11 دقیقه
نزدیکشدن نولان به پروژهای که از دست رفت: از تراوی تا بتمن
صعود کریستوفر نولان به جایگاهی که امروز بیش از همه با بتمن مدرن شناخته میشود، در دههٔ اوایل ۲۰۰۰ تحتتأثیر یک تصمیم غیرمنتظرهٔ استودیویی شکل گرفت. پیش از آنکه نولان فیلم Batman Begins را بسازد، او به پروژهای بسیار متفاوت متصل بود: درام حماسی تاریخی تراوی. این انتخاب ناکامِ تقریبی صرفاً یک یادداشت حاشیهای نیست — بلکه نشاندهندهٔ شکستپذیری مسیرهای خلاقانه و مسیرهای فرنچایزهاست، مخصوصاً وقتی استودیوها جهت خود را تغییر میدهند و اولویتهای تولیدی را بازتعریف میکنند. درک چگونگی این تغییر مسیر، به فهم بهتر روند شکلگیری سینمای ابرقهرمانی و نحوهٔ تأثیرگذاری تصمیمات تجاری بر مسیر حرفهای کارگردانان مهم کمک میکند.
رابطهٔ نولان با وارنر براز و پیوند اولیهٔ او به تراوی، نمونهای جالب از چگونگی تلاقی خلاقیت، برنامهریزی استودیویی و شرایط بازار است. در آن مقطع تاریخی، استودیوها به دنبال پروژههایی با توان جذب مخاطب انبوه بودند و همزمان مفاهیم کراساوور قهرمانی نیز در ذهن تصمیمگیرندگان میچرخید. نولان به عنوان کارگردانی که سابقهٔ کار در آثار مستقل، با رویکردی بهظاهر فکری و ساختارمند داشت، به پروژهٔ تراوی پیوست تا تجربهای متفاوت از بلاکباسترهای مرسوم را به نتیجه برساند؛ اما سرنوشتِ این همکاری زمانی تغییر کرد که ولفگانگ پترسن (Wolfgang Petersen) که توسعهٔ اولیهٔ تراوی را دنبال میکرد، و استراتژی استودیو نسبت به پیشنهاد کراساوورهای قهرمانی دچار نوسان شد. چنین پیچوخمهای تصمیمگیری استودیویی در نهایت به آزاد شدن نولان از تعهدش به تراوی انجامید و زمینهٔ پذیرش پیشنهاد کارگردانی Batman Begins را فراهم کرد؛ پیشنهادی که مسیر حرفهای نولان و شکلِ ژانر ابرقهرمانی را متحول ساخت.
پیوستگی استخدام و تصمیمات وارنر: چگونه یک فرصت به دیگری بدل شد
گزارشها حاکی از آن است که وارنر براز در ابتدا نولان را برای کارگردانی تراوی استخدام کرد، در حالی که ولفگانگ پترسن مشغول توسعهٔ پروژه بود. اما زمانی که استودیو تصمیم گرفت دیگر پیشروی در جهتِ پیشنهاد کراساوور پیشنهادی پترسن — که آن زمان اغلب به صورت ایدهٔ «بتمن علیه سوپرمن» مطرح میشد — را دنبال نکند، پترسن حق بازپسگیری تراوی را به دست آورد و نولان از آن تعهد رها شد. وارنر سپس سریعاً پیشنهادی دیگر مطرح کرد: Batman Begins. این انتخابِ استودیویی نه تنها فرصت جدیدی به نولان داد، بلکه منطق تولید تجاری و هنریِ متفاوتی را در بحث آثار ابرقهرمانی کلید زد و زمینهساز یکی از سهگانههای تأثیرگذار تاریخ سینما شد: Batman Begins (۲۰۰۵)، The Dark Knight (۲۰۰۸)، و The Dark Knight Rises (۲۰۱۲).
