8 دقیقه
شواهد تازه نشان میدهد که عادتهای سادهای مانند پیادهروی روزانه میتواند سرعت تغییرات زیستی مرتبط با بیماری آلزایمر را کاهش دهد. پژوهشگران با پیگیری شمار گامهای روزمره شرکتکنندگان و بررسی رابطه آنها با تجمع پروتئین تاو و عملکرد شناختی، به ارتباط قابل مشاهدهای دست یافتند: حتی حرکتهای نسبتاً جزئی هم سودمندند و پس از رسیدن به آستانهای مشخص، اثر محافظتی به مرحلهٔ اشباع میرسد. بررسی این الگو در جمعیتهای مختلف میتواند اهمیت فعالیت بدنی روزمره، استفاده از ردیابهای پوشیدنی و طراحی مداخلات پیشگیرانه برای کاهش خطر آلزایمر را برجسته کند، بهویژه برای افراد پرخطر یا آنهایی که توانایی انجام ورزشهای شدید را ندارند.
قدمهای کوچک، تغییرات قابل اندازهگیری
در مقالهای که اخیراً در Nature Medicine منتشر شده، محققان شمار گامهای روزانه را با نشانگرهای پیشبالینی آلزایمر مقایسه کردند؛ از جمله تجمع پروتئین تاو در مغز (که معمولاً با تصویربرداری PET قابل ارزیابی است) و کاهش شناختی ظریف که ممکن است در تستهای حساس شناختی دیده شود اما هنوز به اختلال بالینی آشکار تبدیل نشده باشد. این مطالعه نشان داد افرادی که بهطور میانگین بیش از 7,500 گام در روز برمیداشتند، بیشترین کاهش را در این نشانگرهای مرتبط با آلزایمر تجربه کردند؛ با این حال، پس از رسیدن به این آستانه، اثر اضافی افزایش گامها بسیار کمتر شد و الگو به یک نوع خمیدگی یا اشباع نزدیک شد. این نتیجه بهصورت ضمنی نشان میدهد که رابطهٔ «دوز-پاسخ» بین فعالیت بدنی روزمره و تجمع تاو وجود دارد، اما این رابطه خطی ساده نیست و عوامل متعدد میتوانند آن را تعدیل کنند.
فعالیت متوسط نیز اهمیت دارد
نکتهٔ مهم این است که افراد ثبتکنندهٔ بین 3,000 تا 5,000 گام در روز نیز کاهش کندتری در پیشرفت همان نشانگرها داشتند؛ یعنی حتی افزایشهای معقول و دستیافتنی در سطح فعالیت میتواند منافع قابل توجهی برای سلامت مغز به همراه داشته باشد. این موضوع بهویژه برای سالمندان یا افرادی که به دلایل جسمی، اجتماعی یا محیطی نمیتوانند به آستانهٔ بالاتر برسند، اهمیت بالایی دارد. از منظر پیشگیری اولیه، پیام واضح است: هدفگذاری برای «کمتر از هیچ» و تشویق به حرکت بیشتر در سطح روزمره میتواند یک استراتژی عملی و مقرونبهصرفه باشد. اقدامات سادهای مانند پیادهروی کوتاه در طول روز، استفاده از پله بهجای آسانسور، یا توزیع فعالیت در طول روز (مثلاً پنج پله 10 دقیقهای بهجای یک پیادهروی شدید 50 دقیقهای) ممکن است برای بسیاری از افراد قابل انجام باشد و تأثیر واقعی روی شاخصهای زیستی و عملکرد شناختی داشته باشد.

چرا ردیابهای پوشیدنی میتوانند مفید باشند
محققان ردیابهای فعالیت پوشیدنی (wearables) را بهعنوان ابزارهایی با هزینهٔ نسبتاً پایین و قابلیت مقیاسپذیری بالا معرفی میکنند که علاوه بر ردیابی گامها، میتوانند انگیزهبخش نیز باشند. این دستگاهها امکان تعیین اهداف عددی مشخص، ثبت طولانیمدت دادههای فعالیت، و اندازهگیری پایبندی شرکتکنندگان به برنامهٔ حرکتی را فراهم میآورند؛ ویژگیهایی که در طراحی آزمایشهای تصادفیشده (randomized controlled trials) برای ارزیابی اثرات فعالیت روزمره بر پروسههای نوروبیولوژیک مانند تجمع تاو و تغییرات شناختی بسیار ارزشمندند. از منظر روششناسی، دادههای پوشیدنی میتوانند به کاهش خطاهای گزارشگری خوداظهاری کمک کنند، زیرا شمار گامها بهصورت خودکار ثبت میشوند و فرمت زمان-محور دارند. با این حال، چند نکتهٔ فنی و اخلاقی نیز باید در نظر گرفته شود: دقت انواع مختلف ردیابها در اندازهگیری گام، تفاوت در الگوریتمهای شناسایی فعالیت، نیاز به همگامسازی دادهها با پروتکلهای بالینی، مسائل حریم خصوصی و محافظت از دادههای شخصی، و پذیرش و ماندگاری استفاده توسط جمعیتهای مسنتر از جمله چالشهای مهم هستند. برنامهریزی برای آموزش شرکتکنندگان، تنظیم اهداف واقعبینانه، و فراهم کردن بازخورد و پشتیبانی رفتاری میتواند اثربخشی این ابزارها را در پژوهشهای پیشگیرانه افزایش دهد.
