10 دقیقه
فصلی که یادآور اهمیت سریالهای قهرمانی محور بر شخصیتها بود
فصل دوم Peacemaker مانند یک نامهٔ عاشقانهٔ تیز و پر از ناسزا به انسانهای ناقص میرسد که سعی دارند کار درست — یا دستکم کماشتباهتر — را انجام دهند. جیمز گان، نویسنده و کارگردان، بههمراه بازیگران مجموعه، این قسمت جدید HBO Max را به یکی از غافلگیریهای احساسی در میادین شلوغ آثار ابرقهرمانی تبدیل کردند. پایانی فصل، «Full Nelson»، با واکنشهای مختلط به زمین نشست: امتیازهای طرفداران قابلاحترام اما بهوضوح خنکتر نسبت به اوجهایی که در اوایل فصل دیده شد. این نقد منصفانه است — اپیزود اشکالاتی دارد — اما چیزی از ارزش کلی فصلی که در مجموع اشتهای من برای تماشای تلویزیون سریالی در دنیای کمیک را دوباره شعلهور کرد، کم نمیکند.
آنچه این فصل را زنده نگه داشت، صرفاً جلوههای بصری یا شوهای اکشن نبود؛ بلکه محبت و توجه به شخصیتها بود. Peacemaker به ندرت مانند سریالی صرفاً ماسک و شنلمحور بهنظر میرسد. تنها تعداد کمی از شخصیتها قدرتهای آشکار دارند و کریس/پیسمیکرِ جان سینا بیشتر ترکیبی از سرسختی و جلسات درمانی است تا زور فیزیکی خارقالعاده. قدرت واقعی سریال در گروه بازیگرانش نهفته است: جمعی بههمریخته اما وفادار که با هم ترکیبی از کمدی فیزیکی، ژانر وحشت و دلشکستگی را بههم میدوزند؛ همان ترکیبی که تبدیل به امضای دیداری و احساسی گان شده است.
چرا قلب سریال بلندتر از قهرمانیهایش میزند
گان زمان و توجه کافی به شخصیتهایی میدهد که بهراحتی میتوانستند تکبعدی بمانند. فروپاشی عاطفی کریس پس از از دست دادن اعضای خانواده در واقعیتهای موازی فضای لازم برای تنفس پیدا میکند و در نهایت به یک صحنهٔ خام و بداههپردازانه منتهی میشود که دانیل بروکس (لوئتا آدیبایو) مونولوگی اجرا میکند که با سنگینی و جدیت غیرمنتظرهای فرود میآید. هارکورتِ جنیفر هالند با لحظهٔ آرام و درازمدت «قایق» پاداشی دریافت میکند و سینا آن رقص کوچک و شادمانی خصوصی را با قاببندی و بازی ظریفش میفروشد، وقتی متوجه میشود برای او اهمیت دارد. همین ضربات انسانی باعث میشود اپیزودهایی که به دیالوگ و بازتوانی شخصیت تکیه دارند رضایتبخش باشند، حتی وقتی خط داستانی کلی فصل در یک نقطه متوقف میماند یا کند پیش میرود.
طراحان داستان ممکن است اشاره کنند که «Full Nelson» همهٔ نخها را نمیبندد. واقعاً لازم نیست: گاهی مخاطبان صرفاً بهخاطر علاقهٔ واقعی به آدمهای روی صفحه، Peacemaker را دنبال میکنند. گان این نکته را میداند و به آن تکیه میکند؛ فینال به تیم فرصت نفسی کوتاه میدهد — امکانی که بسیاری از اقتباسهای کامیکی فراموش میکنند فراهم کنند و همین نکته یکی از نقاط قوت فصل در زمینهٔ شخصیتپردازی است.

چندجهانیها، با هدف و قصهمحور
یکی از جسورانهترین اقدامات فصل دوم، چگونگی بهکارگیری واقعیتهای موازی است. سریال جهان چندجهانی را بهعنوان یک ترفند نمایشی مطرح نمیکند، بلکه از آن بهعنوان ابزار عملیاتی استفاده میکند. در ستاد A.R.G.U.S.، ریک فلگ پدر با بازی فرانک گریلو کارکنان بداقبال را به قلمروهایی نیمهجدا و خیالانگیز میفرستد — از کاریکاتورهای قاتلِ سرسبز و آبنباتی گرفته تا بیابانهای زامبیزده و حتی روزنهای به خلأ مطلق. تخیل بصری گان و سلیقهٔ موسیقایی او این توالیها را به صحنههای کوتاه، فشرده و بهیادماندنی تبدیل میکند که هم سرگرمکنندهاند و هم از نظر بصری شاخص.
