9 دقیقه
در مراسم اکران فیلم Eternity در جشنواره فیلم همپتونز، الیزابت اولسن با صداقت درباره رابطهاش با دنیای سینمایی مارول صحبت کرد؛ رابطهای که هم جوایز و فرصتهای خلاقانه به همراه داشته و هم نشانههایی از خستگی مخاطب و منتقدان را نشان میدهد. او همزمان عشقش به این جهان مشترک را تأیید کرد و از امکان بازگشت به نقش واندا ماکسیموف استقبال نمود.
نگاهی کوتاه به گفتههای اولسن در جشنواره
اولسن در سخنرانی کوتاه خود جملهای گفت که بازتاب گستردهای در شبکههای اجتماعی داشت: این فیلمها برای منتقدان ساخته نشدهاند، برای طرفداران ساخته شدهاند. این جمله بخشی از بحثی گستردهتر درباره طبیعت آثار بلاکباستر است؛ آثاری که میخواهند روایتهای جمعی و طولانیمدت برای مخاطبان وفادار تولید کنند، حتی اگر برخی منتقدان درباره ارزش هنری آنها تردید داشته باشند.
این دیدگاه نشان میدهد که بازیگرانی مثل اولسن میتوانند همزمان در پروژههای استودیویی بزرگ حضور داشته باشند و هم در تولیدات مستقل جسورانهتر کار کنند. او خودش تأکید کرد که حضور مداوم در MCU به او اجازه داده خطرات هنری در پروژههای مستقل بپذیرد که نمونه اخیر آن نمایش در جشنواره TIFF و سپس اکران محدود فیلم Eternity است.
سفر واندا؛ از معرفی تا تکامل روایت
واندا ماکسیموف، یا Scarlet Witch، یکی از پیچیدهترین و در عین حال محبوبترین شخصیتهای دنیای سینمایی مارول است. معرفی او در سال ۲۰۱۶، در Captain America: Civil War، آغاز یک تحول بلندمدت بود که به او فرصت پرداخت عمیقتر در سریال WandaVision و پس از آن در Doctor Strange in the Multiverse of Madness داد.
WandaVision بهعنوان یک آزمایش روایی، قالبهای دههبهدهه کمدی تلویزیونی را قرض گرفت و آنها را به درون یک درام روانشناختی وارد کرد. این پروژه نه تنها توانست مهارت بازیگری اولسن را برجسته کند، بلکه نشان داد مارول حاضر است با فرم و ساختار هم بازی کند. جزییات طراحی تولید، از لباسها تا تکنیکهای فیلمبرداری دورهای، به باورپذیری تراژدی درون این داستان کمک کرد.
در طرف دیگر، کارگردانی سم ریمی در فیلم Multiverse of Madness، نگاهی گوتیک و بصری قوی به ماجراها افزود که هرچند منتقدان را تقسیم کرد، اما بسیاری از مخاطبان را هیجانزده نمود. مولتیورس بهعنوان یک ابزار روایی باعث شده مرگ و بازگشت شخصیتها دیگر به معنای قطعی نباشد و این پتانسیل را فراهم آورد که مسیرهای مختلف داستانی برای بازگرداندن یا بازتعریف شخصیتها به کار گرفته شود.
خطوط کمیک و فرصتهای روایت باز
کمیکها همیشه بهعنوان منبعی غنی برای اقتباس عمل کردهاند و در مورد واندا برخی خطوط داستانی وجود دارد که هنوز بهطور کامل در سینما بررسی نشدهاند. اولسن اشاره کرده که همچنان داستانهایی وجود دارد که او دوست دارد در صفحه بزرگ ببینید. این خواسته هم از طرف بازیگر و هم از سوی طرفداران مطرح میشود و شبکههای نظریهپردازی و فورومها مملو از ایدههایی برای بازگرداندن یا ادامه دادن arc واندا هستند.
