8 دقیقه
پس از یک دهه فاصله، زامبیلند ممکن است بازگردد
روبن فلیشر، کارگردانی که فیلم اصلی زامبیلند را به یک موفقیت غیرمنتظرهٔ طرفداران تبدیل کرد، تأیید کرده است که گفتوگوهای اولیه دربارهٔ ساخت سومین قسمت در جریان است. در مصاحبههای اخیر او با رسانههای سرگرمی گفته که امیدوار است ریتم دهسالهٔ عجیب این فرنچایز را حفظ کند — ۲۰۰۹، ۲۰۱۹ و احتمالاً ۲۰۲۹ — و اضافه کرده که مذاکرات برای بازگرداندن بازماندگان رنگپریده و عجیبوغریب به سینماها از همین حالا آغاز شده است.
فیلمهای زامبیلند همواره جایگاه مشخصی در سینمای کمدی-ترسناک داشتهاند: ترکیبی از خشونت اسلپاستیک، ارجاعهای فرهنگ پاپ و هستهای نسبتاً احساساتی و دلنشین. فیلم اول (۲۰۰۹) با آرامی عرضه شد اما خیلی سریع محبوب شد و حدود ۱۰۲ میلیون دلار در سراسر جهان از بودجهٔ ۲۴ میلیون دلاری بهدست آورد؛ موفقیتی که با توزیع خانگی و تبلیغات دهانبهدهان رشد کرد. این موفقیت به پیشرفت حرفهٔ بازیگران جوان آن، از جمله اما استون و جسی آیزنبرگ، کمک چشمگیری کرد و نقش کوتاه اما بهیادماندنی بیل موری را در خاطرهٔ طرفداران تثبیت نمود.
در کنار دادههای گیشه، اهمیت فرهنگی زامبیلند نیز قابل تامل است؛ فیلمی که بهواسطهٔ فضا و شخصیتپردازیهایش توانست بین فیلمهای سنتی زامبی و کمدیِ مخاطبپسند، پلی بسازد. موتورهای جستجو و علاقهمندان به سینما اغلب از زامبیلند بهعنوان نمونهای از موفقیت در ترکیب ژانر یاد میکنند که ضمن حفظ لحظات خندهدار، توانست احساس و صمیمیت را هم وارد روایت کند — عاملی که برای بازاریابی دیجیتال و جلب مخاطب جوان در سالهای بعدی اهمیت داشت.
چه چیزی دنباله را متفاوت کرد — و چرا قسمت سوم هنوز میتواند موفق باشد
اگر پروژهٔ سوم جلو برود، پرسشهای طبیعی دربارهٔ لحن و وسعت آن مطرح میشود. آیا فیلم جدید به سمت اکشن و جلوههای نمایشی سنگینتر خواهد رفت یا به کمدیِ جمعمحور و شخصیتمحورِ کمریختی که نقشهایی چون کلمبوس، تالاهاسی، ویچیتا و لیتل را ماندگار کرد، بازمیگردد؟ بازار فعلی سینما به دوام فرنچایزها گرایش دارد، اما تماشاگران هم برای ایدههای تازه پاداش قائل میشوند. بنابراین زامبیلند ۳ موفق باید هم جذابیت و شوخطبعی نسخهٔ اصلی را محترم بشمارد و هم عنصر یا زاویهای تازه عرضه کند — ترکیبی که در بهینهسازی برای موتورهای جستجو و جذب مخاطب جدید اهمیت دارد.
از منظر نگارش فیلمنامه و تولید، قسمت سوم میتواند از چند مسیر حرکت کند: حفظ تمرکز بر پویایی میان شخصیتها، ورود شخصیتهای جدیدِ جذاب، یا گسترش جهان روایت با پرداختن به تاثیرات اجتماعی و فرهنگیِ همهگیری زامبیها. هرکدام از این رویکردها فرصتهای متفاوتی برای خلق سکانسهای طنزآمیز، لحظات احساسی و صحنههای اکشن فراهم میکند. ضمن این که انتخاب بین فیلمنامهٔ اقتصادی و یک بلاکباستر با بودجهٔ بالا نیز روی تصمیمگیریِ توزیع (سینما یا پلتفرم استریمینگ) و استراتژی بازاریابی تأثیر میگذارد.

انشعابی در مسیر حرفهٔ فلیشر — رد کردن Mission: Impossible
در همان مصاحبهها، فلیشر به یک دوراهی جالب در مسیر حرفهاش پس از فیلم اول زامبیلند اشاره کرد: هالیوود به او فرصتی برای کارگردانی مأموریت غیرممکن ۴ پیشنهاد داد. او در نهایت این پیشنهاد را رد کرد چون حس میکرد برای هدایت یک فیلم بلاکباستر در آن سطح آمادگی ندارد و به جای آن فیلم کمدی کوچکتری با عنوان 30 Minutes or Less ساخت. فیلمی که او رد کرد بعدتر تحت هدایت برد برد (Brad Bird) به Ghost Protocol تبدیل شد — همان قسمت که بهعنوان نقطهٔ عطفی در بازسازی مجموعه به یک فرنچایز اکشن مدرن و پرجنبوجوش شناخته میشود.
