دنباله ای متفاوت از بلک پنتر که نزدیک بود ساخته شود

بررسی نسخهٔ اولیهٔ ۱۸۰ صفحه‌ای واکاندا فاورِور و چگونگی تغییر مسیر فیلم پس از مرگ چدویک بوسمن؛ از ایدهٔ «مراسم هشت» تا تبدیل روایت به مرثیهٔ جمعی و تأثیرات هنری و اخلاقیِ این تصمیم.

4 نظرات
دنباله ای متفاوت از بلک پنتر که نزدیک بود ساخته شود

9 دقیقه

چگونه دنباله‌ای بسیار متفاوت از بلک پنتر نزدیک بود وجود داشته باشد

مرگ تراژیک چدویک بوسمن در سال ۲۰۲۰، هالیوود و به‌ویژه استودیوی مارول را واداشت تا درباره یکی از موردانتظارترین دنباله‌های خود بازاندیشی کند. آنچه بسیاری از طرفداران تا کنون نمی‌دانستند، وسعت تفاوت احتمالیِ فیلم Black Panther: Wakanda Forever بود. کارگردان ریان کوگلر اخیراً درباره پیش‌نویس اولیه‌ای ۱۸۰ صفحه‌ای صحبت کرده که محوریتش نه بر زنان واکاندا یا غم ملی، بلکه بر روایت خصوصی و نزدیکِ دیگری متمرکز بود: رابطه تی‌چالا با پسرش.

این نسخهٔ ابتدایی — که در مصاحبه‌ها و پادکست‌ها مطرح شد — نشان می‌دهد چقدر مسیر داستان می‌توانست با حضور بوسمن و ایده‌های اولیهٔ کوگلر متفاوت باشد. پرداخت به پیوند پدر و پسر، میراث شخصی و انتقال دانش به نسل بعد، از جمله محورهای روایی بودند که می‌توانست برای مخاطبان معنی‌دار و در عین حال نوآورانه در ژانر فیلم‌های ابرقهرمانی باشد. افزون بر این، طرح اولیه شواهدی از برنامه‌ریزی برای سکانس‌های نزدیک، صحنه‌های بقا و لحظات درونیِ تأثیرگذار داشت که تصویر متفاوتی از واکاندا را ارائه می‌داد.

«مراسم هشت»: روایتی نزدیک از بقا و تربیت

کوگلر در شرحی مفصل به نقطهٔ محوری روایت اشاره کرد که آن را «مراسم هشت» نامید؛ سنتی نیاکانی که در آن شاهزادهٔ هشت‌ساله باید هشت روز در طبیعت و بیابان همراه با پدرش بگذراند، بدون هیچ ابزار، اطاعت‌کنندهٔ فرمان‌ها و در عین حال مجاز به پرسیدن هر سؤالی که پدر باید به آن پاسخ دهد. چنین بستری به‌عنوان موتور عاطفی پیش‌نویس عمل می‌کرد: در بازهٔ همان هشت روز، نیروهای نمور حمله می‌کنند و تی‌چالا باید با دشمنی مرگبار روبه‌رو شود در حالی‌که شاهزاده، متعهد به آیین، در کنار او می‌ماند.

این ساختار وعدهٔ ترکیبی از لحظات آرام و ملموسِ پدر و پسر و همچنین اکشن فشرده و تنش‌زا در فضاهای محدود را می‌داد — فیلمی بناشده بر موضوعات میراث، راهنمایی و انتقال تجربه. چنین تمرکزی روی رابطهٔ تی‌چالا و فرزندش این امکان را فراهم می‌کرد که شخصیتِ بوسمن در مرکز عاطفی داستان قرار گیرد و جلوه‌ای طبیعی و تأثیرگذار از او به نمایش گذاشته شود. کوگلر خود این ایده را «جسورانه و تا حدی وحشی» توصیف کرد و اشاره داشت که بوسمن در چنین نقشی درخشان ظاهر می‌شد؛ با این حال فقدان واقعی هنرمند، جهت پروژه را به مسیر دیگری کشاند.

علاوه بر بعد داستانی-دراماتیک، این ایده پیامدهای تولیدی و فنی هم داشت؛ از طراحی لوکیشن‌های وحشی و نیاز به تمرین بازیگران جوان برای کار در شرایط سخت گرفته تا نیاز به تیم بدل‌کاری و جلوه‌های ویژهٔ دقیق برای صحنه‌های درگیری نزدیک. پرداختن به چنین ساختاری همچنین امکان بررسی عمیق‌تر تم‌هایی چون رهبری پدرانه، آموزش آیینی، نمادشناسی سلطنتی و تداوم فرهنگی را می‌داد — جنبه‌هایی که در تحلیل‌های سینمایی و مطالعات فرهنگی درباره فیلم‌های ابرقهرمانی مدرن می‌توانند محتوای چشمگیری فراهم کنند.

