8 دقیقه
محققانی که اثرات پسایلوسبین را در موشها دنبال کردهاند گزارش میدهند که یک دوز واحد این ماده میتواند اتصالات عصبی را بازسازماندهی کند بهگونهای که ممکن است حلقههای فکری منفی و تکراریِ مرتبط با افسردگی را مختل سازد. با استفاده از ویروس هاری مهندسیشده بهعنوان ردیاب زیستی، پژوهشگران توانستند نقشهای از مدارهایی که تقویت میشوند و آنهایی که ضعیف میگردند تهیه کنند — نتیجهای که یک مکانیسم محتمل برای اثرات ضدافسردگی گزارششده در مطالعات بالینی ارائه میدهد.
ردیابی تغییرات مدارها در پسزمینه تغییرات رفتاری
افسردگی اغلب با پرسش و تکرار فکری (rumination) همراه است: حلقههای بازخورد مضر در قشر مغز که در آن فرد بارها و بارها بر افکار منفی تمرکز میکند و این الگو میتواند به تثبیت حالت افسردگی منجر شود. الکس کوان، مهندس پزشکی زیستی از دانشگاه کرنل و یکی از نویسندگان این مطالعه، توضیح میدهد که شکستن همین حلقهها میتواند زیربنای بهبودهای پایدار برخی بیماران پس از درمانهای سایکدلیک باشد. او میگوید: «با کاهش برخی از این حلقههای بازخوردی، یافتههای ما با این برداشت سازگار است که پسایلوسبین ممکن است مغز را بازسیمکشی کند تا آن چرخه را بشکند یا دستکم تضعیف نماید.»
برای بررسی اینکه پسایلوسبین کجا و چگونه اتصالات را سازماندهی مجدد میکند، تیمی به رهبری مهندس زیستپزشکی کوان جیانگ از ویروس هاری تغییر یافته بهعنوان ردیابی زیستی استفاده کردند. در شکل طبیعی، ویروس هاری میتواند از سیناپسها عبور کند؛ اما در این مطالعه آن را بازآرایی کردند تا نشانگرهای فلورسانت حمل کند و اینگونه نشان دهد کدام نورونها به یکدیگر متصل هستند. موشها یا یک دوز واحد پسایلوسبین یا دارونما دریافت کردند و یک روز بعد با همین ویروس مهندسیشده علامتگذاری شدند. یک هفته پس از برچسبگذاری، محققان مغزها را اسکن کردند و مسیرهای فلورسانت را مقایسه نمودند تا تغییرات در الگوهای اتصال را شناسایی کنند.
اسکنها الگوی برجستهای را نشان دادند: مناطق حسی بیشتر به بخشهایی از مغز که محرک عمل و پاسخدهی را هدایت میکنند متصل شدند، در حالی که برخی اتصالات طولانیبردِ قشری — همان حلقههایی که در پرسش و تکرار فکری دخیلاند — کاهش یافت. به بیان دیگر، پسایلوسبین بهنظر میرسد که وزندهی مجددی در شبکههایی انجام میدهد که میان ادراک و عمل تعامل برقرار میکنند در برابر مدارهای دروننگرانه و تکراری.

نحوه تغییر اتصالات بین نورونهای موش تحت تأثیر پسایلوسبین. (Jiang et al., Cell, 2025)
روشها و آنچه ردیاب ویروسی نشان داد
ویروس هاری مهندسیشده بهعنوان شاخص اتصالی
استفاده از ردیاب مبتنی بر ویروس هاری بنیادیترین عنصر درک این مطالعه است. بهجای اندازهگیری کلی فعالیت عصبی (مانند ثبت الکترود یا بررسی ژنهای فوری-زودهنگام)، این روش نقشهای از پیوندهای سیناپسی فراهم میآورد: نشان میدهد کدام جمعیت نورونی با کدام جمعیت دیگر «حرف میزنند». از آنجا که ویروس پروتئینهای فلورسانت را حمل میکند (مانند نشانگرهای مشابه GFP یا mCherry در انواع مطالعات)، محققان میتوانند تغییرات مکانی و کمی در اتصالها را در نواحی مختلفی مثل قشر حسی و نواحی پیشپیشانی که در تصمیمگیری و خودارجاعی دخیل هستند، مشاهده و اندازهگیری کنند.
در سطح فنی، این نوع ردیابیِ مونوسیناپتیک (monosynaptic tracing) اجازه میدهد که مسیرهای ورودی به یک ناحیه معین ثبت شوند و بنابراین جهتگیری و قدر نسبی ورودیها قابل تحلیل شود. چنین نقشههایی میتوانند نشان دهند که آیا پس از مصرف پسایلوسبین تعداد ورودیهای قشریِ طولانیبرد به ناحیهای خاص کاهش مییابد یا اینکه ورودیهای حسی محلی تقویت میشوند — هر دوی این تغییرات با مفاهیم تئوریکِ کاهشِ پرسش و تمرکز بر پردازش حسی و پاسخگویی سازگار هستند.
نکته مهم دیگر که تیم گزارش کرد این است که نواحیای که پسایلوسبین باعث بازسیمکشی در آنها شد، تحت تأثیر الگوهای فعالیت محلی قرار داشتند؛ یعنی وضعیت کارکردی مغز در لحظه مواجهه با دارو تعیین میکرد کدام مدارها مستعد تغییرند. این مشاهده پتانسیل ترکیب رواندرمانی یا تکنیکهای نورومدولاسیون هدفمند (برای مثال تحریک مغناطیسی ترانسکرانیال یا TMS) را مطرح میکند تا پلاستیسیتی را بهسوی شبکههای کلینیکی مفید هدایت نمود. به بیان دیگر، چارچوبی مطرح میشود که در آن داروهای سایکدلیک مانند پسایلوسبین بهعنوان «ضریب تقویت» پلاستیسیتی عمل میکنند و تعیین میکنند که تجربه حین دارو یا تحریک همزمان چه تغییراتی را تقویت کند.
