8 دقیقه
شواهد تازه برای شبکههای وسیع پیشاتاریخی
پژوهشگرانی که به بررسی سنگنگارههای پیشاتاریخی در شبهجزیرهٔ عربستان پرداختهاند، شواهد مادی قدرتمندی یافتهاند که نشان میدهد سازندگان این نقشها بخشی از یک شبکهٔ فرهنگی گسترده و دوربرد بودهاند. اشیایی که همراه با این کندهکاریها کشف شدهاند — از جمله ابزارهای سنگی و زیورآلات شخصی — شباهتهای روشنی با سبکها و فنون شناختهشده در جوامع شام و شرق دریای مدیترانه دارند، مناطقی که حدود ۴۰۰ کیلومتر تا شمال فاصله دارند. این پیوند مادی دلالت بر تبادل فناوریها، کالاها یا ایدهها بین گروههای انسانی در مسافتهای قابلتوجه در اواخر پleistocene (دوران پایانی یخبندان) دارد و تصویر کلی از ارتباطات فرامنطقهای در آن دوران را روشنتر میکند.
برای پشتیبانی از این تفسیر، محققان از روشهای مقایسهایِ تیپولوژیکِ ابزارها و زیورها استفاده کردهاند و آنها را با مجموعههای مشابه در منطقهٔ شام مطابقت دادهاند. تطابق در الگوهای تولید، تکنیک برش و تزئینات نشان میدهد که این تشابهها صرفاً تصادفی نیستند، بلکه بازتاب شبکههایی از تبادل دانش فنی، ترجیحات فرهنگی مشترک یا مسیرهای مبادلهٔ واقعی بین جمعیتها بودهاند. چنین شواهدی همچنین پیشنهاد میدهد که ارتباطات اجتماعی و اقتصادی در پهنهٔ جنوب غرب آسیا پیچیدگی بیشتری داشته و فراتر از جمعیتهای محلی حرکت میکرده است.
زمینهٔ پالئواکولوژیکی و تعیین سن
دریاچههای فصلی و تغییرات اقلیمی
تیم پژوهشی نشان داده است که سنگنگارهها عمدتاً در نزدیکی دریاچههای فصلی باستانی جانمایی شدهاند. این دریاچههای کهنه یا «پالئولِیک»ها، بر اساس شواهد رسوبشناسی و نتایج نمونهبرداری، تقریباً متعلق به حدود ۱۵٬۰۰۰ سال پیش تعیین سن شدهاند. این تاریخگذاری اولین مدرک واضح برای بازگشت آب سطحی به بخشهایی از عربستان پس از خشکی بسیار شدید دورهٔ بیشینهٔ یخبندانِ دیرین (Last Glacial Maximum) را فراهم میآورد. بازگشت رطوبت و حضور موقت آب سطحی نشان میدهد که شرایط محیطی مطلوبتر از آنچه پیشتر فرض شده بود، زودتر در برخی از نقاط صحرای داخلی ایجاد شده و این بهنوبهٔ خود پنجرهٔ زمانیِ بیشتری را برای سکونت و عبور گروههای انسانی داخل پهنهٔ بیابانی فراهم کرده است.
برای دستیابی به این نتایج، محققان از ترکیبی از روشهای تاریخگذاری مانند رادیوکربنِ نمونههای آلی وابسته، تاریخگذاری با نوریمحور (OSL) روی رسوبات و تحلیلهای زمینشناسی منطقهای بهره بردهاند. چنین دادههایی امکان بازسازی مجموعهای از شرایط محیطی—از جمله گردش آب، رسوبگذاری فصلی و پیدایش گیاهان علفی — را فراهم میآورند که بهعنوان شاخصهایی برای حضور پایدارتر یا موقتِ جوامع انسانی عمل میکردند. بازسازیهای اقلیمیِ منطقه نشان میدهد که نوساناتِ میاندورهایِ رطوبت میتوانسته مسیرهای عبوریِ مشخص و نقاط تجمع منابع را پدید آورد که به شکلگیری شبکههای انسانی و فرهنگی انجامیده است.

رفتار انسانی و راهبردهای بقا
دورهٔ حدود ۱۲٬۰۰۰ سال پیش روشنی میبخشد بر اینکه چگونه انسانها از منابع آبی موقت برای ادامهٔ زیست در زیستبومهای ظاهراً نامساعدِ بیابانی بهرهبرداری میکردند. سنگنگارهها و نشانههای مرتبط احتمالاً بهعنوان نشانههایی برای نقاط قابل اتکا در تأمین آب و مسیرهایی که به آن نقاط منتهی میشدند، عمل میکردهاند؛ بهعبارتی آنها میتوانستند کارکرد ناوبریِ مناظرهای و عمومی را داشته باشند. چنین نقشهایی میتواند هم ماهیت عملی داشته باشد — نشان دادن مسیرِ حرکت حیوانات مهاجر یا منابع آب — و هم بار نمادین یا اجتماعی؛ بهعنوان مثال علامتگذاری قلمرو یا یادبود گروههای خاص.
محور تصویریِ برجستهای که در میان نگارهها دیده میشود، نقش شتر است؛ موتیفی که حتی برای ناظران امروز هم نماد پایداری و سازگاری با شرایط خشک بیابان است. تفسیرِ دقیق این تصاویر اما پیچیده است: آیا تصویرِ شتر بازتابِ مشاهدهٔ مستقیمِ حیوان بهعنوان یک منبع غذایی و اقتصادی بوده، یا نشانگرِ نمادینِ نسبتی با نیاکان، یا نشانهای آیینی و معنوی؟ علاوه بر این باید در نظر گرفت که اهلیشدن شترها در دورههای بعدی تاریخ رخ داده است و در دورهای پیشاتاریخی ممکن است تصویرِ شتر اشاره به گونههای وحشی یا تصورات گروهی دربارهٔ این حیوانات بوده باشد. بنابراین، تمایز بین نمایهسازی واقعگرایانه و نمادپردازی فرهنگی نیازمند بررسیهای باستانشناسانه، زیستشناختی و تاریخی بیشتر است.
علاوه بر نقشهای بصری، توزیعِ ابزارهای سنگی و زیورآلات شخصی در نقاط نزدیک به منابع آب، تصویری از راهبردهای بقا فراهم میآورد که شامل برنامهریزی فصلی، تخصیص فعالیتها بین اعضای گروه، و ایجاد شبکههای مبادله برای دسترسی به مواد خام غیرمحلی میشده است. ترکیبِ شواهد مادی با نقوش صخرهای به ما امکان میدهد تا مدلهایی از سازمان فضاییِ سایتها، حرکات فصلی و تجارب زیستی انسانهای پیشاتاریخ را بازسازی کنیم.