این نوع مشخصهگرایی چیزی است که دنیای سینمایی مارول گاهی در حفظ آن دچار مشکل شد. چندجهانی مارول گاهی تبدیل به بافت پیوسته و حجیمی میشد که وعدههای کراساوور و کمرنگ شدن روایت را در پی داشت؛ آمدههایی که گاهی انسجام روایی را تضعیف کردند. Peacemaker از این دام پرهیز میکند و هدف چندجهانی را محدود میسازد: راهحلی عملی برای زندانیسازی و مهار. این تصمیم باعث میشود خطرها واضح و قابلفهم بمانند، حتی در میان نوسانهای لحن سریال که از طنز فیزیکی تا تراژدی و وحشت تغییر میکند.
مقایسهها و زمینهٔ تاریخی
اگر از Guardians of the Galaxy تا The Suicide Squad را دنبال کردهاید، ریتم گان برایتان آشناست: انرژی دیوانهوار که گهگاه با لطافت حقیقی قطع میشود. فصل دوم Peacemaker دقیقاً در همان شاخه قرار میگیرد — کمتر یک سرقت کیهانی و بیشتر یک درام خانوادگی زخمی شده با خون و شوخی. این فصل در زمانی منتشر میشود که گفتوگوی گستردهتری دربارهٔ «خستگی چندجهانی» در صنعت جریان دارد. استودیوها زمانی روی خطهای زمانی موازی بهعنوان موتور غافلگیری حساب باز میکردند؛ حالا مخاطبان انتقادات دقیقتری دارند و خواهان عمق احساسی یا اهداف روشناند، نه صرفاً حضور شخصیتها برای خوشخدمتی طرفداران.
Earth-X: مهیجترین انحراف فصل
پیش از تنش و لحن نسبتاً آرام فینال، سریال انحراف جسورانهای به Earth-X انجام داد — واقعیتی که ایدئولوژی نازیها در آن پیروز شده و نوادگانشان حکومت میکنند. این اپیزودها برجستهترین بخش فصلاند: پرتنش، زننده و گاهی ترسناک. فرار آدیبایو از دست جمعیت بهاندازهٔ یک آزمون شخصیتی با رنگبندی وحشتآمیز موثر است؛ سریال همچنین از نابخردی کریس در دنیایی که پرچمهای قرمز مانند آویزها بهنوبت برافراشتهاند، موقعیتهای کمیک استخراج میکند.
طرفداران هم مطابق انتظار واکنش نشان دادند. قوس Earth-X شامل بالاترین امتیازهای فصل است، چون هم خطر را احساسپذیر کرد، هم ستیزهجویی را در قالب هجو نشان داد و هم ریسک احساسی پذیرفت که به ارتقای کل مجموعه کمک کرد. قابلتوجه است که وقتی «Full Nelson» از آن دنیا فاصله میگیرد و عمدتاً از بازگشت به پرسشهای جذابتر آن چشمپوشی میکند، بینندگان احساس نارضایتی و «حققتان را ادا نکردند» کردند.

لغزش فینال: وعدهای که به تعویق افتاد
«Full Nelson» با یک ترتیببندی پایان مییابد. ریک فلگ — که مدتها با کریس اختلاف داشته — قهرمان ما را ربوده و او را در Salvation، واقعیتی زندانگونه ساختهشده برای مهار قدرتهایی که برای زندانهای معمولی خطرناکاند، رها میکند. این یک پیچش با ریسک بالا است، اما بیشتر بهعنوان پلی به برنامههای آیندهٔ DCU عمل میکند تا یک پایان رضایتبخش برای فصل. اظهارات بعد از پایان جیمز گان این نکته را صریح میکند: این نتیجهگیری برای تکامل دنیای DC و پروژههای مرتبط با Checkmate اهمیت دارد. این قاببندی فرامتنی در تئوری هیجانانگیز است، اما در عمل میتواند آزاردهنده باشد چرا که حس تمامیت و خودکفایی فصل را تضعیف میکند.
نقدپرداز فرضی فیلم، آنا کوواکس، برداشت صریحی ارائه میدهد: «فصل دوم Peacemaker زمانی شکوفا میشود که تمرکز خود را حفظ کند — منافع شخصی، هجو تیز و صحنههای خلاقانه. تصمیم فینال برای هل دادن داستان به داخل پیوستگی DCU خطر از دست دادن صمیمیتی را دارد که فصل را میسرود.» نکتهٔ او بر یک تنش حقیقی تاکید میکند: روایتهای دنیای مشترک هم میتوانند یک سریال را غنی کنند و هم شتاب مستقل آن را رقیق کنند، و پیمودن تعادل میان این دو نیازمند ظرافت است.
