8 دقیقه
هشدار اسپویل
وینس گیلیگان — نیروی خلاق پشت سریال Breaking Bad و اسپینآف تحسینشدهاش Better Call Saul — اخیراً دیدگاهی بازیگوشانه اما روشنکننده درباره سرنوشت سائول گودمن (جیمی مگیل) و دیگر شخصیتهای محبوب ارائه داد. در مصاحبه با برنامه The Rich Eisen Show درباره پروژه جدیدش Pluribus، گیلیگان طنزی تاریک را با دلبستگی واقعی به دنیایی که ساخته بود ترکیب کرد و به طرفداران راههای تازهای برای تصور زندگی پس از پایان سریالها پیشنهاد داد. این نوع اظهارنظرها نه تنها کنجکاوی هواداران سریالهای پرطرفداری مانند Better Call Saul و Breaking Bad را برمیانگیزد، بلکه به تحلیلهای عمیقتر درباره نحوه بستهشدن داستانها و نقش سازنده در شکلدهی به روایت نیز دامن میزند.
قسمتهای پایانی Better Call Saul جیمی مگیل را در حال قبول مسوولیت جرمهایش و رفتن به دورهٔ طولانی زندان نشان داد؛ در نتیجهای که بسیاری از بینندگان آن را نهایی و قطعی تلقی کردند. وقتی آیزن پرسید گیلیگان فکر میکند اکنون سائول کجا باشد، شورانر با چشمکی پاسخ داد: «فکر میکنم دونالد ترامپ او را عفو کرده.» این جمله خندههایی را در استودیو برانگیخت، اما گیلیگان سپس با تصویر واقعیتری حرفش را تقویت کرد: او میتوانست سائول را دوباره بیرون در دنیا تصور کند، در تبلیغات تلویزیونی خودش را بفروشد و همان کاری را انجام دهد که بهتر از هر چیز دیگری بلد است—تقلّب و زیرکی جلوی دوربین.
هویل، شخصیت سرزندهٔ خیابانی و سایر خطوط باز
گیلیگان همچنین به هویل بابینو (Huell Babineaux)، محافظ غولآسای جیببُر سائول، اشاره کرد. وقتی از او پرسیده شد که آیا ممکن است هویل به نیواورلئان رفته باشد، گیلیگان صراحتاً گفت که از سرنوشت دقیق او مطمئن نیست اما گفت به نظرم این شخصیت احتمالاً راهی برای حفظ آزادی و ادامهٔ زندگیاش یافته — رفتاری که کاملاً با یک اپراتور زیرک و کمی لوتیصفت سازگار است. این نکته یادآور میشود که شخصیتهای درجه دوم در سریالهایی مانند Better Call Saul و Breaking Bad اغلب داستانهای ناگفتهای دارند که میتواند فضای زیادی را برای تئوریپردازی طرفداری، داستانهای فرعی، و بحثهای منتقدانه فراهم کند.

گیلیگان همان سخاوت احتمالی را نسبت به اسکایلر و والتر جونیور از Breaking Bad نیز نشان داد و ابراز امیدواری کرد که آنها پس از تروما و رخدادهایی که شاهدش بودیم توانستهاند زندگیشان را بازسازی کنند. او به شوخی گفت که ممکن است والت جونیور کتابی نوشته یا پادکستی راهاندازی کرده باشد درباره پدرش — اشارهای هوشمندانه به نحوهای که رسانههای امروزی روایتهای جنایی و داستانهای خانوادگی را بازیابی، بازتفسیر و تجاریسازی میکنند. این نوع بازاندیشی درباره سرنوشت شخصیتها هم به بحثهای مربوط به بازسازی شخصیت پس از تراژدی میپردازد و هم به نقش رسانه و روایتپردازی در شکلدهی حافظه جمعی.
