیدی وارد مغناطیسکره میشود، به شیوهای منتقل میشود که در سمت غروب بهطور متفاوتی گردش میکند و سپس به سوی نواحی قطبی جریان مییابد. در عین حال، میدان مغناطیسی زمین در نزدیکی صفحه استوایی بهصورت رو به بالا (از نیمکره جنوبی به شمالی) جهتگیری دارد، اما در بالای قطبها جهتگیری آن عملاً رو به پایین است. این تغییر هندسی موجب وارونگی نسبی بین جهت حرکت پلاسما و راستای میدان مغناطیسی هنگام جابهجایی از استوا به قطبها میشود. همانطور که یوسوکه ابیهارا (Yusuke Ebihara) از دانشگاه کیوتو و یکی از نویسندگان هماهنگکنندهٔ این مطالعه میگوید: «نیروی الکتریکی و توزیع بار هر دو نتیجهٔ حرکت پلاسما هستند، نه علت آن.»
اهمیت این یافته برای آبوهوای فضایی و علوم سیارهای
همرفت — جریان بزرگمقیاس پلاسما در مغناطیسکره — بسیاری از پدیدههای دینامیکی را بهوجود میآورد که بر ماهوارهها، ارتباطات و شبکههای برق تأثیر میگذارند. همرفت همچنین شکلدهندهٔ غیرمستقیم کمربندهای تشعشعی زمین (Van Allen radiation belts) است؛ این کمربندها شامل ذرات پرانرژی هستند که میتوانند الکترونیک فضاپیماها را تخریب کنند. فهم تصحیحشدهٔ نحوهٔ استقرار بار و میدانهای الکتریکی، نحوهٔ مدلسازی این فرایندها را دگرگون میسازد. مدلهای بهبود یافته به پیشبینی طوفانهای ژئومغناطیسی کمک میکنند و ارزیابی خطر برای فناوریهای در مدار و روی زمین را دقیقتر میکنند.
فراتر از زمین، این نتیجه پیامدهای گستردهتری دارد. سیارات مغناطیسی مانند مشتری و زحل نیز جریانهای پلاسما و میدانهای الکتریکی پیچیدهای دارند. مکانیسمهایی که باعث تغییر قطبیت بار بین استوا و قطبها در زمین میشوند ممکن است در دیگر مغناطیسکرهها نیز فعال باشند و تصویر ما از میدانها و پلاسما در سراسر سامانهٔ خورشیدی را تصحیح کنند. این امر برای درک بهتر تعامل باد خورشیدی با میدانهای سیارهای و پیشبینی اثرات بر کاوشگرها و ماموریتهای آینده اهمیت دارد.
گام بعدی: مدلهای بهتر و مشاهدات هدفمند
پژوهشگران برنامهریزی کردهاند شبیهسازیها را گسترش دهند تا شرایط پویاتر باد خورشیدی را نیز شامل شود و مجموعهدادههای چندماهوارهای را در ارتفاعات و زمانهای محلی مختلف تحلیل کنند. ترکیب مشاهدات با رزولوشن بالا و مدلهای جهانی تصحیحشده به تعیین مکانها و زمانهایی که وارونگی قطبیت رخ میدهد و چگونگی پاسخ آن به طوفانهای خورشیدی کمک خواهد کرد. این کار مستقیماً وارد سامانههای پیشبینی آبوهوای فضایی شده و در طراحی سختافزار مقاومتر برای ماهوارهها تأثیر خواهد گذاشت.
این نتیجه یادآور این است که حتی ایدههای پذیرفتهشده در فیزیک فضای نزدیک زمین میتوانند با دادههای جدید و قدرت محاسباتی مدرن تغییر کنند. مغناطیسکره یک سامانهٔ پویا و سهبعدی است و درک ساختار واقعی الکتریکی آن برای علم بنیادی و عملیات کاربردی فضایی ضروری است.
برای درک بهتر پیامدهای عملی و فنی این یافته لازم است به چند جنبهٔ کلیدی توجه کنیم: اولاً، مدلهای MHD که در این مطالعه بهکار رفتند بر اساس معادلات بنیادین پیوستگی، مومنتوم و اندوخت انرژی برای پلاسما هستند؛ این معادلات در حضور میدان مغناطیسی با شرایط مرزی مناسب مانند جریان باد خورشیدی و اتصال به یونوسفر زمین حل میشوند. جزئیات پارامترها — مانند تراکم پلاسما، دما، سرعت باد خورشیدی و جهت میدان مغناطیسی بینسیارهای (IMF) — میتوانند توزیع بار و میدانهای الکتریکی پیشبینیشده را تغییر دهند. بنابراین ارزیابی حساسیت این نتایج نسبت به پارامترهای ورودی بخش مهمی از کارهای آینده خواهد بود.