پیامدهای صنعتی: ریسک پراکندگی سریالشده
طرح فینال صرفاً یک گزینهٔ روایی نیست؛ انتخابی استراتژیک است. گان و پیتر سفارن بهعنوان معماران یک DCU نوپا، متصلکردن این سریال به نقشههای بزرگتر را بهعنوان ساخت دنیای مسئولانه قلمداد میکنند. با این حال تاریخچهٔ MCU درس عبرتآمیزی دارد: وقتی اتصال سریالها و فیلمها به نمایش اجباری تبدیل شود، مخاطبان ممکن است واکنش نشان دهند یا خسته شوند. بینندگان ممکن است با خوشحالی در اپیکهای میانپلتفرمی همراه شوند اگر هر قسمت بهتنهایی پاداش داشته باشد. اگر DC فشار بیشتری برای تعقیبِ کراسپلتفرم اعمال کند، مخاطبان ممکن است همان فرسایش توجه را تجربه کنند که بخشهایی از تولیدات مارول را دنبال کرد.
از جهت سیاسی هم نکاتی وجود دارد: بهکارگیری محتوای Earth-X — تاریخچهٔ جایگزینِ فاشیستی — نشان میدهد رسانهٔ ابرقهرمانی هنوز میتواند با نگرانیهای معاصر درگیر شود. آن تمایل به ترکیب هجو، وحشت و احساسات صادقانه بخشی از امضای کارگردانی Peacemaker است و دلیل این که خروج از آن صداها اینقدر محسوس و گاهی ناهمخوان جلوه میکند.
پشت صحنه و نکات طرفداری
چند نکته برای طرفداران: رویکرد درگیرانهٔ گان (نویسندگی و کارگردانی چند اپیزود توسط او) دلیل ثبات لحن را توضیح میدهد؛ جان سینا همچنان به کمدی بدنی و آسیبپذیری آرام تکیه میکند تا ابرقهرمانی کارتونی. ساندترکهای سریال، که از امضاهای صوتی گان بهشمار میآیند، تغییرات لحن را بهخوبی برجسته میکنند. واکنش جامعهٔ مخاطبان پرجنبوجوش بوده است: شبکههای اجتماعی پر از تمجید از اپیزودهای Earth-X و ناخرسندی از پایان معلق فینال بود. IMDb و دیگر پلتفرمها کاهش نسبی در امتیاز کاربران برای «Full Nelson» را ثبت کردند، که بازتاب تقسیم گستردهتر بین تحسین نقدی فصل بهعنوان یک کل و نارضایتی نسبت به مانور پایانی آن است.

این وضعیت DCU و بینندگان را به کجا میبرد؟
چند آیندهٔ محتمل وجود دارد: ادامهٔ مستقیم Peacemaker، اسپینآف مرتبط با Checkmate، یا کراساوورها در عناوین بزرگتر DC مانند Man of Tomorrow. هر مسیر میتواند موفق باشد — یا توجه را پراکندهتر کند. در حال حاضر، فصل دوم این سریال بهعنوان یک تجربهٔ عمدتاً موفق ایستاده است: تلویزیون ابرقهرمانی مبتنی بر شخصیت که هم میتواند خندهدار، هم ناراحتکننده و هم مبتکرانه باشد.
اگر دنبال محتوای مشابه در HBO Max هستید، Doom Patrol را امتحان کنید برای رویکردی عجیب و شخصیتمحور دیگر دربارهٔ قهرمانان آسیبدیده، یا Watchmen را برای تحلیل تاریکتر و روشنتر سیاسیِ کمیکها.
در نهایت، فصل دوم Peacemaker اثباتی است بر اینکه سریالهای ابرقهرمانی هنوز جا برای شگفتزده کردن دارند. این فصل در شخصیتپردازی، خطرات ارائهشده از طریق واقعیتهای موازی و ترکیب بیباکانهٔ لحن موفق است. مشکل اصلیاش — موکول کردن حل و فصلها به فرنچایزی وسیعتر — مشکلی قابلحل است، به شرط آنکه DCU یادش بماند قبل از آنکه داستانها را در تار و پود بزرگتر ببافد، به هر روایت اجازهٔ پایان مستقل بدهد.
یک اندیشهٔ پایانی: از سفر لذت ببرید تا زمانی که هست. وقتی سریالی اینقدر ویژه فرصت ریسکپذیری پیدا میکند، خودِ این شجاعت بهتنهایی سزاوار جشن گرفتن است.
ارسال نظر