پیامدها برای پیشگیری و طراحی آزمایشها
اگرچه دادههای مشاهدهای بهتنهایی اثبات رابطهٔ علی بین افزایش گامهای روزانه و کاهش تجمع تاو یا کندشدن فرایندهای شناختی را ارائه نمیدهند، الگوی مشاهدهشده پدیدارگرایی استدلال برای هدفگذاری بیتحرکی جسمی در تحقیقات بالینی. به بیان ساده، نتایج این مطالعه از تلاشها برای طراحی آزمایشهای تصادفیشده حمایت میکند که در آنها افزایش منظم و قابل اندازهگیری شمار گامها بهعنوان یک مداخلهٔ ساده و عملی بررسی شود تا مشخص شود آیا میتواند مسیر تجمع تاو و افت شناختی را در افراد در معرض خطر تغییر دهد یا خیر. طراحی چنین آزمایشهایی لازم است چند جنبهٔ کلیدی را در نظر بگیرد: انتخاب نشانگرهای خروجی (از قبیل تصویربرداری PET برای تاو، باتریهای حساس شناختی، و شاخصهای عملکرد روزمره)، مدت پیگیری کافی برای مشاهده تغییرات زیستی و بالینی، اندازهٔ نمونهای که توان کافی برای تشخیص اثرات متوسط را داشته باشد، و روشهای مبتکرانه برای ارتقاء پایبندی شرکتکنندگان (مثلاً فراهم کردن بازخورد بلادرنگ، حمایت اجتماعی، و ترکیب ردیابها با برنامههای آموزشی). همچنین باید به تعدیلکنندههای بالقوه توجه شود؛ مانند سن، جنس، نشانگرهای ژنتیکی (مثلاً وضعیت APOE)، بیماریهای همراه قلبی-عروقی، کیفیت خواب، و شاخصهای التهابی سیستمیک، زیرا این عوامل ممکن است رابطهٔ بین گامها و تجمع پروتئین تاو را تغییر دهند.
از منظر مکانیسمی، چند مسیر محتمل وجود دارد که پیادهروی و فعالیت بدنی روزمره میتواند از طریق آنها بر سلامت مغز تأثیر بگذارد: بهبود جریان خون و عملکرد عروقی مغزی، کاهش التهاب سیستمیک، بهبود متابولیسم گلوکز و حساسیت به انسولین، تقویت پاکسازی بینابینی (glymphatic clearance) که ممکن است در حذف پروتئینهای آسیبرسان مانند تاو نقش داشته باشد، و تحریک عوامل رشد عصبی مانند BDNF که میتواند پایداری سیناپسی و انعطافپذیری عصبی را افزایش دهد. ترکیب این مکانیسمها ممکن است توضیحدهد که چرا حتی افزایشهای متوسط در فعالیت روزمره میتواند اثر حفاظتی داشته باشد و همچنین چرا یک آستانهٔ بالایی برای اثر اضافی وجود دارد. برای نمونه، ممکن است که پس از رسیدن به سطحی از فعالیت که بر جریان خون پایه و پاکسازی مؤثر است، افزایش بیشتر گامها دیگر تغییرات زیستی چشمگیری ایجاد نکند یا اثرات اضافی نیاز به زمان طولانیتری برای بروز داشته باشند.
از لحاظ سیاستگذاری و سلامت عمومی، اگر نتایج در آزمایشهای تصادفیشده تایید شود، پیامهای ساده و قابلفهم مانند «روزانه بیشتر حرکت کنید، حتی اندکی» میتوانند به بخش مرکزی برنامههای پیشگیری از آلزایمر تبدیل شوند. این پیامها میتوانند با مداخلات محلی مانند فراهم کردن مسیرهای پیادهروی امن، برنامههای اجتماعی برای تشویق پیادهروی گروهی، و برنامههای مراقبت از سالمندان که فعالیتهای حرکتی سبک را ترویج میکنند، ترکیب شوند. همچنین لازم است که دسترسی به ردیابهای پوشیدنی یا خدمات پایش سلامت برای گروههای کمدرآمد و مناطقی با منابع محدود تسهیل شود تا مزایای بالقوهٔ پیشگیری در تمام جمعیتها توزیع عادلانه داشته باشد.
در پایان، نکتهٔ عملی برای پزشکان و مراقبان این است که به جای تاکید صرف بر اهداف سنگین ورزشی، افزایشهای تدریجی و پایدار در فعالیت روزمره را توصیه کنند، با تأکید بر گامهای قابل اندازهگیری و تغییرات محیطی کوچک که پایبندی را آسانتر میکنند. در حالی که شواهد نهایی برای اثبات علت و معلول نیازمند آزمایشهای تصادفی و طولانیمدت است، شواهد فعلی از نقش بالقوهٔ فعالیت بدنی، ردیابهای پوشیدنی و اهداف گاممحور در کاهش تجمع نشانگرهای زیستی آلزایمر و محافظت از سلامت شناختی حکایت دارد؛ بنابراین تمرکز بر ترویج پیادهروی روزمره و بهبود سبک زندگی میتواند یک جزء مهم از استراتژیهای جامع پیشگیری از آلزایمر باشد.
منبع: sciencealert
ارسال نظر