ثانیاً، مشاهدات ماهوارهای که این الگو را نشان دادند شامل اندازهگیریهای مستقیم میدان الکتریکی، میدان مغناطیسی و چگالی/سرعت پلاسما در محدودههای مختلف ارتفاعی است. ماموریتهایی مانند THEMIS، Cluster، MMS و ماموریتهای محیطی میتوانند دادههایی را فراهم کنند که برای اعتبارسنجی مدلها لازماند. مقایسهٔ همزمان دادههای چندماهوارهای در زمان محلیهای مختلف (local time) امکان نقشهبرداری فضایی چهار بعدی (سه بعد فضا + زمان) از پدیده را فراهم میکند و به فهم اینکه وارونگی در کجاها و چه زمانی رخ میدهد کمک میکند.
ثالثاً، پیامدهای تکنیکی برای صنعت فضایی مهم است: پیشبینی دقیقتر میدانهای الکتریکی و توزیع بار به اپراتورهای ماهوارهای امکان میدهد استراتژیهایی برای کاهش خطر بارگذاری الکتریکی سطحی (surface charging) و بارهای داخلی (internal charging) اتخاذ کنند. این مسائل میتوانند باعث جرقههای الکتریکی، خطاهای موقتی و حتی خرابی سیستمهای حساس الکترونیکی شوند. طراحی فوریهٔ حفاظتی، انتخاب مواد مناسب و الگوریتمهای کنترل برای مدیریت انرژی و عملکرد در مواجهه با شرایط بحرانی، از جمله راهکارهایی هستند که با مدلهای بهتر پشتیبانی خواهند شد.
نکتهٔ مهم دیگر این است که این یافتهها به درک بهتر فرآیندهای انتقال انرژی در مغناطیسکره کمک میکنند. انتقال انرژی مغناطیسی و پلاسمایی میان باد خورشیدی و مغناطیسکره زمین از طریق فرآیندهایی مانند بازپیوند میدان مغناطیسی (magnetic reconnection)، جابهجایی شار مغناطیسی و جریانهای برشی رخ میدهد. توزیع بارهای الکتریکی و میدانهای الکتریکی محلی میتوانند نشانههایی از این فرآیندها باشند و به شناسایی مکانها و زمانهای بازپیوند و آشفتگی در جریان همرفتی کمک کنند.
در زمینهٔ علوم سیارهای، اگر مکانیزم مشابهی در مشتری یا زحل وجود داشته باشد، مطالعهٔ وارونگی قطبیت در زمین میتواند الگویی برای تفسیر دادههای ماموریتهای سیارهای فراهم آورد. تفاوتهای پارامتری مانند سرعت چرخش سیاره، شدت میدان مغناطیسی داخلی، ساختار یونوسفر و منابع پلاسما (برای مثال حلقههای زحل یا ماههای فعال مانند انسلادوس) ممکن است نحوه ظهور این پدیده را تغییر دهد، اما اصول پایهٔ فیزیکی میتواند مشابه باشد.
در نهایت، اهمیت روششناختی این کار نباید دستکم گرفته شود: ترکیب اندازهگیریهای مستقیم ماهوارهای با شبیهسازیهای جامع جهانی نمونهٔ خوبی از رویکرد همگرا (multi-disciplinary) است که در آن مشاهدات و نظریه بهطور مکرر یکدیگر را تصحیح و پالایش میکنند. این چرخهٔ مشاهده-مدلسازی-بازبینی کلید پیشرفت در فیزیک پلاسماهای فضایی و بهبود توان پیشبینی آبوهوای فضایی است.
بنابر همهٔ آنچه گفته شد، این نتایج نه تنها یک چرخش مفهومی در درک ما از توزیع بار در مغناطیسکره را نشان میدهد، بلکه مسیرهای جدیدی برای پژوهشهای آتی در نظریهٔ پلاسما، مدلسازی عددی، اندازهگیریهای میدان الکتریکی و برنامهریزی ماموریتهای ماهوارهای هدفمند باز میکند. با تداوم تحلیلهای چندطیفی و گسترش مجموعهدادهها، انتظار میرود که تصویر دقیقتری از دینامیک بار و انرژی در فضای نزدیک زمین شکل بگیرد که هم به علم بنیادی و هم به کاربردهای عملی خدمت خواهد کرد.
منبع: scitechdaily
ارسال نظر