خستگی ابرقهرمانی؛ واقعیت یا اغراق رسانهای؟
عبارت «خستگی ابرقهرمانی» این روزها زیاد شنیده میشود، اما معنی دقیق آن چیست و تا چه اندازه واقعی است؟ به عبارت ساده، خستگی ابرقهرمانی اشاره دارد به اشباع مخاطب از تعداد زیاد آثار اَبَرقهرمانی که در انواع فرمتها — سینما و تلویزیون و پلتفرمهای استریم — عرضه میشوند. اما این مفهوم پیچیدهتر از یک شعار رسانهای است: عوامل اقتصادی، تغییر در هزینههای بازاریابی، اشباع تبلیغات و همچنین تغییرات سلیقه بینندگان همگی نقش دارند.
استودیوها برای مقابله با این روند مجبور شدهاند برنامهریزی انتشار، تنوع ژانری و ترکیب فیلم و سریال را بازنگری کنند. کوین فایگی، رئیس مارول استودیو، بارها تأکید کرده بر کیفیت به جای کمیت و بازتنظیم فازها و ریتم انتشار آثار. نمونههایی از این تلاش را در تغییر مسیر برخی مجموعهها، تاخیر در برخی اکرانها و تمرکز بر آثار منحصربهفرد میتوان دید.
نمونههای صنعتی و رقابت در بازار
مارول تنها بازیگر این میدان نیست. فرانچایزهایی مانند Star Wars و برخی عناوین DC نیز راهکارهای متفاوتی را امتحان کردهاند. برخی تولیدات به دنبال بازگشت به ریشههای داستانی و تمرکز بر کیفیت روایت هستند، در حالی که برخی دیگر با فرمتها و سازوکارهای تازه — از فیلم مستقل درون فرانچایز گرفته تا سریالهای کمحجم و خوشساخت — مخاطب را دوباره جذب میکنند.
جشنوارهها و مسیر بازیگران به سوی تنوع هنری
حضور فیلمها در جشنوارههای سینمایی از جمله TIFF یا همپتونز اهمیت بیشتری پیدا کرده است، زیرا زمینهای فراهم میکنند که بازیگران بتوانند جنبهای متفاوت از کارنامه خود را به نمایش بگذارند. این رویدادها نشان میدهند که بازیگرانی که در فرانچایزهای بزرگ شناخته شدهاند میتوانند در عین حال آثاری شخصیتر و ریسکپذیرتر انتخاب کنند.
الیزابت اولسن نمونهای از این مدل حرفهای است: او از شناخته شدنش در MCU بهعنوان سکویی برای تجربههای مستقل استفاده کرده است. این رویکرد برای بسیاری از بازیگران معاصر یک استراتژی موفقیتآمیز محسوب میشود؛ حفظ حضور در آثار پرفروش تجاری و در کنار آن کار در پروژههای هنریتر که به اعتبار حرفهای و رضایت شخصی کمک میکند.
تأثیر طراحی تولید و کارگردانی بر پذیرش آثار
یکی از نقاط قوت WandaVision طراحی تولید و وسواس در جزییات بود: کمدیهای دهههای مختلف بهطور دقیق بازسازی شدند و این دقت به بیننده کمک کرد درام روانشناختی سردرگمی و فقدان شخصیت را بهتر حس کند. این نوع سرمایهگذاری در طراحی نشان میدهد که چگونه فرم و فرمدهی میتواند یک اثر اَبَرقهرمانی را به تجربهای فراتر از اکشن صرف تبدیل کند.
از سوی دیگر، سبک بصری سم ریمی در Multiverse of Madness، با گرایشهای گوتیک و استفاده از عناصر ترسناک، نشان داد که ترکیب ژانرها میتواند هم مخاطب جدید جذب کند و هم تفکیکِ موافقان و مخالفان را منجر شود؛ زیرا هر تغییر ژانری همیشه با ریسکی در جذب یا دفع گروهی از مخاطبان همراه است.