اگر تراوی نولان را حفظ میکرد چه میشد؟
فیلم تراویِ ۲۰۰۴ — که ولفگانگ پترسن آن را کارگردانی کرد و دیوید بنیوف (David Benioff) فیلمنامهٔ آن را نوشت — با بازی برد پیت، اریک بنا، ارلاندو بلوم، دایان کروگر و شان بین تولید شد. این فیلم در سراسر جهان نزدیک به ۴۹۷ میلیون دلار فروخت و نامزد دریافت جایزهٔ اسکار در بخش طراحی صحنه و لباس شد، اما نقدها نسبت به آن ترکیبی از ستایش برای جلوههای بصری و انتقاد به جهت روایت و شعور دراماتیک بودند. اگر نولان میماند و تراوی را کارگردانی میکرد، احتمالاً بازتعریف لحنی که او بعدها به بتمن آورد — روانشناسیِ بنیادین شخصیت، ابهامهای اخلاقی، و تاکید بر عملگرایی و اکشنهای عملی — هرگز به آن شکلی که اکنون میشناسیم وارد فرهنگ سینمایی نمیشد. نولان به گونهای در بتمن وارد کرد که از منظر داستانی و اجرایی، فیلم را به سمت تجربهای واقعگرایانه، فلسفی و کمتر ابهامزدایانه از جنبههای افسانهای هدایت کرد؛ چیزی که احتمالاً در قالبِ تراویِ حماسی و جمعی که عناصر کلاسیک و نمایشهای صحنهای در آن غالب بودند، جایگاهی نداشت.

مقایسهها و زمینهٔ تاریخی اهمیت دارند: سهگانهٔ شوالیهٔ تاریکیِ نولان بهطور مشهودی با نسخههای قبلیِ بتمن که توسط تیم برتون و جوئل شوماخر ساخته شده بودند متفاوت بود؛ نسخههایی که به سمت فانتزی گوتیک یا رویکردهای اغراقشده و کمپ متمایل بودند. نولان راهی را هموار کرد که به یک شاخهٔ واقعگرایانهتر و تاریکتر از سینمای ابرقهرمانی انجامید؛ شاخهای که بعدها روی کارگردانانی مانند زک اسنایدر و روند کلی تجدیدنظرها و ربوتهای خاکستری تأثیر گذاشت. در واقع، رویکرد نولان به سینما، به نسبت به تراویِ کلاسیک که بیشتر بر جلوههای نمایش-محور، چیدمانهای جمعی و حماسهپردازی تاریخی تکیه داشت، نوعی تضاد خلاقانه ایجاد میکند: یکی صمیمی، فلسفی و بر مبنای شخصیتپردازی عمیق است و دیگری نمایشی، پرجمعیت و بر مقیاس تصویر عمومی تمرکز دارد.
از منظر تکنیکی و فرم سینمایی، نولان در بتمن بر واقعگرایی فیزیکی و استفاده از جلوههای عملی (practical effects) تاکید کرد؛ انتخابی که با همکاری فیلمبردارانی مانند واتفی و استفاده از نسبتهای بزرگتر نما و IMAX همراه شد. این تصمیماتِ تولیدی به شکل قابللمسیای بر تجربهٔ مخاطب تأثیر گذاشت: اکشنها صمیمیت و باورپذیری بیشتری یافتند و فضاسازیِ شخصیتها نیز از زیرلایههای روانشناختیِ پیچیدهتری بهره برد. اگر نولان تراوی را ساخته بود، ممکن بود ترکیبِ حماسهٔ بزرگ تاریخی با دیدگاهِ علمی-رواییِ او نتایج جذابی تولید کند، اما احتمالاً آن نوسان لحن که در سهگانهٔ شوالیهٔ تاریکی دیدهایم، شکل دیگری پیدا میکرد یا اصلاً بروز نمییافت.
