8 دقیقه
موضع قاطع دلتورو در برابر هوش مصنوعی مولدی
گیلرمو دلتورو — کارگردان برنده اسکار که به خاطر آثارش مانند "شکل آب" و "لابیرنت پن" شناخته میشود — بار دیگر در تیتر خبرها قرار گرفته است، اینبار با بیانیهای تند که گفته ترجیح میدهد "بمیرد" تا از هوش مصنوعی مولدی در فیلمهایش استفاده کند. او در حین معرفی اقتباس تازهاش از "فرانکنشتاین" تأکید کرد که این اجتناب را نه بهعنوان ترس از فناوری، بلکه بهعنوان یک انتخاب اخلاقی و زیباشناسانه میبیند: ماشینها، به گفته دلتورو، قادر نیستند بازتابهای اخلاقی و بافتهای انسانی را که سینمای بزرگ را تعریف میکنند، بازتولید کنند.
این موضعگیری دلتورو علاوه بر برجسته کردن اختلاف نظرهای فنی، پرسشی بنیادی دربارهٔ مالکیت خلاقیت و نقش سازندگان انسانی در سینما مطرح میکند. در فضای کنونی که واژههایی مثل "هوش مصنوعی مولدی"، "تولید محتوا با الگوریتم" و "VFX مبتنی بر یادگیری ماشینی" روزبهروز رایجتر میشوند، دلتورو خواستار محافظت از جایگاه فیلمساز و حفظ تکنیکهای انسانی در تولید اثر هنری است.
از مری شِلی تا غرور فناوری مدرن
دلتورو خط مستقیمی میان قصه هشدارآمیز مری شلی و انفجار کنونی هوش مصنوعی کشیده است. او خود را به تمثیل ویکتور فرانکنشتاین تشبیه میکند؛ غرور و جاهطلبی کور برخی توسعهدهندگان فناوری را به میل نابخردانهٔ فرانکنشتاین برای خلق موجودی جدید بیتوجه به پیامدها شبیه میداند. این قیاس به گفته او ابعاد ادبی و اخلاقی به اظهاراتش میبخشد: افسانهٔ فرانکنشتاین برای دلتورو آیینهای است از اخلاق خلاقانهٔ معاصر.
در اقتباس دلتورو از "فرانکنشتاین"، موجود نه صرفاً یک هیولا، بلکه قهرمانی رمانتیکِ تراژیک بازسازی شده است که ریشه در حساسیتهای قرن نوزدهم دارد و کمتر نمادی از غرور علمی سرد و بیرحم است. این بازنمایی، تاکید بر عناصر انسانی، احساسات و بافتهای ملموس را به عنوان محور روایت و طراحی موجود جلوه میدهد؛ جنبههایی که دلتورو معتقد است با استفاده از هوش مصنوعی مولدی در تولید تصویری ممکن است از دست بروند.
علاوه بر چارچوب ادبی، دلتورو خاطرات شخصی و صمیمیای را که علاقهاش به مرگ و هیولاها را شکل دادهاند، بیان کرد: آرامش دعاهای شبانهٔ مادربزرگش، کودکی در خانهای که او آن را "کاخ جادویی" مینامد و پر از کتاب و حیوانات عجیب بود پس از برد پدرش در لاتاری ۱۹۶۹، و نخستین تماشای فیلم "فرانکنشتاین" محصول ۱۹۳۱ در سن هفت سالگی — تجربهای که او آن را سرنوشتساز در مسیر هنریاش خوانده است. این خاطرات نشان میدهد که وسواس دلتورو نسبت به موجودات و مرگ بیشتر محصول یک تاریخچه فرهنگی-خانوادگی و زیباشناسانه است تا صرفاً یک ژست نوستالژیک.
.avif)
زمینه: چرا این موضوع برای سینما اهمیت دارد
بحث پیرامون هوش مصنوعی مولدی از مهمترین و در عین حال جنجالیترین مسائل در صنعت فیلمسازی بهشمار میرود. استودیوها، خانههای VFX و تیمهای پیشتولید روزبهروز بیشتر به ابزارهای مبتنی بر هوش مصنوعی برای پیشنمایش صحنه، جوانسازی دیجیتال بازیگران، تولید پسزمینه و حتی خلق چهرهها و موجودات متوسل میشوند. از سوی دیگر، نویسندگان، هنرمندان جلوههای عملی و صنوف مختلف دربارهٔ از دست رفتن مشاغل، تضعیف مالکیت فکری و تضعیف نقش انسانی در فرایند خلاقانه هشدار میدهند.
پشتیبانی دلتورو از افکتهای عملی (practical effects) و روایتپردازی انسانمحور او را در کنار موجی از فیلمسازان قرار میدهد که به حفظ تکنیکهای سنتی و دستساز تأکید دارند. این موضع یادآور اصرار کریستوفر نولان بر استفاده از بدلکاریها و جلوههای میدانی به جای ساخت کامل با CGI است؛ تمایلی که به لحاظ زیباشناسانه بر حضور ملموسِ عناصر در قاب و واکنش بازیگران نسبت به دنیای فیزیکی تأکید میکند.
از منظر اقتصادی و فنی، استفاده از هوش مصنوعی در تولید فیلمها میتواند سریعتر، ارزانتر و در برخی موارد کمهزینهتر باشد، اما همین ویژگیها موجب بروز نگرانیهایی درباره کیفیت هنری، اصالت اثر و تبعات اجتماعی میشود. پرسشهای حقوقی دربارهٔ مالکیت دادههای آموزشی، حق استفاده از تصویر بازیگران، و شفافیت در فرایند تولید نیز به این بحث افزوده شدهاند و صنعت را وادار به تعیین خطمشیهایی جدید کردهاند.
