8 دقیقه
چرا «پس از شکار» بحثبرانگیز است
فیلم «پس از شکار» ساخته لوکا گوادانیو بهعنوان یک تریلر دانشگاهی عرضه میشود که از ارائه پاسخهای قطعی امتناع میکند و دنبال راهحلهای ساده نیست. قصه حول یک ادعای آشفته و محل نزاع میچرخد — دانشجوی دکترا استاد محبوبی را متهم به رفتار نامناسب میکند — و فیلم سپس نشان میدهد چگونه اتهام، وفاداری و اعتبار در یک حلقه آکادمیک موجبرمیدارند و رشتههای ظریف رابطهها را دگرگون میکنند. در اکران جهانی در جشنواره فیلم نیویورک، جولیا رابرتز گفت امید دارد فیلم گفتوگوهایی ایجاد کند؛ و همزمان تأکید کرد که در ریشه داستان، گفتوگو درباره عشق و بخشش نیز وجود دارد.
در سطحی دیگر، «پس از شکار» فراتر از یک پرونده فردی میرود و پرسشهای کلانتری را مطرح میکند: چگونه نهادها و ساختارهای قدرت در دانشگاهها واکنش نشان میدهند؟ اعتبار چگونه ساخته و بازسازی میشود؟ تجربه قربانی و شواهد چطور در برابر روایت عمومی و پیوندهای شخصی سنجیده میشود؟ اینها سوالاتیاند که فیلم با احتیاط واردشان میشود و بهجای حکمدادن، بیننده را در معرض تأمل میگذارد.
گوادانیو یک گروه بازیگر برجسته گردآوری کرده است: جولیا رابرتز نقش آلما را بازی میکند، استاد فلسفهای که بین موفقیت عمومی و انکار شخصی در کشاکش است؛ اندرو گارفیلد نقش هنک را دارد، استادی جذاب که در مرکز اتهام قرار گرفته؛ و آیو ابدبری نقش مگی را بازی میکند، دانشجوی فارغالتحصیل که اتهام او جرقه رویدادها را میزند. مایکل استوهلبارگ در نقش شوهر آلما ظاهر میشود؛ روانپزشکی که شاهد تشدید تنشهاست و از زاویهای دیگر به رخدادها مینگرد.
بازیها در خدمت ابهام اند. رابرتز بهواسطه سابقهاش در نقشهایی که ترکیبی از گرما و سردی را نشان میدهند، قادر میشود فردیتی پیچیده را به تصویر بکشد که هم دلگیر است و هم مصمم. گارفیلد نقش مردی را بازی میکند که وقار آکادمیک و کاریزمای شخصیاش موجب شده اطرافیان دلبسته او باشند؛ اما همین جذابیت سوالاتی دربارهٔ مسئولیت و سوءرفتار ایجاد میکند. ابدبری، با حساسیت بازیگریاش، نشان میدهد که حرکت از آسیبدیدگی به اقدام و سپس به پیامدهای اجتماعی چگونه میتواند روندی پیچیده و گاه تنها آغاز یک بحث طولانی باشد.
ابهام عمدی و اجراهای چندلایه
بهجای ارائه حکم اخلاقی نهایی، فیلم به سمت ابهام متمایل میشود. گارفیلد و ابدبری هر دو تولید فیلم را نوعی «کاوش» توصیف کردهاند: بازیگرانی که انگیزهها را میکاوند، انگیزههایی که تا حدی آگاه و تا حدی دفنشدهاند. استوهلبارگ تجربه تماشاگر را با یک تصادف قطار در حال حرکت آهسته مقایسه کرده — مخاطب برخورد را حس میکند اما شکل دقیق ضربه را خود باید بسازد. این اجتناب از تثبیت یک حقیقت واحد، هم ریسک فیلم است و هم بخش عمدهای از پاداش آن؛ فیلم میکوشد مخاطب را در منطقهٔ خاکستری اخلاق رها کند، جایی که پاسخها چندسویهاند و قضاوت آسان نیست.
گوادانیو در پشت صحنه تمرین طولانی و کاوش گسترده را تشویق کرد. اعضای گروه در خانهٔ رابرتز تمرین کردهاند؛ موردی که ابدبری آن را آزادکننده خواند — فضای نادری که اجازه داد نقشها را امتحان کنند، اشتباه کنند و در عین حال شیمی پیچیده و واقعی میان بازیگران شکل بگیرد. این رویکرد فراتر از چرخهٔ استاندارد تولید قرار دارد و نشان میدهد کارگردان به جزئیات روانشناختی و ارتباطات ظریف بین شخصیتها اهمیت میدهد.
اجراها لایهلایهاند: در یک صحنه، سکوت یک شخصیت به اندازهٔ یک اعتراف پرمعنا میشود؛ در صحنهای دیگر حرکت دوربین یا قطع و وصل نور، بر فضای غیرقابل اتکا روایت تأکید میکند. این نوع طراحی اجرا و کارگردانی باعث میشود تکجملهها یا لحظات کوتاه، ضمن حفظ مبهمتی که فیلم میخواهد، بار معنا را حمل کنند و بیننده را به تکمیل پازل دعوت نمایند. در عمل، بازیها نه تلاش برای قضاوت بلکه کوشش برای آشکارسازی پیچیدگیهای انسانیاند.

از نظر تولیدی، انتخاب مکانها، طراحی صحنه و نورپردازی همگی در خدمت حس نابرابری و فشار اجتماعیاند که در محیط دانشگاهی ملموس است. دفترهای پر از کتاب، سالنهای سخنرانی با صندلیهای خالی یا پر و اتاقهایی که در آنها گفتوگوها در خلأ انجام میشود، تصویری کلی از مکانی میسازد که در ظاهر عقلانی است اما از نظر عاطفی و اخلاقی پیچیده و آشفته است. گوادانیو با ظرافت نشان میدهد که معماری و فضای آکادمیک چگونه میتواند هم پناهگاه باشد و هم محلی برای پنهانکردن رفتارهای مشکلساز.