پیامدها برای باستانشناسی و تاریخ اقلیمی
این اکتشافات پیوند روشنی را میان شواهد باستانشناختی — شامل ابزارها، زیورها و سنگنگارهها — و دادههای پالئوکلیماتولوژیک منطقه برقرار میکند و فهم ما را از چگونگی تأثیر تغییرات محیطی بر تحرک، سکونت و مبادلات فرهنگی در پهنهٔ جنوبغرب آسیا ارتقا میدهد. بهویژه، این یافتهها نشان میدهد که دورههای مرطوبِ گذرا میتوانستهاند هم مسیرهای حرکت انسانها را باز کنند و هم مراکز تجمع منابع را شکل دهند که در طول زمان به شبکههای گستردهای از ارتباطات میانمنطقهای منتهی شدهاند.
برای تقویت چارچوب زمانی و تبیین دلایل سرمایهگذاری گروهها در تولیدِ این گونهٔ نشانههای بزرگمقیاسِ منظر، کارهای آینده باید بر تلفیق روشهای متنوع متمرکز شوند. این شامل آنالیز رسوبیِ دقیقترِ رسوبات پیرامون سایتها، تاریخگذاریِ بیشتر با روشهایی مانند رادیوکربن، OSL و تاریخگذاری ایزوتوپی، مطالعات پالئوبوتانیک برای بازسازی پوشش گیاهیِ وابسته به منابع آب، و همچنین مطالعات پروونانِسِ مواد سنگی و معدنی — از جمله آنالیز عناصر کمیاب و ایزوتوپهای استرونتیوم — برای ردیابی مسیرهای مبادله و منابع خام است. علاوه بر این، بررسیهای میدانیِ گستردهتر و نقشهبرداریِ GIS از توزیعِ سایتها و دریاچههای فسیلی میتوانند الگوهای فضاییِ پایدارتری را آشکار سازند و امکان تحلیل شبکهای (network analysis) روابط میان سایتها را فراهم کنند.
مشارکت میانرشتهایِ باستانشناسان، زمینشناسان، اقلیمشناسان و زیستشناسانِ باستان میتواند چارچوبی قوی برای درک بهتر نحوهٔ تعامل جوامع با تغییرات محیطی فراهم آورد. این همکاریها نه تنها به روشنشدن زمانبندی و مسیرهای جابجایی کمک میکند، بلکه میتواند پرسشهایی دربارهٔ چگونگی شکلگیری هویتهای فرهنگی، انتقال نمادها و تکنیکها، و مدیریت منابع محیطی در شرایط ناپایدار اقلیمی را پاسخ دهد.

نتیجهگیری
حضور سنگنگارهها در مجاورتِ دریاچههای فصلیِ تاریخی که برای حدود ۱۵٬۰۰۰ تا ۱۲٬۰۰۰ سال پیش تعیین سن شدهاند، نشاندهندهٔ این است که تغییرات اقلیمیِ زمانِ پایانِ یخبندان فرصتهای جدیدی برای سکونت و تعامل فرهنگی در منطقهٔ عربستان فراهم ساخته است. این نشانههای سنگی یک ثبت بصری از راهبردهای بقا — مانند یافتن و محافظت از منابع آب، برنامهریزی فصلیِ حرکت و مشارکت در شبکههای مبادلهٔ منطقهای — را در اختیار ما میگذارند و همزمان دعوتیاند برای بررسیهای پیچیدهتر از روابط بلندمدت میان مردم و محیطشان.
به طور کلی، چنین یافتههایی تصویر انسان پیشاتاریخ را نه بهعنوان گروههای منزوی و محلی که صرفاً در پی بقای آنی بودهاند، بلکه بهعنوان عاملانی فعال در شبکههای فرهنگی، تکنولوژیک و اقتصادیِ فرامنطقهای نشان میدهد. بررسیهای آینده که از فناوریهای جدیدِ آنالیتیک و پژوهشهای میدانیِ گستردهتر بهره بگیرند، میتوانند جزئیات بیشتری از این شبکهها و سازوکارهای تعامل میان جوامع پیشاتاریخی جنوبغرب آسیا را روشن کنند و جایگاه نقشهای صخرهای را در نقشهٔ بزرگتر تاریخ انسانی تثبیت نمایند.
منبع: sciencealert
ارسال نظر