8 دقیقه
از پارودی جنایات واقعی تا کمدی-معمایی ابرقهرمانی
یک اسپینآف تلویزیونی جدید که پیرامون جیمی اولسن — عکاس تیزبین و کلهشق روزنامه دیلی پلنت که اخیراً در فیلم سوپرمن جیمز گان دیده شد — ساخته میشود، رسماً در مرحله توسعه قرار دارد و تیم خلاق پشت آن نشان میدهد که قرار است لحن دنیای نمایشی دیسی را به سمتی متفاوت هدایت کند. بر اساس گزارش The Hollywood Reporter، دن پرل و تونی یاسندا، زوج شناختهشده که با سریال طنز-پارودی «آمریکن وندال» (American Vandal) جوایزی همچون امی و پیبادی کسب کردهاند، قرار است نگارش، تهیه اجرایی و وظیفه شاورانر را برای این سریال بر عهده داشته باشند و اسکایلِر گیزوندو نقش جیمی اولسن را بازی خواهد کرد.
این پروژه یک درام معمولی ابرقهرمانی نیست. از آنجا که پرل و یاسندا سابقه کار بر روی طنزهای معمایی و ساختارشکن دارند، انتظار میرود سریال به سمت یک کمدی-معمایی متمایل شود: جیمی اولسن و چند گزارشگر دیگر دیلی پلنت (با این فرض که لوئیس لین و کلارک کنت بهعنوان نقشهای اصلی کنار گذاشته میشوند) پروندههای عجیب و غریبی را دنبال میکنند که اغلب با دشمنانی مواجهاند که تواناییهای ماورایی یا فراقدرتی دارند. ترکیب گفتگوهای داخل خبرگزاری، ریتمهای سریالی معمایی و طنزی خودآگاه، از عناصر کلیدی خواهد بود که سریال را به سمت یک تجربه نو و متفاوت سوق میدهد.
سبک و لحن — چه انتظاری داشته باشیم
اگر از ریتم طعنهآمیز و رویکرد شبهمستند «آمریکن وندال» لذت بردید، میتوانید انتظار یک کالبدشکافی بازیگوشانه از کلیشههای ژانر را داشته باشید. این سریال را میتوان تا حدودی تلفیقی از رویههای روزنامهنگاری و یک پروندهٔ معمایی کتاب کمیک تصور کرد که با نگاهی طعنهآمیز و خودآگاه همراه است — خویشاوندی لحن با «پیسمیکِر» جیمز گان که ترکیب موفقی از اکشن کمیکبوکی خشن و کمدی غیراجتماعی برای HBO Max بود، مشهود است. طرفداران بیپروایی هارلی کوین یا رویکرد شخصیتمحور سریالهایی مثل گاتهام ممکن است این اسپینآف را بپسندند، هرچند فضای دیلی پلنت به این سریال زاویهای خبرگزاری میبخشد که کمتر در آثار ابرقهرمانی دیده شده است و همین نکته میتواند وجه تمایز و جاذبهٔ اصلی آن برای مخاطبان علاقهمند به سریالهای ابرقهرمانی و روزنامهنگاری همزمان باشد.

ویلن فصل اول: گوریلا گراد
طبق گزارشها، تمرکز فصل اول قرار است بر روی گوریلا گراد باشد — میمون فوقالعاده هوشمند و قدرتمند تلهپاتیک که حاکم شهر مخفی گوریلا سیتی است. گوریلا گراد که بهعنوان یکی از دشمنان دیرینهٔ شخصیت فلش شناخته میشود و توسط جان بروم و کارماین اینفانتینو در سال 1959 خلق شد، لحن علمی-تخیلی با مفاهیم پیچیده را وارد داستان میکند و نوعی شرارت را معرفی میکند که هم میتواند هراسانگیز باشد و هم بهطور بالقوه آبستره و مضحک بهنظر برسد؛ همین تضاد است که امکان ایجاد لحظات کمدی سیاه و همچنین تهدیدات جدی را فراهم میآورد. هنر پرل و یاسندا در توازن میان شدت تهدید گراد و ضربات کمدی، معیاری کلیدی خواهد بود که نشان میدهد آیا لحن سریال ثابت و قانعکننده باقی میماند یا خیر.