از اساطیر شخصی تا عزای جمعی

به جای اینکه تی‌چالا را دوباره بازیگر انتخاب کنند یا سعی در ادامهٔ روایت او به‌شیوهٔ اولیه داشته باشند، مارول و کوگلر مسیر دیگری را انتخاب کردند. نسخهٔ نهایی واکاندا فاورِور به مدیتیشنی دربارهٔ غم، میراث و رهبری زنانه تبدیل شد — تصمیمی جسورانه که چهارچوب فرنچایز را بازتعریف کرد. فیلم بر زنانی تمرکز دارد که زندگی تی‌چالا را به‌پیش بردند؛ زنانی که هم با تهدیدات خارجی از سوی آتلانتیسِ نمور مبارزه می‌کنند و هم با کارِ درونی در تلاشند تا بفهمند واکاندا بدون پادشاهِ خود چگونه خواهد بود.

این تغییر تُن فیلم با علائق هنری کوگلر هماهنگ است. آثار پیشین او — از جمله Fruitvale Station و Creed — نمونه‌هایی از مطالعهٔ شخصیتِ نزدیک است که به کاوش در آسیب، تاب‌آوری و پیامدهای انسانی می‌پردازند. تبدیل دنباله از روایتِ بقا و پیوند پدر-پسر به یک مرثیهٔ جمعی در واکاندا فاورِور، با تمرکز کوگلر روی پیامدهای انسانی در چارچوب ژانر سازگار است و نشان می‌دهد که چگونه یک فیلمِ ابرقهرمانی می‌تواند هم‌زمان سرگرم‌کننده و عمیقاً انسان‌نگر بماند.

از منظر تحلیل تولید، این ترکیبِ سوگواری و قهرمانی، امکانات بصری و سِت‌دیزاینی متفاوتی را می‌طلبید: طراحی لباس‌ها و زره‌ها، آواپردازی مراسمی و استفاده از عناصر فرهنگیِ آفریقایی به‌عنوان شاخصِ هویتیِ واکاندا. همین‌طور فیلم‌نامهٔ بازنگری‌شده نیازمند بازتعریفِ نقش‌های محوری، توسعهٔ کاراکترهای زنانه و ایجاد روابط درونی قوی میان شخصیت‌ها بود تا وزن دراماتیکِ فقدان را به شکلی قابل‌قبول و هنرمندانه منتقل کند.

مقایسه‌ها و بستر تاریخی

این نوع اصلاحِ میانهٔ مسیر در سینمای پرفروش نادر است اما بی‌سابقه نیست: وقتی بازیگران می‌میرند یا از پروژه کنار می‌روند، فرنچایزها گاهی شخصیت‌ها را بازبازی می‌کنند (مثل جیمز باند) یا داستان‌ها را بازطراحی می‌کنند (مثل The Crow). تصمیم مارول برای پاسداشت بوسمن با عدم بازبازی نقش، به نحوی یادآور انتخاب‌هایی است که برخی سازندگان برای حفظ میراث یک بازیگر به‌جای جایگزینی او انجام داده‌اند. در سطح لحن و تمرکز، تأکید واکاندا فاورِور بر زنان و سوگواری، آن را با آثاری مانند Mad Max: Fury Road نزدیک‌تر می‌کند که قهرمانان زن مقاوم را در جهانی اکشن مرکزی کرده‌اند.

در منظر تاریخ سینما، واکاندا فاورِور نمونه‌ای از چگونگی تطبیقِ روایت‌های فرنچایزی با وقایع واقعی است؛ نمونه‌ای که نشان می‌دهد چگونه استودیوها، فیلم‌سازان و تیم‌های خلاق قادر به بازتعریف اهداف هنری و تجاری هستند. این تحول همچنین سوالات اخلاقی و حرفه‌ای دربارۀ بازسازی شخصیت‌ها و حفظ احترام به آثارِ هنرمندان درگذشته را پیش می‌کشد و برای دانشجویان فیلم و تحلیلگران رسانه زمینهٔ بحثِ مهمی فراهم می‌آورد.

پشت صحنه و واکنش طرفداران

کوگلر پیش‌نویس اولیهٔ خود را در پادکست Happy Sad Confused فاش کرد و طرفداران بلافاصله در مورد پیامدها و احتمالاتِ این نسخهٔ ناتمام به بحث پرداختند. جزئیاتی که جامعهٔ طرفداران را جذب کرد: طول ۱۸۰ صفحه‌ای پیش‌نویس نشان‌دهندهٔ فیلمنامه‌ای گسترده با صحنه‌های متعدد و ضرب‌آهنگ‌هایِ شخصیتی بسیاری است که در نسخهٔ نهایی حذف یا بازنویسی شده‌اند. پایان فیلم — ارجاعی به فرزند ناکیا که نام تِی‌چالا را بر دوش می‌کشد — به نقطه‌ای بحث‌برانگیز و در عین حال امیدوارکننده برای طرفداران تبدیل شد که میانِ حفاظت از میراث و بحثِ جایگزینی تضاد ایجاد کرده است.