فاندوم، شبکههای اجتماعی و حفظ زنده بودن فرانچایز
یکی از عوامل مهم در ماندگاری و تداوم فرانچایزها، جامعه طرفداران است. شبکههای اجتماعی، فرومها و سایتهای نظریهپردازی کار ویژهای انجام دادهاند: آنها نه تنها درباره محتوا صحبت میکنند، بلکه مسیرهای احتمالی روایت، بازگشت شخصیتها و سناریوهای مولتیورس را تحلیل و گسترش میدهند. این فعالیتها فشار مثبتی بر سازندگان وارد میکند تا به خواستههای مخاطبان گوش دهند یا دستکم آنها را در محاسبات بازاریابی خود دخیل ببینند.
کمپینهای طرفداری و هشتگها میتوانند بازگرداندن یک شخصیت را سرعت ببخشند یا انتشار اطلاعات رسمی را شکل دهند. در نتیجه، بازیگرانی مانند اولسن که در چنین محیطی فعالیت میکنند باید همواره تعادل بین خواستههای هنری شخصی و انتظارات فاندوم را مدیریت کنند.
آنچه برای آینده MCU و واندا ممکن است رخ دهد
آینده MCU هنوز بهطور کامل مشخص نیست، اما چند جهتگیری محتمل وجود دارد: اول، تمرکز بیشتر بر کیفیتِ داستانگویی و کاهش حجم تولیدات. دوم، تنوع ژانری و ارائه آثار با ساختارهای نو — از کمدی تاریک تا درامهای روانشناختی — که به بازیگران اجازه تجربههای متفاوت میدهد. سوم، ادامه استفاده از ابزار مولتیورس برای بازگرداندن یا بازتعریف شخصیتها به شیوههایی که تعادل بین شگفتی و منطق داستانی را حفظ کند.
برای واندا بهطور خاص، مسیرهای زیادی باز است: از بازگشت مستقیم شخصیت در یک فیلم/سریال مستقل، تا بازتعریف او در قالب نسخهای آلترناتیو از مولتیورس، یا حتی تمرکز بر بُعد روانشناختی و پیامدهای اعمال او در مقیاس انسانی و اجتماعی. این گزینهها همگی با توجه به استقبال مخاطبان و تصمیمات خلاقانه سازندگان شکل خواهند گرفت.
چرا جایگاه بازیگران در این میان اهمیت دارد
بازیگرانی که در فرانچایزهای بزرگ نقشآفرینی میکنند در موقعیتی قرار دارند که میتوانند از نام و شهرت خود برای پیگیری پروژههای شخصی استفاده کنند. این امر به آنها امکان میدهد تا ریسکهای هنری بپذیرند بدون این که بهطور کامل از بازار تجاری دور شوند. الیزابت اولسن نمونهای از این نوع تعادل است؛ او نشان داده که هم میتواند یک کاراکتر اَبَرقهرمانی پیچیده را شکل دهد و هم در فیلمهای مستقل نقشآفرینی کند که پایگاه هنری او را تقویت میکند.

در مجموع، اظهارات اولسن یادآور چند نکته مهم است: دنیای سینمایی مارول برای بسیاری از بازیگران خانهای حرفهای و خلاقانه محسوب میشود، ولی همزمان این جهان نیاز به بازنگری در شیوه عرضه و تنوع روایی دارد تا خستگی مخاطب کاهش یابد. تا زمانی که بازیگرانی مانند اولسن بتوانند بین پروژههای بزرگ و آثار مستقل تعادل برقرار کنند، این ترکیب به نفع هر دو سوی صنعت خواهد بود.
مباحثی مانند خستگی ابرقهرمانی، نقش جشنوارهها، و توانایی شبکههای اجتماعی در شکلدهی به داستانهای آینده نشان میدهد که صنعت فیلمسازی در حال گذار است. این گذار فرصتی برای نوآوری است؛ فرصت برای اینکه بلاکباسترها روایتهایی انسانیتر، متنوعتر و جسورانهتر ارائه کنند و بازیگران هم بتوانند گستره هنری خود را گسترش دهند. در این میان، اولسن و شخصیت واندا همچنان نمادی از امکان سازگاری بین تجاری و هنری خواهند بود.
منبع: deadline
ارسال نظر