این خاطره و تصمیم، واقعیتی گستردهتر در صنعت فیلم را برجسته میکند: کارگردانها اغلب بین پروژههای خلاقانهٔ شخصی و آثار عظیمِ استودیوییای که میتوانند مسیر حرفهایشان را دگرگون کنند، انتخاب میکنند. مسیر فلیشر پس از آن با ترکیبی از آثاری در قالب استودیو (شامل Venom) و فیلمهای ژانریِ مردمی ادامه یافت، اما زامبیلند همچنان بهخاطر لحن و تأثیر فرهنگیاش در کارنامهٔ او برجسته باقی مانده است.
زمینه و مقایسهها
زامبیلند در کنار فیلمهایی مثل Shaun of the Dead بهعنوان نقاط مرجع در زیرژانر «کمدیِ زامبی» قرار میگیرد. بر خلاف ترسناکهای بقا که اغلب حالتی خشن و تاریک دارند، این آثار از مردگان متحرک بهعنوان پسزمینهای برای کمدی شخصیتمحور و هجو اجتماعی استفاده میکنند. در سالهای اخیر صنعت سینما نسبت به بازگشتهای دههپسازنسخهٔ اول و تجدید حیات نوستالژیک تمایل نشان داده است — الگویی که هم میتواند سودآور باشد و هم از نظر خلاقانه پرخطر.
مقایسه با Shaun of the Dead و نمونههای مشابه نشان میدهد که موفقترین آثار این زیرژانر آنهایی هستند که توازن دقیقی بین شوخی و احساس برقرار میکنند، و بهطور همزمان از ارجاعات فرهنگِ عامه بهره میبرند بدون این که داستانِ اصلی را فدا کنند. اگر فلیشر و تهیهکنندگان تصمیم به ادامهدادن بگیرند، یافتن تعادل میان نوستالژی و جرقهٔ خلاق تازه یکی از ضروریات خواهد بود تا هم منتقدان و هم مخاطبان قدیمی و جدید راضی نگه داشته شوند.
نقد فیلم آنا کووَکس میتواند نکات کلیدی را روشن کند: «آمیختهٔ اولیهٔ زامبیلند از شوخی و دلشکستگی نادر است.» او ادامه میدهد که «یک فیلم سوم باید آن مسیر عاطفی را حفظ کند و در عین حال زاویهٔ تازهای پیدا کند — وگرنه خطر تکرار ضربات آشنا را دارد تا گسترش جهان.» این دیدگاه برای کسانی که دربارهٔ استراتژی فیلمنامه و جهتگیریِ هنری تصمیم میگیرند، بسیار کاربردی است.
هواداران باید به چه نکاتی توجه کنند
پرسشهای کلیدی همچنان باقی است: آیا اما استون و جسی آیزنبرگ بازمیگردند؟ آیا فرنچایز میتواند از خستگی ناشی از ادامهٔ بیهدف (franchise fatigue) دوری کند؟ و آیا فیلمسازان میتوانند داستانی بیابند که جهش دهسالهٔ دیگر را توجیه کند؟ فلیشر اشاره کرده که پروژههای دیگری هم در دست دارد، بنابراین زمانبندی و اولویتهای استودیویی تعیینکننده خواهند بود. توافقهای بازیگران، دستمزدی که خواسته میشود، و تقویم کاریِ ستارگان میتواند تمام برنامهٔ تولید را جابهجا کند.
همچنین جایگاه برای جزئیات پشتصحنه وجود دارد که میتواند برای طرفداران جالب باشد. جهش فروش خانگی نسخهٔ اصلی و حضور غافلگیرکنندهٔ بیل موری نمونههایی از عناصر غیرمنتظرهاند که میتوانند یک فیلم کمخرج را به یک نقطهٔ عطف فرهنگی تبدیل کنند. بنابراین بازاریابی و تیزرهای هوشمند میتوانند نقش مهمی ایفا کنند — از تبلیغات ویروسی در شبکههای اجتماعی گرفته تا همکاری با پلتفرمهای استریمینگ برای نسخههای ویژه و محتوای الحاقی.
طرفداران به دنبال اعلامیههای بازیگری، نشتهای فیلمنامهای و این خواهند بود که آیا سازندگان عاقبت به نمایش سینمایی متعهد میمانند یا اولویت را به عرضهٔ استریمینگ میدهند. در دورهٔ پساصنعت فیلمسازی که استودیوها و سرویسهای پخش رقابت شدیدی برای محتوا دارند، تصمیم دربارهٔ مسیر توزیع میتواند به اندازهٔ خود فیلم تعیینکننده باشد — هم در بازدهٔ مالی و هم در دیده شدن فرهنگی.
چه زامبیلند ۳ در ۲۰۲۹ ساخته شود یا در زمانی دورتر، این پدیده نشان میدهد که چگونه یک فیلم با بودجهٔ نسبیِ پایین اما اعتمادبهنفس خلاقانه میتواند بر مسیر حرفهای بازیگران و استودیوها تأثیر بگذارد. در حال حاضر مذاکرات و امیدها زندهاند — و برای بسیاری از بینندگان، همین موضوع بهتنهایی دلیلی برای محتاطانه خوشبینی است.
یادداشت پایانی: اگر فلیشر بتواند مرکز عاطفی فیلم اول را با قصهپردازی تازه و انتخاب بازیگر هوشمند بازپیوند دهد، زامبیلند ۳ میتواند سرودی خوشایند و دیرهنگام در کانن کمدی-زامبی باشد — اثری که هم برای طرفداران قدیمی دلپذیر است و هم برای مخاطبان جدید جذابیت دارد.
منبع: smarti
ارسال نظر