مقایسهها و دیدگاههای انتقادی
رویکرد دلتورو در نشان دادن هیولا بهعنوان قهرمان، یادآور "شکل آب" اوست؛ فیلمی که در آن قهرمان غیرانسانی همدلی مخاطب را جلب میکند و مرزهای انسان و دیگری را به چالش میکشد. این شیوه روایت در تضاد با آثاری قرار دارد که هوش مصنوعی را بهعنوان موضوع فلسفی و تم مرکزی بررسی میکنند — مانند "اکس ماشینا" به کارگردانی الکس گارلند — آثاری که در آنها هوش مصنوعی مهمان داستان است و نه صرفاً ابزاری در پسصحنه تولید.
نقدها به این سوال میپردازند که آیا موضع دستورز و ضدهوشمصنوعی دلتورو باعث محدود شدن امکانات روایی و تصویری او خواهد شد یا بالعکس، غنای بصری و احساسات رمانتیک که او در آثارش دنبال میکند، میتواند نسخهٔ او از "فرانکنشتاین" را میان آثار ترسناک سال ۲۰۲۵ برجسته سازد. منتقدان همچنین دنبال میکنند که آیا دلتورو میتواند با اتکا به ابزارها و تکنیکهای سنتی، اثری در مقیاس و دامنهٔ اقتباسهای بزرگ سینمایی خلق کند یا نه.
برای علاقهمندان جزئیات (تریویا)، نکات کوچکی هم جذاباند: وسواس دیرینهٔ دلتورو نسبت به مرگ و هیولاها از کودکی شکل گرفته و او هنوز سینمای کلاسیک یونیورسال را بهعنوان یک منبع الهام اصلی معرفی میکند. در فضای مجازی طرفداران عمدتاً از موضع او حمایت کردهاند و از دفاعش از فیلمسازِ صنعتگر تمجید کردهاند، در حالی که گروهی دیگر معتقدند که هوش مصنوعیِ مدیریتشده و مسئولانه میتواند ابزار مفیدی برای خلق ایدههای نو باشد.
دلتورو در پایان با سوگندی شخصی ماجرا را جمعبندی میکند: او در ۶۱ سالگی امیدوار است که برای باقی عمر علاقهای به استفاده از هوش مصنوعی مولدی در آثارش نداشته باشد. اینکه این سوگند به یک مانیفست برای دیگر کارگردانان تبدیل شود یا یک انتخاب هنری فردی بماند، هنوز مشخص نیست — اما همین موضعگیری تضمین میکند که اقتباس دلتورو از فرانکنشتاین از جمله آثار پرتماشا و پربحث فصل آینده سینما خواهد بود.
در مجموع، موضع دلتورو به همان اندازه که درباره فناوری است، دربارهٔ تصاحب خلاقیت و مالکیت هنری نیز هست: او یادآور میشود که پیش از هر چیز باید پرسید چه نوع سینمایی میخواهیم تولید کنیم و به یاد داشته باشیم که هیولاها در داستانها اغلب بازتابِ سازندگانِ آنها هستند.
از منظر فنی، برخی از جزئیاتی که بحث را غنی میکنند عبارتاند از چگونگی کاربرد هوش مصنوعی مولدی در VFX و تولید محتوای تصویری: مدلهای یادگیری عمیق برای تولید پسزمینه، ابزارهای بازتولید چهره برای جوانسازی یا بازسازی بازیگران، و الگوریتمهای ترکیب تصویر که میتوانند تکسچرها و عناصر بصری را با سرعت بالا تولید کنند. این تکنولوژیها نیازمند دادههای آموزشی وسیع هستند و معمولاً از آرشیوهای تصویری، فیلمها و عکسها برای آموزش شبکههای عصبی استفاده میکنند — نکتهای که سؤالات حقوقی و اخلاقی مربوط به مالکیت داده را مطرح میکند.
علاوه بر مسائل فنی، جنبههای انسانشناختی و زیباییشناختی هم اهمیت دارند: تعامل بازیگر با اشیاء و موجوداتِ واقعی در صحنه، واکنشهای فیزیکی و میمیکهای متقابل و حضور قابل لمس عناصر میدانی میتواند کیفیت اجرا و باورپذیری را ارتقا دهد، چیزی که بهسختی توسط تصویرِ تولیدشدهٔ الگوریتمی بهطور کامل بازتولید میشود. این وجه از بحث اغلب در دفاعِ طرفداران افکتهای عملی مطرح میشود؛ آنها میگویند که "حضور واقعی" در قاب تجربهٔ تماشاگر را بیواسطهتر میکند.
از زاویهٔ سیاستگذاری صنعتی نیز، پاسخهایی که استودیوها و نهادهای صنفی ارائه خواهند کرد اهمیت بالایی دارد. مقررات مربوط به شفافیت در استفاده از هوش مصنوعی، متادیتاهای آموزشی و جبران هنرمندان و تکنسینهایی که اثرشان برای آموزش مدلها استفاده شده است، از جمله راهحلهایی هستند که میتوانند تعادل میان نوآوری و حفاظت از مشاغل و حقوق هنرمندان را حفظ کنند.
در پایان، موضع دلتورو نه تنها یک موضع شخصی دربارهٔ یک ابزار خاص است، بلکه بخشی از گفتگویی بزرگتر درباره آیندهٔ سینما، ارزشهای خلاقانه و چگونگی تعامل انسان و فناوری در فرایند خلق هنری محسوب میشود. چه مخالفان و چه موافقان هوش مصنوعی مولدی، همه بر یک نکته توافق دارند: این فناوری سوالات بنیادیتری درباره معنا، اصالت و مسئولیت در هنر مطرح کرده است که صنعت سینما باید با دقت و گفتگوهای میانرشتهای به آن پاسخ دهد.
منبع: smarti
            
                
ارسال نظر