نقدها واکاندا فاورِور را به‌خاطر اجراها — به‌ویژه لوپیتا نیونگو — و تمایل فیلم به پرداختن به غم ستودند، هرچند برخی بینندگان کمبودِ یک قوسِ ابرقهرمانیِ مستقیم‌تر را محسوس دانستند. انتخاب‌های تولیدی فیلم نیز به تمایل کوگلر به آیین و اسطوره‌پردازی اشاره داشت، موضوعی که در هر دو پیش‌نویسِ اولیه و نهایی حضور داشت اما به شیوه‌های متفاوت برجسته شد. از دیدگاه فنی، فیلم شامل ترکیب پیچیده‌ای از کارِ تدوین، موسیقی متنِ مراسمی و طراحی‌صحنه بود تا فضایی بین تاریخی و مدرن خلق کند که هم احساسی باشد و هم مناسبِ یک اثر بلاک‌باستری.

نمونه‌ای از واکنش حرفه‌ای: «ریان کوگلر انتخاب هنریِ شجاعانه‌ای انجام داد»، آنا کوواکس، منتقد سینما می‌گوید. «تبدیل دنباله به داستانی دربارهٔ سوگ جمعی به‌جای ادامهٔ مستقیم، نیازمند تواضع و دیدی روشن بود. این اجازه داد واکاندا فاورِور هم‌زمان مثل یک مرثیه و یک اثر سرگرم‌کننده احساس شود.» این نظر نمایانگر دیدگاهی است که اهمیت تصمیمات اخلاقی و هنری در تولید فیلم‌های بزرگ را برجسته می‌سازد.

چرا این تغییر اهمیت دارد

این چرخش خلاق نشان می‌دهد که چگونه فیلم‌سازیِ فرنچایزی می‌تواند به‌طور اخلاقی و هنری نسبت به فقدان افراد واکنش نشان دهد. همچنین گویای تمایل مارول به سپردن هدایت آثار بزرگ به فیلم‌سازانی چون کوگلر است تا بتوانند امتیازات بزرگ را به قلمروهای موضوعی غیرمنتظره هدایت کنند. برای سینمادوستان و تماشاگران دنیای سینمایی مارول، روایت پشتِ صحنه تجربهٔ تماشا را غنی‌تر می‌کند: فهم «آنچه می‌توانست باشد» باعث قدردانی عمیق‌تر از آنچه نسخهٔ نهایی انتخاب کرد تا بیان کند، می‌شود.

خواه طرفدارِ درامِ بقا میانِ پدر و پسر در پیش‌نویسِ از دست‌رفته باشید یا طرفدارِ فیلمِ تأثیرگذار، مرثیه‌گون و زن‌محوری که به پرده‌ها رسید، هر دو رویکرد بر میراث تأکید می‌کنند — موضوعی مرکزی در دنیای سینمایی مارول. شفاف‌سازیِ کوگلر دربارهٔ فیلمنامهٔ اولیه به طرفداران نگاهی نادر از مسیرهای شاخه‌شاخهٔ یک بلاک‌باستر می‌دهد؛ مسیرهایی که وقتی زندگی واقعیِ بازیگران و سازندگان تغییر می‌کند، ممکن است مسیر روایت را دگرگون کنند.

در پایان، واکاندا فاورِور هم نماد ادای احترام و هم نمادِ تحول باقی می‌ماند — یادآوری اینکه داستان‌سرایی در سینما می‌تواند به اندازهٔ ساخت دنیاهای خیالی، دربارهٔ احترام گذاشتن به زندگی‌های واقعی باشد. این اثر نمونه‌ای از چگونگی تقاطعِ هنر، اخلاق و صنعت در تولید یک فیلمِ بزرگ است و برای مطالعات رسانه، بازاریابی فیلم و تحلیل فرهنگ معاصر، نمونه‌ای آموزنده و چندوجهی ارائه می‌دهد.

منبع: smarti

ارسال نظر

نظرات

امیر

من تو کارم هم تجربه انتقال تجربه دیدم، اون «مراسم هشت» خیلی ملموسه، حس پدری و میراث رو خوب می‌ساخت، کنجکاوم اگر اجرا می‌شد چی می‌شد

لابکور

این پیش‌نویس ۱۸۰ صفحه‌ای واقعیه؟ اگر حقیقت داشته باشه خب فیلم کاملا فرق می‌کرد، اما از نظر تولید شدنی بود؟

توربو

به نظرم منطقیه، تمرکز روی زن‌ها و سوگواری بهتر جواب داد تا تلاش برای جایگزینی مستقیم، یه انتخاب هنری معقول

دیتاپالس

وای… ایدهٔ پدر-و-پسر واقعاً می تونست اشک دربیاره، فکرشم نمیکردم مارول تا این حد جسور باشه، حیف چدویک واقعا حسرتی موند

مطالب مرتبط