8 دقیقه
تحقیقات مشاهدهای تازهای که در ژورنال Neurology منتشر شده نشان میدهد داروهای رایج گروه GLP-1 برای درمان دیابت از جمله برندهایی مانند Ozempic (سِماگلوتاید)، Trulicity (دولاگلوتاید) و Victoza (لیرگلوتاید) ممکن است با کاهش اندک احتمال بروز صرع در افراد مبتلا به دیابت نوع ۲ همراه باشند. این یافته یک سیگنال اولیه و امیدوارکننده است، اما قطعی تلقی نمیشود و نیاز به تأیید بیشتر دارد.
خلاصه مطالعه: پایگاه داده بزرگ، نشانههای محتاطانه
محققان با کاوش در سوابق یک پایگاه داده بزرگ سلامت در آمریکا، بزرگسالان مبتلا به دیابت نوع ۲ را که درمان با آگونیست گیرنده GLP-1 را شروع کرده بودند در مقابل کسانی قرار دادند که درمان با مهارکنندههای DPP-4 (معمولاً «گلیپتینها») را آغاز کرده بودند. تحلیل شامل 452,766 نفر با میانگین سنی حدود 61 سال بود که تقریباً نیمی از آنها داروی GLP-1 و نیمی دیگر داروی DPP-4 دریافت کرده بودند. هر فرد حداقل به مدت پنج سال پیگیری شد تا نتایج مناسب ثبت گردد.
در طول دوره پیگیری، در گروه مصرفکننده GLP-1 میزان تشخیص جدید صرع 2.35٪ بود (معادل 1,670 نفر) در حالی که در گروه DPP-4 این مقدار 2.41٪ گزارش شد (معادل 1,886 نفر). پس از تعدیل آماری بر اساس عواملی مانند سن، فشارخون بالا و بیماریهای قلبیعروقی، مصرف داروهای GLP-1 با کاهش تقریبی 16٪ در خطر بروز صرع در مقایسه با مهارکنندههای DPP-4 همراه بود. در میان داروهای GLP-1 مورد بررسی، سِماگلوتاید (عامل فعال در Ozempic) بیشترین همبستگی را نشان داد که توجه پژوهشگران را جلب کرده است.

معنای نتایج — و محدودیتهای واضح آنها
این مطالعه مشاهدهای است، نه تصادفیسازیشده. این تفاوت اهمیت دارد، زیرا همبستگی به معنی علیت نیست. همانطور که ایدی کورنلیوس، MD, PhD از دانشگاه Chung Shan در مقاله اشاره کرده، این نتایج یک سیگنال اولیه و ترغیبکننده هستند اما اثبات نمیکنند که داروهای GLP-1 بهطور مستقیم از بروز صرع پیشگیری میکنند. تنها کارآزماییهای تصادفی و کنترلشده (RCT) با طراحی مناسب میتوانند اثر علی را تعیین کنند.
شکافهای مهمی در سوابق مورد استفاده برای این تحلیل وجود دارد که میتواند بر نتایج تأثیر بگذارد. محققان به اطلاعاتی مانند سابقه خانوادگی صرع، فاکتورهای ژنتیکی، مصرف الکل یا دیگر مولفههای سبک زندگی که میتوانند خطر تشنج را تحتتأثیر قرار دهند، دسترسی نداشتند. علاوه بر این، عواملی که بر انتخاب نسخهنویسی تأثیر میگذارند — از جمله هزینه دارو، پوشش بیمهای یا شدت دیابت — ممکن است منجر به سوگیری شوند و تعیین کنند کدام بیماران داروهای GLP-1 دریافت کردهاند و کدامها DPP-4. در نهایت یک داروی جدیدتر، تیرزپاتاید (tirzepatide) که یک آگونیست دوگانه GLP-1/GIP است، در این مطالعه ارزیابی نشده چون در دوره زمانی مطالعه به طور گسترده در دسترس قرار نگرفته بود.
چرا محققان معتقدند داروهای GLP-1 ممکن است روی مغز تأثیر بگذارند
آگونیستهای گیرنده GLP-1 در اصل برای بهبود کنترل قند خون و کمک به کاهش وزن توسعه یافتند، اما تأثیرات آنها بر سیستم عصبی نیز به طور فزایندهای مورد بررسی قرار گرفته است. گیرندههای GLP-1 در بخشهایی از مغز بیان میشوند و شواهد تجربی نشان میدهد این داروها ممکن است اثرات ضدالتهابی، متابولیک و محافظتی سلولی داشته باشند که میتواند زمینهای برای اثرات نورونمحافظ (neuroprotective) ایجاد کند.
مکانیسمهای احتمالی که در حال بررسیاند شامل تعدیل التهاب عصبی (neuroinflammation)، بهبود عملکرد میتوکندریها، کاهش استرس اکسیداتیو، تأثیر بر بازسازی سیناپسی و حفظ پلاستیسیته عصبی است. همچنین منافع غیرمستقیم از طریق کنترل بهتر قند خون، کاهش بیماریهای قلبیعروقی و بهبود عوامل خطر متابولیک میتواند به سلامت بلندمدت مغز کمک کند. پژوهشهای پیشبالینی (حیوانی و سلولی) برخی از این مسیرها را تایید کردهاند، اما شواهد بالینی در انسان هنوز در مراحل اولیه و نه قطعی قرار دارد. علاوه بر این، پرسشهایی درباره عبور این مولکولها از سد خونی-مغزی (blood–brain barrier)، دوزها و نفوذ محلولی بین داروها وجود دارد که باید با مطالعات مکانیکی و تصویربرداری نوروبیولوژیک روشن شود.