پیامدها برای درمان افسردگی و پژوهشهای آینده
افسردگی بیش از 300 میلیون نفر در جهان را تحت تأثیر قرار میدهد و بسیاری از بیماران به داروهای موجود پاسخ مناسبی نمیدهند یا عوارض جانبی قابلتوجهی تجربه میکنند. پسایلوسبین — که از قارچهای موسوم به "قارچ جادویی" مشتق شده است — در کارآزماییهای بالینی برای اختلال افسردگی اساسی و افسردگی مقاوم به درمان نویدبخش بوده است. شواهد مکانیکی جدید از مطالعات موشی میتواند توضیح دهد که چگونه یک دوره دارویی کوتاه ممکن است منافع پایداری ایجاد کند: با تضعیف انتخابی حلقههای بازخورد قشری که پرسش و تکرار فکری را تقویت میکنند و همزمان تقویت مسیرهایی که ادراک و عمل را مجدداً به هم وصل مینمایند.
این بازسیمکشی شبکهای میتواند از چند جنبه سودمند باشد: نخست، کاهش توانایی مدارهای دروننگر برای بازتولید خودشکل افکار منفی؛ دوم، افزایش ارتباط میان ورودیهای حسی و خروجیهای رفتاری که ممکن است فرد را به عمل و تعامل با محیط بازگرداند؛ و سوم، فراهم آوردن پنجرهای از پلاستیسیتی عصبی که درمانهای تکمیلی (مثل رواندرمانی شناختی-رفتاری یا آموزشهای مهارتمحور) بتوانند از آن بهره ببرند تا الگوهای منفی را جایگزین سازند.
با این وجود، نویسندگان مقاله و کارشناسان خارجی هشدار میدهند که ترجمه مستقیم یافتهها از موش به انسان تضمینی ندارد. معماری شبکههای عصبی در گونههای مختلف تفاوتهای کلیدی دارد و رفتارهایی چون پرسش و تکرار فکری در انسان پیچیدهتر و دارای مؤلفههای شناختی-احساسی گستردهتری است. از طرفی، مطالعات تصویربرداری انسانی نشان دادهاند که ترکیبات سایکدلیک میتوانند الگوهای فعالیت در شبکههای سطحبالای مغز مانند شبکه حالت پیشفرض (default mode network) را تغییر دهند؛ بنابراین همخوانی کلی میان مشاهدات حیوانی و انسانی وجود دارد و امکانپذیری یک فرضیهپردازی مشهود را تقویت میکند: اینکه سایکدلیکها اجازه بازسیمکشی هدفمند مدارهای ناسازگار را میدهند.
گامهای بعدی و چشمانداز بالینی
برای پیشروی بهسمت کاربردهای بالینی، کارهای آینده باید بسامد و نحوه بروز تغییرات اتصالپذیری مشابه را در انسان بررسی کنند و پاسخ دهند که آیا ترکیب سایکدلیکها با ابزارهای نورومدولاسیون یا درمانهای رفتاری میتواند پلاستیسیتی را به اهداف درمانی هدایت نماید. مطالعات تصویربرداری بلندمدت و کارآزماییهایی که پارامترهای دوز، زمانبندی جلسات درمانی و محیط تجربی را کنترل میکنند، لازماند تا مشخص شود کدام رویکردها بیشترین بازده بالینی و کمترین ریسک را دارند.
علاوه بر جنبههای علمی، ملاحظات اخلاقی، قانونی و ایمنی نیز در چشمانداز استفادهٔ درمانی از پسایلوسبین حیاتیاند. باید خطرات بالقوهٔ تجارب سایکدلیک شدید، تداخل با داروهای دیگر، و نیاز به فضای درمانی و پشتیبانی حرفهای مناسب در نظر گرفته شود. اگر پژوهشهای بیشتر نشان دهند که میتوان بازسیمکشی مفید را با حداقل عوارض تقویت کرد، آنگاه ممکن است به سمت مداخلات دقیقتری حرکت کنیم که بازسازیهای مطلوب شبکهای را افزایش و پیامدهای نامطلوب را کاهش دهند.
در مجموع، این مطالعه حلقهٔ حیاتی میان پلاستیسیتی در سطح سلولی و وعدهٔ بالینی پسایلوسبین در درمان افسردگی را پر میکند. یافتهها نه تنها یک مکانیزم بیولوژیک قابلدفاع برای اثربخشی بالقوهٔ داروهای سایکدلیک ارائه میدهند، بلکه راهی برای طراحی آزمایشهای بالینی دقیقتر فراهم میآورند: آزمایشهایی که چگونه زمانبندی، ترکیب با درمانهای هدفمند و شرایط محیطی میتوانند نتایج بالینی را بهینه کنند. در نهایت، این رشته پژوهشی میتواند به توسعهٔ درمانهای نوینی منجر شود که روی بازسازی مدارهای مغزی متمرکزند و از ظرفیت پلاستیک نرونال برای بهبود شرایط روانی بهره میبرند.
منبع: sciencealert
ارسال نظر