فراتر از شوخیها، اظهارات گیلیگان به روندهای بزرگتری در روایت تلویزیونی اشاره دارد: بینندگان خواهان بستهشدن هستند اما در همان حال از پایانهای باز لذت میبرند که به جوامع طرفداری اجازه میدهد مسیرهای جایگزین را تصور کنند. Better Call Saul و Breaking Bad در کنار هم جزو پربحثترین درامهای تلویزیونی قرن بیستویکم قرار گرفتهاند زیرا تعادل میان پیامدهای اخلاقی و عمق انسانی شخصیتمحور را بهخوبی برقرار میکنند. این توازن بین پیامدهای اخلاقی (moral consequence) و پیچیدگی شخصیتی باعث شده تا بحثهای تحلیلی، نقد رسانهای و تولید محتوای طرفداری همچنان درباره آنها ادامه داشته باشد.
مقایسه با سایر پایانهای شناختهشدهٔ «پریستیژ» تلویزیون — از قطع ناگهانی و مبهم The Sopranos تا پایان تأملبرانگیز Mad Men — نشان میدهد که گیلیگان تمایل به پایانهایی دارد که حقیقت احساسی را بر راهحلهای داستانی کاملاً مرتب ترجیح میدهند. اعتراف در دادگاه در پایان Better Call Saul احساس درستی داشت و از نظر ساختاری و اخلاقی «پاداش» مناسبی برای مسیر شخصیتها بود، اما همین اظهارنظرهای بیتکلف گیلیگان باعث شده گفتوگوها و تحلیلهای طرفداری همچنان زنده بمانند و فضای حدس و گمان و تحلیل انتقادی را باز نگه دارد.
هواداران علاقهمند به جزئیات و تریویا قدردان خواهند بود که گیلیگان این مباحث را هنگام تبلیغ Pluribus مطرح کرد و یادآور شد که شورانرها اغلب جهانهای تلویزیونی خود را از پروژهای به پروژهٔ دیگر همراه میبرند. این انتقال ایدهها و تمها بین آثار مختلف یک سازنده (creator) نه تنها هویت هنری او را تقویت میکند، بلکه به منتقدان و تماشاگران امکان میدهد الگوها، مضامین تکرارشونده و دغدغههای اخلاقی یک کارگردان/نویسنده را در چندین اثر شناسایی کنند. فصل پایانی Better Call Saul از سوی هواداران و منتقدان بهخاطر خویشتنداری در روایت و وضوح اخلاقی تحسین شد، و بازتابهای فعلی گیلیگان نشان میدهد چرا این شخصیتها همچنان برای مخاطب جذاباند.
در زمینه تحلیل رسانهای و نقد تلویزیون، میتوان به چند محور فنی و مفهومی اشاره کرد که صحبتهای گیلیگان را معنیدارتر میکند: اول، مفهوم «بستهشدنِ احساسی» (emotional closure) که در پایان بهترِ سریال بهدست آمد، بهطور مجزا از بستهشدن روایی عمل میکند؛ یعنی پایان میتواند از منظر روایت قفل شده باشد اما از منظر احساسات و تفسیر برای مخاطب باز باقی بماند. دوم، نقش سازنده در حفظ مالکیت معنایی جهان داستانی — اینکه چگونه یک شورانر با ترکیب طنز سیاه و همدلی، بیننده را به بازاندیشی نسبت به قهرمانها وامیدارد — از جمله ویژگیهای برجستهٔ آثار گیلیگان است. سوم، تاثیر رسانههای جدید (کتابها، پادکستها، محتوای طرفداری) در بازتولید و بازخوانی داستانهای تلویزیونی، که گیلیگان به آن اشاره کرد، نشان میدهد چگونه روایتهای تلفیقی (transmedia storytelling) و فرهنگ true-crime بر درک مخاطب از شخصیتها تاثیر میگذارند.