نکتهٔ دیگری که باید در نظر گرفت، تفاوتِ بنیادینِ قصهگوییِ حماسی و قصهگوییِ سوپرهیرویی مبتنی بر واقعگرایی است: تراوی بر حماسهٔ جمعی، جنگ، و اسطورهٔ قدیمی بنا شده بود، در حالی که سهگانهٔ بتمن نولان بر فرد، دغدغههای اخلاقی او، و تأثیرات اجتماعی اعمالِ قهرمانی تکیه داشت. به این ترتیب، جابهجایی نولان از تراوی به بتمن نه تنها یک تغییر ژانر بود، بلکه انتقالی از روایتهای حماسی به روایتهای تمرکزی و شخصیتر را نشان میدهد که متقابلاً روی هردو ژانر تأثیرات بلندمدت داشت.
جنبههای جزئیتر صنعتی نیز مهماند: انتخاب بازیگران، همکاری با موسیقیدانانی چون هانس زیمر (Hans Zimmer) و دیوید هارتلی (David Julyan/زیمر در آثار نولان نقش برجستهای دارد)، و تیم سازندهای که برای بتمن جمع شد، همه و همه در شکلگیری سبک نولان تاثیرگذار بودند. این شبکهٔ همکاران حرفهای، که بعدها در آثار دیگر نولان نیز تکرار شد، شاید در صورت ماندن او در تراوی به همان ترکیب دسترسی نداشت و بنابراین ساختار صدای تصویری و موسیقایی آثار او به گونهٔ دیگری رقم میخورد.
نهایتاً، چنین تصمیمات و کنکاشهایی در تاریخ سینما نشان میدهند که چگونه تغییرات کوچک در برنامهریزی استودیوها میتواند به بازتعریفِ ژانرها، شناسایی دوبارهٔ کارگردانان و شکلگیری سبکهای نو در سینما بیانجامد. برای علاقهمندان به سینما، مطالعهٔ این لحظات «نزدیکبهموفقیت» یا همان near-missها، روشنکنندهٔ تعامل بین هنر، تجارت و شانس است.
تراوی همچنین نمونهای از استراتژیهای بلندپروازانهٔ استودیویی برای حفظ مخاطب گسترده و سرمایهگذاری بر آثار با مقیاس بزرگ بود. در آن دوره، حتی با رشد فیلمهای ابرقهرمانی، استودیوها میکوشیدند تا آثار تاریخی-حماسی را هم به عنوان محصولاتی با ظرفیت جذب تماشاگر بینالمللی تولید کنند. موفقیت تجاری تراوی، علیرغم نقدهای متنوع، نشان داد که این مدل هنوز پتانسیل اقتصادی دارد؛ اما تلاقیِ موفقیتِ تجاری یک فیلم و تحولِ خلاقانهای که نولان در ژانر ابرقهرمانی ایجاد کرد، ترکیب نادری در بازار سینما به شمار میآید.
در حوزهٔ تحلیلیتر، میتوان گفت که کنار رفتن نولان از تراوی و ورود او به دنیای بتمن منجر به یک رابطهٔ علّیِ جالب بین پروژهها شد: به عبارت دیگر، لغو یا تغییر در یک پروژه به طور مستقیم توانست موجب خلق یک پروژهٔ بسیار متفاوت و در نهایت تأثیرگذار شود. این نوع تغییر مسیرها در صنعت فیلمسازی همواره میتواند زادهٔ تعاملات متنوعی باشد؛ از تغییرات کادر اجرایی و مالی تا بازاندیشی در استراتژیهای برندینگ و فرنچایزینگ.
در پایان، باید اشاره کرد که این «اتفاق نیفتاده» یا همان نزدیک شدن نولان به تراوی که بعدها منتفی شد، یکی از نمونههای برجستهٔ تاریخ سینما است که نشان میدهد چگونه یک انتخاب استودیویی میتواند مسیرِ هنری یک کارگردان و به تبع آن مسیر ژانرهایی چون فیلمهای ابرقهرمانی را دگرگون کند. این تجربه همچنین فرصتی برای بررسی نقش تصمیمات تجاری در شکلدهی به آنچه امروز به عنوان سینمای معاصر میشناسیم فراهم میآورد.