در پشت صحنه، جیمز گان و پیتر سفان بهعنوان تهیهکنندگان اجرایی از طرف استودیوهای DC حضور خواهند داشت و گلن ویسمن مدیریت طرف تولید دیسی را بر عهده خواهد داشت. سوابق پرل و یاسندا — از موفقیتهای جشنوارهای «آمریکن وندال» تا کارهایشان در «Players»، «Strays» و اپیزودهایی از «Chad Powers» — نشان میدهد که آنها برای ترکیب طنز ستیزهجویانه، پرورش شخصیتهای قابلپیگیری و روایت معمایی در قالبی سریالی مناسباند. تجربهٔ آنها در مدیریت روایتهای شبهمستند و بازی با توقعات مخاطب میتواند به خلق یک سریال کمدی-معمایی تبدیل شود که هم عاشقان کمیکبوک و هم علاقهمندان نقد رسانهای را جذب کند.
نکتهٔ جالب: جیمی اولسنِ اسکایلِر گیزوندو یکی از نقشهای کمکی بود که در سوپرمنِ گان بیشتر از بقیه مورد توجه قرار گرفت و منابع مختلف این مورد را بهعنوان یکی از دلایلی ذکر کردهاند که به رشد ایدهٔ اسپینآف کمک کرد. تمرکز بر یک شخصیت فرعی که قبلاً توانایی ایجاد همدلی و کنجکاوی در بین تماشاگران را داشته، نمونهای از روند فعلی دنیای محتوا است که در آن استودیوها و سرویسهای پخش برای گسترش جهان داستانی به سراغ کاراکترهای جانبی میروند و با تغییر لحن یا ژانر آزمایش میکنند.
این پروژه نمونهای از یک گرایش رو به رشد است: جهانهای روایی مدیریتشده توسط استودیوها و سرویسهای استریم روزبهروز بیشتر به ساخت اسپینآفهایی حول کاراکترهای پشتیبان روی میآورند و بهدنبال استخراج فرصتهای نوآورانه لحن و فرم از IPهای شناختهشدهاند. اینکه آیا سریال جیمی اولسن به پلی هوشمندانه برای اتصال لحنهای متفاوت تبدیل خواهد شد یا صرفاً یک کار شلوغ و تخصصی شبانه خواهد بود که مخاطبی محدود دارد، بستگی به توانایی سازندگان در تعادل دادن میان احساسات، شوخطبعی و میزان ادعاهای علمی-تخیلی یا کمیکبوکی دارد.
یک یادداشت کوتاه در پایان: بهروزرسانیهای مربوط به بازیگران، فازهای اولیهٔ نگارش و فیلمنامهها را دنبال کنید — ترکیب کنجکاوی روزنامهنگاری با عجایب و نابهنجاریهای ابرقهرمانی میتواند این اثر را به یکی از جسورانهترین و خلاقانهترین سرمایهگذاریهای دیسی در عرصهٔ تلویزیون تبدیل کند. از منظر سئوی محتوایی، کلیدواژههایی مثل «جیمی اولسن»، «اسپینآف دیسی»، «سریال کمدی-معمایی»، «گوریلا گراد» و «پیسمیکر» را میتوان بهطور طبیعی در متن گنجاند تا علاقهمندان محتوای ابرقهرمانی و طرفداران کمیکبوک راحتتر به این خبر دسترسی پیدا کنند.