چه سائول در یک خیال طنزآمیز مورد عفو قرار گیرد و چه دوباره جلوی دوربینِ تبلیغات شبانه ظاهر شود، لحن گیلیگان — بخشی مبهوت و بخشی دلسوز — حقیقتی ماندگار را تقویت میکند: شخصیتهای خوب طراحیشده مدتها پس از به پایان رسیدن تیتراژ در ذهن ما زنده میمانند. این پایداری شخصیتها باعث میشود طرفداران به روایتسازی ادامه دهند، نظریهپردازی کنند و محتوای جدید براساس آن جهانها تولید نمایند؛ از داستانهای کوتاه و کمیکها تا پادکستها و تحلیل ویدئویی در یوتیوب و توییتر.
به اختصار: گیلیگان با لحنِ نیمهطعنهآمیز و نیمهامیدوار خود، هم اشارهای به امکانات طنزآمیز آینده کرد و هم فضا را برای طرفداران باز گذاشت تا این قصهها را به شیوهٔ خود ادامه دهند. این روشِ روایتسازی و ارتباط با مخاطب یکی از دلایلی است که آثار او مانند Better Call Saul و Breaking Bad میلیونها طرفدار را در سطح جهانی جذب و حفظ کردهاند؛ آثارِ تلویزیونیای که هم به لحاظ هنری و هم از منظر اخلاقی قابلیت بحث و بررسی طولانیمدت را دارند و برای تحلیلگرانی که به موضوعات پیچیدهٔ شخصیتمحور و پایانهای باز علاقهمندند، منبع غنیای فراهم میکنند.
در ادامه میتوان جنبههایی عملیتر را نیز بررسی کرد: تأثیر اظهارات شورانر در تحلیلهای منتقدانه و تولید محتوای طرفداری ممکن است باعث شکلگیری «نظریههای پایان بدیل» شود که هم به حفظ محبوبیت سریالها کمک میکند و هم جریانهای درآمدی و توجه رسانهای را برای سازندهها و پلتفرمها افزایش میدهد؛ از بازنشر مصاحبهها تا خلق محتوای پشتیبان مثل مستند کوتاه یا مقالات تحلیلی. در سطح آکادمیک نیز، اینگونه مداخلههای خالق اثر در روایت پس از پخشِ پایان میتواند موضوع مطالعات رسانهای، تحلیل روایت و بررسی فرهنگ طرفداری قرار گیرد؛ حوزههایی که برای درک تعاملات بین سازنده، متن و مخاطب حیاتیاند.
در نهایت، این گفتوگوها نه تنها شوق طرفداران به دنبال کردن اخبار مرتبط با سازندگان و پروژههای بعدی آنها را تقویت میکند، بلکه نشان میدهد چگونه پایانهای هوشمندانه و حسابشده میتوانند مخاطب را برای سالها مشغول نگه دارند. بحث درباره سرنوشت سائول، هویل، اسکایلر و والتر جونیور نمونهای از همان پایداری است: شخصیتهایی که در حافظه فرهنگی جای میگیرند و باعث میشوند تا مخاطب به روشهای گوناگون به بازخوانی و تأویل آنها ادامه دهد.
منبع: smarti
نظرات
بیونیکس
یهجورایی شلختهست، طنز و جدیت همزمان گاهی تداخل ایجاد میکنه، ولی خب جذابیتش حفظ شده.
پمپزون
خوبه که سازنده ها گاهی سرنوشت شخصیتا رو باز میذارن، اینطوری جامعه طرفداری زنده میمونه و تحلیل ادامه داره
آرمین
واقعا گیلیگان جرات داره درباره سرنوشت نهایی شخصیتا شوخی کنه؟ اگه اینا رو جدی نگیریم...
توربو
معقول به نظر میاد، بسته احساسی هست ولی باز جای حدس زیاده
رودکس
وای، اون جملهی گیلیگان درباره عفو ترامپ خندهدار ولی تلخه... تصور سایول بیرون از زندان کلی سوال براش دارم!
ارسال نظر