پیامدها برای بیماران و پزشکان
در وضعیت حاضر، این مطالعه بهتنهایی احتمالاً تغییر فوری در رویههای نسخهنویسی ایجاد نخواهد کرد. داروهای GLP-1 پیش از این نقش رو به گسترشی در درمان دیابت نوع ۲ و چاقی دارند، بهویژه بهخاطر شواهد قوی در مورد فواید متابولیک، کاهش وزن و مزایای قلبی-عروقی برای برخی از نمایندگان این کلاس. هر مزیت اضافی محتمل در پیشگیری از صرع میتواند یک مزیت جانبی مهم باشد، بهخصوص که افراد مبتلا به دیابت در مقایسه با جمعیت عمومی در معرض خطر بالاتر تشنج و صرع قرار دارند.
پزشکان و بیماران باید دادههای جدید را با احتیاط تفسیر کنند. انتخاب درمان دیابت باید همچنان بر مزایای اثباتشده، پروفایل عوارض جانبی، هزینهها و اولویتهای فردی بیمار متمرکز شود. تا شواهد قویتری در قالب RCTها و مطالعات مکانیکی فراهم نشود، تغییر دستورالعملهای بالینی صرفاً بر اساس این نوع مطالعات مشاهدهای مناسب نیست. محققان در آینده به کارآزماییهای تصادفی، مطالعات فارماکوکینتیک و مطالعات ترکیبی نوروبیولوژیک نیاز دارند تا مشخص شود آیا درمانهای GLP-1 واقعاً خطر صرع را کاهش میدهند، کدام عامل یا عوامل در این کلاس مؤثرترند و آیا داروهای جدیدتری مانند تیرزپاتاید این پتانسیل را دارند یا خیر.
گامهای بعدی پژوهشی و سؤالات بهداشت عمومی
گامهای بعدی اولویتدار شامل طراحی و اجرای کارآزماییهای تصادفی و کنترلشدهای است که افراد را طی زمان دنبال کرده و نتایج نورولوژیک از پیشتعیینشده را گزارش دهند. علاوه بر آن، مطالعات حیوانی و سلولی به روشن شدن مکانیسمهای زیربنایی کمک خواهند کرد؛ برای نمونه بررسی تأثیرات دارو بر میتوکندری نورونها، مسیرهای التهابی میکروگلیا، و بیان پروتئینهای مرتبط با برانگیزشی عصبی (excitability) ضروری است.
تحلیلهای اپیدمیولوژیک تکمیلی و مطالعات پس از بازاریابی (post-marketing surveillance) نیز برای تایید سیگنال مشاهدهشده و ردیابی عوارض نادر مهم است. اگر ثابت شود که آگونیستهای GLP-1 خطر تشنج یا صرع را کاهش میدهند، این یافته میتواند راهبردهای مراقبت بلندمدت برای افراد مبتلا به دیابت نوع ۲ را تغییر دهد و تعامل بین اندوکرینولوژیستها و نورولوژیستها را گسترش دهد. از منظر سلامت عمومی، پرسشهایی درباره دسترسی عادلانه به این درمانها، هزینه-اثربخشی برای پیشگیری از عوارض عصبی و پیامدهای جمعیتی نیز مطرح خواهد شد که نیاز به تحلیلهای اقتصادی و سیاستگذاری دارد.
Expert Insight
دکتر مایا سینگ، متخصص نورولوژی و پژوهشگر بالینی، در مورد این نتایج اظهار داشت: «این یک سیگنال مشاهدهای جذاب و دارای توان آماری است که با کارهای پیشبالینی نشاندهنده خواص نورونمحافظ آگونیستهای گیرنده GLP-1 همخوانی دارد. اما باید محتاط باشیم — سردرگمی ناشی از دلیل تجویز (confounding by indication) و دیگر فاکتورهای اندازهنگرفته میتواند همبستگیهای فریبنده ایجاد کند. یک کارآزمایی تصادفی با تمرکز بر نتایج عصبی، گام بعدی ایدهآل خواهد بود.»
خلاصه اینکه داروهای دیابت گروه GLP-1 مانند سِماگلوتاید ممکن است همبستگیای که قبلاً کمتر مورد توجه قرار گرفته با کاهش وقوع صرع در افراد مبتلا به دیابت نوع ۲ داشته باشند. شواهد فعلی امیدوارکننده اما مقدماتی هستند: برای تغییر راهنماییهای بالینی یا ادعا درباره اثرات محافظتی بر مغز نیاز به تکرار نتایج در کارآزماییهای تصادفی، پژوهشهای مکانیکی و نظارت دارویی گستردهتر است. تا آن زمان، تاکید بر مدیریت جامع دیابت، کنترل فاکتورهای خطر قلبی-عروقی، و مراقبتهای مبتنی بر شواهد باقی خواهد ماند.
منبع: scitechdaily
ارسال نظر