جالب است بدانیم که نولان پس از کسب موفقیت با سهگانهٔ شوالیهٔ تاریکی، مسیرِ خود را به عنوان یک آرتیست-کارگردان (auteur) تقویت کرد و آثاری ساخت که هر کدام از منظر روایت، فرم و تکنیک حرفی تازه برای گفتن داشتند؛ آثاری مانند The Prestige (پرستیژ)، Inception (تلقین)، Interstellar (میانستارهای)، Dunkirk (دانکرک)، Tenet (تنت) و Oppenheimer (اوپنهایمر) — که اواخرِ دههٔ ۲۰۲۰ جایزهٔ اسکار را نیز برای او به ارمغان آوردند. این مسیرِ حرفهای نشان میدهد که چگونه گاه یک تغییر کوچک در جهتگیریِ استودیویی میتواند به تقویت هویت هنری و جایگاه یک کارگردان در تاریخ سینما کمک کند.
از منظر فرهنگی، لغو یک پروژهٔ بزرگ میتواند به ظهور یک روند جدید منجر شود. در مورد نولان، دوراهی تراوی یا بتمن در نهایت به ظهور یک سبک واقعگرا و تاریک در سینمای ابرقهرمانی انجامید که بعدها در آثار متعددِ استودیویی و مستقل بازتاب یافت. این موضوع یادآور این واقعیت است که تعامل بین زمانبندیِ تولید، سیاستهای استودیویی و شانس تا چه حد میتواند تاریخ سینما را عوض کند.
نولان در آن زمان و در ادامهٔ مسیر، توجه زیادی را به این نکته جلب کرد که چگونه عناصر داستانی و بصری را میتوان برای خلق تجربهای سینمایی که هم مخاطب عام و هم منتقدان را مخاطب قرار دهد، تلفیق کرد. Batman Begins به عنوان یک فیلم مبدأ (origin story) توانست داینامیکهای روانشناسانهٔ یک قهرمان خیالی را وارد بحثهای فلسفی، اخلاقی و اجتماعی کند؛ چیزی که اگر نولان در تراوی مانده بود شاید به شکل دیگری تجربه میشد یا از وقوع آن جلوگیری میکرد.
نهایتاً، میتوان گفت که انصراف نولان از تراوی و هدایت او به سمت بتمن نمونهای از چگونگی نقشآفرینیِ تغییرات ساختاری و تصمیمات تجاری در شکلدهی نوآوریهای سینمایی بود. این نمونه به پژوهشگران رسانه، روزنامهنگاران سینما و علاقهمندان امکان میدهد تا شبکهٔ پیچیدهای از عوامل مؤثر بر خلق آثار شاخص را بهتر درک کنند و نشان میدهد که حتی یک «نزدیکشدن که اتفاق نیفتاد»، میتواند به تولد یک پدیدهٔ فرهنگی جدید بینجامد.
آیندهٔ نزدیک نولان نیز همچنان موضوع کنجکاوی است: فیلم بعدی برنامهریزیشدهٔ او با عنوان The Odyssey که در حال حاضر برای ۱۷ ژوئیهٔ ۲۰۲۶ تعیین شده، پرسشهایی را دربارهٔ اینکه چگونه موارد «نزدیک به موفقیت» و جابهجاییهای استودیویی همچنان بر آثاری که به یادگار میمانند اثر میگذارند، زنده نگه میدارد. بررسی این تحولات، چه از منظر تحلیل محتوا و چه از منظر صنعت فیلم، میتواند به درک بهتر چرخههای تولید، بازاریابی و مخاطبشناسی در سینمای معاصر کمک کند.
خلاصه اینکه: انحراف کوتاهِ نولان از مسیر تراوی به سمت بتمن، نقشی محوری در شکلگیریِ شوالیهٔ تاریکیِ آمادهسازِ جهانِ امروز ایفا کرد؛ اثری که اکنون بهعنوان یک بخش ضروری و تاثیرگذار از تاریخ سینما پذیرفته شده است.
منبع: smarti
نظرات
دیتاپالس
وااای، اگر نولان توی تراوی میموند... فکر میکنم دنیای سینما خیلی فرق میکرد، یه جور حس نوستالژیک و حسرت مخلوط!
ارسال نظر