موسیقی، موتیفها و معنای آنها
یک قطعه موسیقی تکرارشونده، هفت بار در طول فیلم بازمیگردد؛ موتیفی که رابرتز آن را نشانهٔ وسواس فیلم نسبت به موضوع بخشش میداند. تکرار موسیقایی فراتر از قرارگذاری صرف گوشهافزایی است؛ این موتیف بهعنوان نخِ روانی بین سکانسها عمل میکند و نشان میدهد چگونه تجربههای درونی شخصیتها با بازگشت مکرر یک عنصر صوتی پیوند میخورند. در نتیجه، فیلم بیشتر به جستجوی تطهیر درونی و حسابرسی فردی میپردازد تا پیگیری صرف حقوقی یا دادخواهی روشن و شفاف.
نویسندهٔ فیلمنامه نورا گرت و گوادانیو بهطور مشخص علاقهمند به بررسی حسابرسی درونی شخصیتها هستند؛ به همین خاطر دادگاه یا جلسات رسمی تنها یک بستر فرعیاند و تمرکز اصلی روی تکانههای روانی، حسادتها، پشیمانیها و منطقهای شخصی است. این رویکرد ممکن است برای مخاطبانی که انتظار حکم حقوقی یا نتیجهگیری روشن دارند، ناامیدکننده باشد؛ اما برای کسانی که به تحلیل روانشناختی و مطالعات قدرت علاقهمندند، لایههای بیشتری برای کشف فراهم میآورد.
زمینه و مقایسهها
«پس از شکار» در تقاطع سبک دروننگر گوادانیو (به یاد بیاورید «با من تماس بگیر») و گرایش او به شدت فرمیک (نظیر «سوسپیریا») قرار میگیرد. این فیلم همچنین عضوی از موج جدیدی از آثار است که به سوءرفتار جنسی و قدرت مؤسسهای میپردازند — از «دستیار» تا «زن جوان امیدوارکننده» — اما نقطهٔ تمایزش این است که ابهام روانشناختی را بر قطعیت اخلاقی مقدم میشمارد.
بهعنوان مثال، برخی فیلمهای مشابه تلاش کردند مسئله را در قالبی تقریباً انتقادی و مدافع حقوق قربانیان قرار دهند و با وضوح بیشتری از پیامآوری اخلاقی استفاده کردند؛ در حالی که «پس از شکار» میکوشد بیننده را به تجربهٔ همذاتپنداریهای متضاد و درک دلایل پیچیدهٔ افراد و ساختارها وا دارد. این تفاوت در لحن و جهتگیری باعث میشود فیلم در میان آثار مرتبط جایگاه متفاوتی پیدا کند: نه صرفاً فیلمی که از منظر حقوقی یا سیاسی دیدگاه روشن و یکطرفهای میدهد، و نه فیلمی که نادیدهانگاری کند؛ بلکه اثری که دعوت به بحث و بازاندیشی میکند.
نکات تولیدی دیگر: تهیهکنندهٔ فیلم برایان گرازر و کمپانی Imagine در تولید مشارکت دارند، و قرار است فیلم در نیویورک و لسآنجلس از تاریخ 10 اکتبر اکران شود و سپس از 17 اکتبر توسط Amazon MGM Studios به بازار گستردهتر راه یابد. چنین توزیع مرحلهای نشان میدهد سازندگان انتظار دارند فیلم در ابتدا از طریق مشاهدهٔ جشنوارهای و بحثهای تخصصی دربارهاش قضاوت شود و سپس در بازار عمومی با واکنشهای متفاوتی روبهرو گردد.
پذیرش عمومی ممکن است مختلط باشد: گروهی از تماشاگران از پرسشگشایی فیلم استقبال خواهند کرد و آن را دعویای برای گفتوگوی پیچیدهتر دربارهٔ اتهام، قدرت و فرهنگ دانشگاهی خواهند دید؛ در مقابل، کسانی که دنبال پاسخهای سریع و عدالت صریح هستند، شاید از جهتگیری ابهامآمیز فیلم دلسرد شوند. با این حال، همین واکنشهای متنوع دقیقاً همان چیزی است که سازندگان احتمالاً به دنبالش بودهاند: آغاز گفتوگوها بهجای ارائهٔ پاسخهای قطعی.
در دورانی که جامعه عطش پاسخهای روشن و سریع دارد، «پس از شکار» انتخاب میکند سوال مطرح کند. این رویکرد ممکن است برخی بینندگان را ناامید کند، اما برای دیگران تجربهٔ سینمایی عمیقتر و چندوجهیتری فراهم میآورد — تجربهای که نه تنها بر پایهٔ نتیجهگیری، بلکه بر پایهٔ پرسش، تامل و بحث بنا شده است. اگر فیلم به ایجاد محاورهای منتقدانه و متفکرانه دربارهٔ مسئولیت فردی، ساختارهای قدرت و مفهوم آشتی کمک کند، میتوان آن را موفقیتی مهم در حوزهٔ سینمای اجتماعی-روانشناختی دانست.
در نهایت، «پس از شکار» بیش از آنکه بخواهد حکم صادر کند، میکوشد تماشاگر را در لحظهای از تردید و تأمل رها کند تا خودِ مخاطب به بازسازی و مرور نقاط مختلف داستان بپردازد؛ این روش پردهبرداری تدریجی و چندلایه از واقعیت شاید بهترین ویژگی فیلم باشد و دلیلی که بحثها پس از نمایشها ادامه خواهند یافت.
منبع: hollywoodreporter
نظرات