در ادامه، برای درک بهتر موقعیت این اسپینآف در چارچوب استراتژی محتوایی دیسی و بازار سرگرمی، لازم است چندین بُعد را بررسی کنیم: تاریخچهٔ اسپینآفها در دنیای کمیک، نقش روزنامهنگاری در روایتهای ابرقهرمانی، و تأثیر انتخاب لحن (tone) بر جذب مخاطب و هویت برند. این سریال فرصتی دارد تا نشان دهد چگونه یک شخصیت فرعی کلاسیک میتواند با تغییر زاویهٔ دید و تغییر ژانر به عنوان موتور خلاق برای توسعهٔ IP عمل کند؛ نمونههایی از این نوع حرکت را پیش از این در صنعت دیدهایم که گاهی به موفقیتهای بزرگ و گاهی به آثار فراموششده منجر شدهاند.
نخست، از منظر تاریخچهٔ کمیک: شخصیت جیمی اولسن ریشههای عمیقی در تاریخ کمیکبوکهای سوپرقهرمانی دارد و از دههها پیش در نقش گزارشگری که با قهرمانان سروکار دارد ظاهر شده است. وقتی یک اسپینآف او را از دل داستانهای کلاسیک خارج کرده و در مرکز روایت قرار میدهد، این به معنای فرصت بررسی هویت رسانهایِ دنیای ابرقهرمانی نیز هست. از منظر محتوایی، روایتهایی که به زاویهٔ دید خبرنگار میپردازند، امکان نقد پدیدهٔ قهرمانسازی رسانهای، پوشش خبری بحرانهای ابرقهرمانی و هزاران موضوع جانبی دیگر را فراهم میآورند که هم برای مخاطب عام جذاب است و هم برای منتقدان فرهنگی ارزش تحلیل دارد.
دوم، از منظر تولید و ساختار: حضور تهیهکنندگان اجرایی قدرتمند مثل جیمز گان و پیتر سفان همراه با نظارت توسعهٔ دیسی توسط گلن ویسمن، نشان میدهد که پروژه از پشتوانهٔ ایدهپردازی و منابع قابلتوجهی برخوردار است. اما موفقیت نهایی به مدیریت لحن، انتخاب کارگردانان اپیزودی و بازیگران مکمل بستگی خواهد داشت؛ بهویژه وقتی با دشمنی مانند گوریلا گراد روبهرو هستیم که طراحان تولید، جلوههای ویژه بصری و تدوین را درگیر میکند تا هم تهدیدات جدی را تصویر کند و هم جنبههای طنزآمیز آن را حفظ کند.
در نهایت، از منظر مخاطب و بازاریابی، این سریال باید بتواند دو مخاطب مجزا را همزمان جذب کند: طرفداران سنتی کمیکبوک و تماشاگرانی که به کمدیهای معمایی با نگاه رسانهای علاقه دارند. ترکیب مناسب از ارجاعات کمیکبوکی، توسعهٔ شخصیت و طنز خودآگاه میتواند مخاطبان را راضی کند، در حالی که زیادهروی در هر یک از این عناصر ممکن است قطعات دیگر را تضعیف کند. به همین دلیل توصیه میشود تیم خلاق از آزمایشهای کنترلشده در فصل اولیه استفاده کند و بازخوردهای بیننده و منتقد را برای تنظیم فصلهای بعدی لحاظ نماید.
منبع: smarti
نظرات
بادراه
کار با شخصیت فرعی همیشه خطر داره، من تو یه پروژه دیدم اول میترکونه بعد آروم میشه. امیدوارم این یکی کنترل شده باشه و شلخته نشه
آرمین
این خبر جدیه؟ اسپینآف جیمی با گوریلا گراد؟ اگه واقعیه باید ببینیم جلوهها و حس کمدی کار رو خراب نمیکنه 🤔
بیونیکس
با تجربه پرل و یاسندا منطقیه، کمدی معمایی به جیمی میاد، ولی گوریلا گراد رو باید دید، اگه بد اجرا شه عجیب و مضحک میشه
مچبایت
یعنی از پارودی جنایات واقعی تا جیمی اولسن؟ انتظار نداشتم اینقدر ریسک کنن، ایده جالبیه ولی نگرانم لحنش آشفته بشه...
ارسال نظر